epochal

/ˈepəkəl//ˈepəkəl/

معنی: مهم، تاریخی
معانی دیگر: مهم، تاریخی

جمله های نمونه

1. Shortly after Columbus's epochal voyage, Magellan circumnavigated the globe.
[ترجمه گوگل]اندکی پس از سفر دورانی کلمب، ماژلان جهان را دور زد
[ترجمه ترگمان]کمی بعد از سفر تاریخی کریستوف کلمب، ماژلان وارد کره زمین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Epochal angels: direction of the affaires of each generation and root race.
[ترجمه گوگل]فرشتگان دوران: جهت امور هر نسل و نژاد ریشه
[ترجمه ترگمان]epochal فرشتگان: جهت of هر نسل و نژاد root
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This product is epochal product most recently researched and developed.
[ترجمه گوگل]این محصول یک محصول دورانی است که اخیراً مورد تحقیق و توسعه قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]این محصول به تازگی محصول بسیار مهمی است که اخیرا مورد تحقیق و توسعه قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The toolmaking observation was the most epochal of the three, causing a furor within anthropological circles because "man the toolmaker" held sway as an almost canonical definition of our species.
[ترجمه گوگل]مشاهدات ابزارسازی، عصری ترین در بین این سه مورد بود، و باعث خشم در محافل انسان شناسی شد، زیرا «انسان ابزارساز» به عنوان یک تعریف تقریباً متعارف گونه ما تسلط داشت
[ترجمه ترگمان]مشاهده toolmaking یکی از most این سه بود که موجب جنجالی در محافل anthropological شد، زیرا \"مرد the\" به عنوان یک تعریف تقریبا قانونی از گونه های ما به نوسان در آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Even this epochal discovery was not sufficient.
[ترجمه گوگل]حتی این کشف دورانی نیز کافی نبود
[ترجمه ترگمان]حتی این کشف تاریخی کافی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These three steps constituted on epochal advance.
[ترجمه گوگل]این سه گام در پیشرفت دورانی شکل گرفت
[ترجمه ترگمان]این سه مرحله پیشرفت بسیار مهمی را تشکیل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The theme has the epochal character and the class character, the connotation sometimes has not.
[ترجمه گوگل]مضمون دارای خصلت دورانی و شخصیت کلاسی است، دلالت گاهی اوقات ندارد
[ترجمه ترگمان]موضوع، شخصیت برجسته و شخصیت طبقاتی را دارد، که این دلالت گاهی اوقات ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Marxism has 5 bright basic features: epochal, innovative, systematical, practical and people's.
[ترجمه گوگل]مارکسیسم دارای 5 ویژگی اساسی روشن است: دورانی، نوآورانه، سیستماتیک، عملی و مردمی
[ترجمه ترگمان]مارکسیسم پنج ویژگی اساسی روشن دارد: epochal، نوآور، systematical، practical، و people
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Editorial: World Mutation or Epochal Challenge?
[ترجمه گوگل]سرمقاله: جهش جهانی یا چالش دورانی؟
[ترجمه ترگمان]سرمقاله: جام جهانی یا چلنج کاپ؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Economic globalization and regional regularization are the epochal characteristics in the world of today.
[ترجمه گوگل]جهانی شدن اقتصادی و قاعده مند شدن منطقه ای از ویژگی های عصر حاضر در دنیای امروز هستند
[ترجمه ترگمان]جهانی شدن اقتصادی و تنظیم منطقه ای ویژگی های بسیار مهمی در دنیای امروز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Columbus action might be divided into epochal action and individual action.
[ترجمه گوگل]کنش کلمب را می توان به کنش دورانی و کنش فردی تقسیم کرد
[ترجمه ترگمان]اقدام کلمب ممکن است به عمل بسیار بزرگ و اقدام فردی تقسیم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Certainly, evidence of intelligent civilizations on planets orbiting distant stars would be an epochal event in human history.
[ترجمه گوگل]مطمئناً، شواهدی از تمدن‌های هوشمند در سیارات که به دور ستاره‌های دوردست می‌چرخند، یک رویداد عصری در تاریخ بشر خواهد بود
[ترجمه ترگمان]مسلما، شواهدی از تمدن های هوشمند در سیاره ای که به دور ستارگان دور گردش می کنند، رویدادی بسیار مهم در تاریخ بشر خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That sounds soft and mushy and commonplace, but in fact it can legitimately be called epochal.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد نرم و لطیف و معمولی است، اما در واقع می توان آن را به طور مشروع دورانی نامید
[ترجمه ترگمان]این به نظر نرم و نرم و مبتذل است، اما در حقیقت می تواند به طور قانونی تاریخی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All of this will make Mr. Obama's trip less epochal.
[ترجمه گوگل]همه اینها سفر آقای اوباما را کمتر دورهمی خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]همه اینها باعث می شود که سفر آقای اوباما کم تر اهمیت پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Will the election of Mr Obama prove to be another epochal event?
[ترجمه گوگل]آیا انتخاب آقای اوباما یک رویداد تاریخی دیگر خواهد بود؟
[ترجمه ترگمان]آیا انتخاب آقای اوباما یک واقعه تاریخی دیگر خواهد بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهم (صفت)
serious, main, principal, great, important, significant, earnest, all-important, fateful, substantial, grave, weighty, consequential, considerable, momentous, earthshaking, epochal, newsworthy, overriding, significative

تاریخی (صفت)
epochal, historical, historic

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to an age, of an era; momentous

پیشنهاد کاربران

بپرس