ethic

/ˈeθɪk//ˈeθɪk/

معنی: رفتار، ایین، وابسته به علم اخلاق، بجی در امور اخلاقی، کتاب اخلاق
معانی دیگر: (ارزش های اخلاقی و محسنات) نظام (یا سیستم) اخلاقی، خوی گان، بهخویگان، کردارگان، غالبا بصورت جمع علم اخلاق، بجک درامور اخلاقی، اصول اخلاق، روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: ethicist (n.)
(1) تعریف: a set of moral principles and values.

- The immigrants brought with them a strong work ethic.
[ترجمه Roya.O] مهاجران یک وجدان کاری قوی با خود به ارمغان آوردند
|
[ترجمه گوگل] مهاجران اخلاق کاری قوی را با خود آوردند
[ترجمه ترگمان] این مهاجران اخلاقیات کاری قوی باخود به همراه آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (pl.) an individual's or group's moral principles.

- The company tries to base its decisions on the ethics of its founders rather than purely on profit-making principles.
[ترجمه گوگل] این شرکت سعی می کند تصمیمات خود را بر اساس اصول اخلاقی بنیانگذاران خود قرار دهد نه صرفاً بر اساس اصول سودآوری
[ترجمه ترگمان] این شرکت می کوشد تا تصمیمات خود را بر روی اصول اخلاقی بنیان گذاران خود قرار دهد نه صرفا براساس اصول تصمیم گیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The Ten Commandments, including "Thou shalt not kill" and "Thou shalt not steal," are part of the ethics taught by the Jewish and Christian religions.
[ترجمه گوگل] ده فرمان از جمله «نباید بکشی» و «دزدی نکن» بخشی از اخلاقی است که توسط ادیان یهودی و مسیحی آموزش داده شده است
[ترجمه ترگمان] ده فرمان از جمله \"تو نخواهی کشت\" و \"تو نباید دزدی کنی\" بخشی از اصول اخلاقی است که توسط ادیان یهودی و مسیحی تدریس می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. work ethic
وجدان کار

2. the humanist ethic
اخلاقیات انسان گرایانه

3. the success ethic
خویگان موفقیت،موفقیت پرستی

4. The old ethic of hard work has given way to a new ethic of instant gratification.
[ترجمه گوگل]اخلاق قدیمی سخت کوشی جای خود را به اخلاق جدید رضایت فوری داده است
[ترجمه ترگمان]اخلاق قدیمی کار سخت به اخلاقیات تازه برای ارضای آنی دست یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Mr. Grass inherited his work ethic from his father.
[ترجمه صبا سلگی] آقای گراس وجدان کاری خود را از پدرش به ارس برده
|
[ترجمه گوگل]آقای گراس اخلاق کاری خود را از پدرش به ارث برده است
[ترجمه ترگمان]آقای گراس اخلاق کارش رو از پدرش به ارث برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They instilled the work ethic into their children.
[ترجمه گوگل]آنها اخلاق کار را به فرزندان خود القا کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها اخلاق کاری را به فرزندان خود القا کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The work ethic was never very strong in Simon.
[ترجمه گوگل]اخلاق کاری در سایمون هرگز خیلی قوی نبود
[ترجمه ترگمان]اخلاق کاری در (سیمون)خیلی قوی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Its political inflexion contests the middle-class work ethic which is the main purpose of its message.
[ترجمه گوگل]خمش سیاسی آن با اخلاق کاری طبقه متوسط ​​که هدف اصلی پیام آن است به چالش می کشد
[ترجمه ترگمان]inflexion سیاسی آن، اخلاقیات کاری طبقه متوسط است که هدف اصلی پیام آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It builds a sort of dedication, a work ethic, which is valuable at a university or a polytechnic.
[ترجمه گوگل]نوعی فداکاری ایجاد می کند، یک اخلاق کاری، که در دانشگاه یا پلی تکنیک ارزشمند است
[ترجمه ترگمان]این نوعی فداکاری، یک اخلاق کاری است که در دانشگاه یا پلی تکنیک باارزش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The good old Protestant work ethic.
[ترجمه گوگل]اخلاق خوب کار پروتستان
[ترجمه ترگمان]اصول اخلاقی کار پروتستان خوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Here the prospect of building an ethic on spontaneity and awareness brings about an unexpected shift of the burden of proof.
[ترجمه گوگل]در اینجا چشم انداز ساختن اخلاقی بر خودانگیختگی و آگاهی، باعث تغییر غیرمنتظره بار اثبات می شود
[ترجمه ترگمان]در اینجا چشم انداز ایجاد یک آیین اخلاقی بر حسب spontaneity و آگاهی باعث تغییر غیرمنتظره بار اثبات می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The individual with this ethic does not engage in any cooperative activity for goals beyond the immediate-interest of the nuclear family.
[ترجمه گوگل]فرد دارای این اخلاق برای اهدافی فراتر از منافع فوری خانواده هسته ای درگیر هیچ گونه فعالیت مشارکتی نمی شود
[ترجمه ترگمان]فرد با این اخلاقیات در هیچ فعالیت مشارکتی برای اهداف فراتر از منافع فوری خانواده هسته ای شرکت نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. With a stronger private sector, a more vital ethic of self-help might also emerge.
[ترجمه گوگل]با یک بخش خصوصی قوی تر، اخلاق حیاتی تری برای خودیاری نیز ممکن است پدیدار شود
[ترجمه ترگمان]با یک بخش خصوصی قوی تر، اخلاق حیاتی تری از خود کمک نیز ممکن است پدیدار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The independent ethic they had courted so successfully since their conception was beginning to fall hopelessly apart.
[ترجمه گوگل]اخلاق مستقلی که آن‌ها از زمانی که تصورشان به طور ناامیدکننده‌ای شروع به از هم پاشیدن می‌کرد، بسیار موفق عمل کرده بودند
[ترجمه ترگمان]اخلاقیات مستقلی که از آن زمان به بعد با موفقیت به دست آورده بودند، به طرز ناامید کننده ای از یکدیگر جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رفتار (اسم)
action, exploit, gesture, behavior, conduct, treatment, manner, demeanor, bearing, dealing, deportment, comportment, thews, step, demarche, ethic, gest

ایین (اسم)
order, religion, ethic, ordinance

وابسته به علم اخلاق (صفت)
ethic, ethical

بجی در امور اخلاقی (صفت)
ethic, ethical

کتاب اخلاق (صفت)
ethic, ethical

انگلیسی به انگلیسی

• group of values or moral standards which govern a society (or individual, etc.)
moral, pertaining to values and principles
a particular ethic is a moral belief that influences people's behaviour, attitudes, and ideas.
ethics are moral beliefs and rules about right and wrong.

پیشنهاد کاربران

اصول / business ethics = اصول تجارت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : ethicize
✅️ اسم ( noun ) : ethic / ethics
✅️ صفت ( adjective ) : ethical
✅️ قید ( adverb ) : ethically
اصول اخلاقی
اخلاق
– the Islamic ethic
– This act is contrary to our code of ethics
– The issue here is purely logical, it has nothing to do with ethics
اخلاق

شیمه، شمیه اخلاقی
شمیه کاری

اخلاقی و امور مربوط به آن
اخلاقیات
اخلاقی
mother method
اسلوب مادر

بپرس