envy

/ˈenvi//ˈenvi/

معنی: حسادت، غبطه، رشک، غل، غیرت، غبطه خوردن، حسد بردن به
معانی دیگر: پژهان، مورد رشک، (هر چیز حسادت انگیز) رشک انگیز، مایه ی حسرت، رشک بردن، حسد ورزیدن، حسادت کردن، حسرت داشتن، دریغیدن، پژهان بردن، دژمانیدن، بدخواهی، کینمندی، چشم طمع (به چیز یا مال دیگری)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: envies
(1) تعریف: the desire for someone else's possessions, advantages, or qualities, or the feeling of resentment or unhappiness that accompanies this feeling.
مترادف: covetousness, enviousness, jealousy
مشابه: avarice, cupidity, discontent, greed, malcontentedness, resentment

- He looked at his neighbor's new swimming pool with envy.
[ترجمه مصیب] او با حسادت به استخر جدید همسایه اش نگاه کرد.
|
[ترجمه گوگل] با حسادت به استخر جدید همسایه اش نگاه کرد
[ترجمه ترگمان] او با حسادت به استخر جدید خود نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her envy of her sister threatened to destroy their relationship.
[ترجمه شهرام] حسادت او به خواهرش تهدیدی برای ازبین بردن رابطه بین آنها بود.
|
[ترجمه گوگل] حسادت او نسبت به خواهرش تهدید به نابودی رابطه آنها شد
[ترجمه ترگمان] حسادتش به خواهرش تهدید کرد که رابطه شان را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: that which is envied.

- Her new office was the envy of her co-workers.
[ترجمه شهرام] دفتر جدید او مایه حسادت همکارانش بود.
|
[ترجمه گوگل] دفتر جدید او مورد حسادت همکارانش بود
[ترجمه ترگمان] دفتر جدید او رشک همکاران او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Having a motorcycle at age sixteen made him the envy of all his friends.
[ترجمه گوگل] داشتن موتور سیکلت در شانزده سالگی باعث حسادت همه دوستانش شد
[ترجمه ترگمان] داشتن یک موتور سیکلت در سن شانزدهسالگی به او حسادت تمام دوستان خود را جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: envies, envying, envied
مشتقات: envyingly (adv.), envier (n.)
(1) تعریف: to wish to possess (something that belongs to another).
مترادف: covet
مشابه: begrudge, desire, resent

- She'd always wished to make it as an actress, and she envied her friend's success.
[ترجمه گوگل] او همیشه آرزو داشت که به عنوان یک بازیگر موفق شود و به موفقیت دوستش حسادت می کرد
[ترجمه ترگمان] همیشه دوست داشت آن را به عنوان یک هنرپیشه جلوه دهد، و به موفقیت دوستش حسادت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I envy his money, but I don't envy his fame.
[ترجمه گوگل] من به پول او حسادت می کنم، اما به شهرت او حسادت نمی کنم
[ترجمه ترگمان] من به پولش غبطه می خورم، اما به شهرت او غبطه نمی خورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He envied his sister her talent and her ambition.
[ترجمه شهرام] او به استعداد و جاه طلبی خواهرش حسادت می کرد.
|
[ترجمه گوگل] او به استعداد و جاه طلبی خواهرش حسادت می کرد
[ترجمه ترگمان] به خواهرش و her رشک می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I don't envy you the task of cleaning out your mother's house.
[ترجمه گوگل] من به شما حسادت نمی کنم که خانه مادرتان را تمیز کنید
[ترجمه ترگمان] من به تو حسودی نمی کنم که خونه مادرت رو تمیز کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to regard (a person or thing) with envy.

- He had always envied his brother for his ability to make people laugh.
[ترجمه پیسکا] او همیشه به برادرش به خاطر توانایی او برای خنداندن مردم غبطه می خورد.
|
[ترجمه گوگل] او همیشه به برادرش به خاطر توانایی اش در خنداندن مردم حسادت می کرد
[ترجمه ترگمان] او همیشه به برادرش رشک می برد که مردم را به خنده بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. consumed with envy
کاملا دستخوش حسادت

2. green with envy
بسیار حسود

3. he could not hide his envy of me
او نمی توانست رشک خود را نسبت به من پنهان کند.

4. her beauty aroused her sisters' envy
زیبایی او رشک خواهرانش را برانگیخت.

5. her blue eyes were the envy of all the girls in the class
چشمان آبی او حسادت همه ی دختران کلاس را برمی انگیخت.

6. she did it out of envy
از روی حسادت آن کار را کرد.

7. Envy is blind and kows nothing except how to depreciate the excellence of others.
[ترجمه سعادتی] حسادت عجوزه [عاجز/بی بصیرت/نابینا] است و چیزی جز تباه کردن کمال دیگران دردستور کار ندارد.
|
[ترجمه گوگل]حسادت کور است و چیزی جز اینکه چگونه برتری دیگران را کم ارزش کند، نمی داند
[ترجمه ترگمان]رشک کور است و چیزی جز این نیست که چگونه برتری دیگران را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Envy shoots at others and wounds herself.
[ترجمه گوگل]حسادت به سوی دیگران شلیک می کند و خود را زخمی می کند
[ترجمه ترگمان]حسودی به دیگران شلیک می کند و خودش را التیام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Envy assails the noblest, the winds howl around the highest peak.
[ترجمه گوگل]حسادت به نجیب ترین ها حمله می کند، بادها در اطراف بلندترین قله زوزه می کشند
[ترجمه ترگمان]Envy از همه noblest است و باد در بالاترین نقطه اوج زوزه می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Love looks with telescope; envy with microscope.
[ترجمه Amir j cat] عشق با تلسکوپ و حسادت با میکروسکوپ دیده میشود
|
[ترجمه گوگل]عشق با تلسکوپ نگاه می کند حسادت با میکروسکوپ
[ترجمه ترگمان]عشق با تلسکوپ به نظر می رسد؛ حسد با میکروسکوپ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I felt a twinge of envy for the people who lived there.
[ترجمه گوگل]نسبت به مردمی که آنجا زندگی می کردند حسادت زیادی داشتم
[ترجمه ترگمان]نسبت به کسانی که آنجا زندگی می کردند احساس حسادت می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They were full of envy when they saw my new car.
[ترجمه گوگل]وقتی ماشین جدیدم را دیدند غبطه خوردند
[ترجمه ترگمان]وقتی ماشین جدیدم را دیدند پر از حسادت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Envy never enriched any man.
[ترجمه گوگل]حسادت هرگز هیچ مردی را ثروتمند نکرد
[ترجمه ترگمان]حسد هرگز کسی را غنی نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His many talents were the envy of all his friends.
[ترجمه گوگل]استعدادهای فراوان او مورد غبطه همه دوستانش بود
[ترجمه ترگمان]این همه استعداد و استعداد او به همه دوستانش غبطه می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I don't envy your journey in this bad weather.
[ترجمه گوگل]من به سفر شما در این هوای بد حسادت نمی کنم
[ترجمه ترگمان]من به سفر تو در این هوای بد حسادت نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Envy ceaseth after death.
[ترجمه گوگل]حسادت پس از مرگ از بین می رود
[ترجمه ترگمان]حسودی، پس از مرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He couldn't conceal his envy of me.
[ترجمه گوگل]او نمی توانست حسادت خود را به من پنهان کند
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست حسادت خود را از من پنهان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Her colleagues were green with envy .
[ترجمه سمیرا حسینی] همکارانش بسیار حسود بودند.
|
[ترجمه گوگل]همکارانش از حسادت سبز شده بودند
[ترجمه ترگمان]همکارانش از حسد سبز شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حسادت (اسم)
envy, jealousy, heart-burning

غبطه (اسم)
grudge, envy

رشک (اسم)
envy, jealousy

غل (اسم)
hate, hatred, shackle, roll, envy

غیرت (اسم)
enthusiasm, zeal, fervor, ardor, honor, mettle, fervency, envy

غبطه خوردن (فعل)
begrudge, envy

حسد بردن به (فعل)
envy

انگلیسی به انگلیسی

• jealousy, desire for something which belongs to another
be jealous, desire something which belongs to another
if you envy someone, you wish that you had the same things or qualities that they have.
envy is the feeling you have when you wish you had the same thing or quality that someone else has.
if you have something that other people wish they had, you can say that it is the envy of these people.

پیشنهاد کاربران

envy ( v, n ) ( ɛnvi ) =to wish you had the same opportunities, etc. as sb else, e. g. She has always envied my success. He couldn't conceal his envy of me. enviable, enviably, envious, enviously
envy
حسادت، حسادت کردن
be the envy of someone
آرزوی کسی بودن
His new car is the envy of many people
توی دیکشنری اکسفورد OLDدیس کانتت نوشته یا نارضایتی و قانع نبودن از وضع خود یا یک حس ناراحت کننده ازاینکه چرا دیگران دارن من ندارم
ENVY :a feeling of discontented or resentful longing aroused by someone else's possessions,
حسرت و افسوس
ENVY 23 نام مدلی از محصولات نشان hp می باشد. ( Hewlett - Packard )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : envy
✅️ اسم ( noun ) : envy
✅️ صفت ( adjective ) : envious / enviable
✅️ قید ( adverb ) : enviously / enviably
حسادت
مترادف : jealousy
Envy میشه غبطه خوردن ( فعل ) و غبطه ( اسم ) ولی ۴ تا واژه من پیدا کردم که به نظر خودم شبیه و گیج کننده بودند. جا داره همه شونو کنار هم بیارم که ببینیم ؛
Envy | Envoy | Convoy | Convey
و اما تعاریف انگلیسی این واژگان :
...
[مشاهده متن کامل]

⬛ CONVEY ⬛ سه معنی داره
1. to take or carry ( someone or something ) from one place to another : transport / verb
2. to make ( something ) known to someone / verb
3. law : to change the ownership of ( property ) from one person to another / verb
⬛ CONVOY ⬛ دو معنی مهم
1. a group of vehicles or ships that are traveling together usually for protection / Noun
2. to travel with and protect ( someone or something ) / Verb
⬛ ENVY ⬛
1. The feeling of wanting to have what someone else has / noun
2. to feel a desire to have what someone else has : to feel envy because of ( someone or something ) / verb
⬛ ENVOY ⬛
a person who is sent by one government to represent it in dealing with another government

دوستان معنی این کلمه با حسادت فرق میکنه ، حسادت وقتیه که نسبت به موفقیت دیگران حس بدی دارید ولی معنی این کلمه ( envy ) یعنی موفقیتی که دیگران بدست آوردن رو واسه خودتون بخواین
envy ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: رشک
تعریف: هیجان منفی و ناشی از ناخشنودی و انزجار حاصل از مشاهدۀ پیشرفت و موفقیت دیگری
حسادت کردن
حسرت خوردن
رشک در مفاهیم روانکاوی
دشمنی
حسادت
حسرت
حسودی کردن به. .
حسرت. . . راخوردن
غبطه خوردن
wish that you had something that another person has
حسد
یعنی حسادت، مایه ی حسادت، حسادت کردن
مترادف: jealously; the object of jealously; to feel jealous.
: )
مشگین اوشاغیام
غبطه خوردن
Envy and jealously are different. They are very similar, but jealousy is when you fear something will be taken away from you. Envy is the feeling of wanting something that someone else has and/or feeling misery that you don't have it.
the feeling of wanting something that someone else has → jealousy
حسادت کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس