evidently

/ˈev.əd.ent.li//ˈev.əd.ent.li/

ظاهرا، از قرار معلوم، گویا، چنین پیداست، همانا، آشکارا، بدیهی است که

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: as nearly as can be determined; apparently.
مشابه: apparently

- Evidently, the news of the coming hurricane never reached the island, or people would have tried to evacuate sooner.
[ترجمه گوگل] بدیهی است که خبر طوفان آینده هرگز به جزیره نرسید وگرنه مردم سعی می کردند زودتر از این جزیره خارج شوند
[ترجمه ترگمان] ظاهرا خبر طوفان قریب الوقوع به جزیره نرسیده بود، وگرنه مردم سعی می کردند زودتر تخلیه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He evidently misunderstood what she asked him because she was surprised at his response.
[ترجمه گوگل] او ظاهراً آنچه را که از او پرسیده بود اشتباه متوجه شده بود زیرا از پاسخ او متعجب شده بود
[ترجمه ترگمان] ظاهرا منظور او را درک نمی کرد زیرا از پاسخ او متعجب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: plainly; visibly.

- He was evidently relieved to be released from his duty.
[ترجمه گوگل] ظاهراً با رهایی از وظیفه راحت شد
[ترجمه ترگمان] ظاهرا از این وظیفه آزاد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. evidently he is going to resign
چنین پیداست که می خواهد استعفا بدهد.

2. you are evidently very much like your father
همانا که عینا مثل پدرت هستی.

3. She was evidently a heavy smoker.
[ترجمه گوگل]او ظاهراً سیگاری شدید بود
[ترجمه ترگمان]ظاهرا سیگاری سنگینی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The army evidently fears that, under him, its activities would be severely circumscribed.
[ترجمه موسی] ارتش آشکارا می ترسد که تحت نظر او ، فعالیتهایش به شدت محدود شود.
|
[ترجمه گوگل]ارتش آشکارا می ترسد که تحت رهبری او، فعالیت های آن به شدت محدود شود
[ترجمه ترگمان]ظاهرا ارتش از این امر بیم داشت که تحت تعقیب او فعالیت و فعالیت او تا حدی محدود خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They were evidently trying to frighten the public into obedience.
[ترجمه گوگل]آنها ظاهراً سعی داشتند مردم را به اطاعت بترسانند
[ترجمه ترگمان]ظاهرا سعی داشتند مردم را از ترس زهره ترک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Evidently, he has fallen in love with Miss Green.
[ترجمه گوگل]ظاهراً او عاشق خانم گرین شده است
[ترجمه ترگمان]ظاهرا عاشق دوشیزه گرین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He came to the door, evidently just roused from his bed.
[ترجمه گوگل]او به در آمد، ظاهراً تازه از تختش برخاسته بود
[ترجمه ترگمان]به طرف در آمد و ظاهرا از تخت خواب خود بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She walked slowly down the road, evidently in pain.
[ترجمه گوگل]او به آهستگی در جاده راه می رفت، ظاهراً درد داشت
[ترجمه ترگمان]آهسته از جاده پایین رفت ظاهرا درد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was evidently upset by what she saw.
[ترجمه گوگل]ظاهراً از چیزی که می دید ناراحت بود
[ترجمه ترگمان]ظاهرا از چیزی که می دید ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was born evidently in London.
[ترجمه گوگل]او ظاهراً در لندن به دنیا آمد
[ترجمه ترگمان]ظاهرا در لندن به دنیا آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She evidently dresses for comfort.
[ترجمه گوگل]او ظاهراً برای راحتی لباس می پوشد
[ترجمه ترگمان]ظاهرا لباس راحتی پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was evidently upset by the news of the accident.
[ترجمه گوگل]ظاهراً او از خبر تصادف ناراحت بود
[ترجمه ترگمان]ظاهرا از شنیدن خبر تصادف ناراحت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Evidently he has decided to leave.
[ترجمه گوگل]معلومه که تصمیم به رفتن داره
[ترجمه ترگمان]ظاهرا تصمیم گرفته که اینجا رو ترک کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Evidently this information clinched the matter.
[ترجمه گوگل]واضح است که این اطلاعات موضوع را قطعی کرده است
[ترجمه ترگمان]آشکار بود که این اطلاعات در میان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] بدیهی است که، ظاهرا

انگلیسی به انگلیسی

• clearly, obviously, apparently; without a doubt
you use evidently to say that something is obviously true.

پیشنهاد کاربران

مشخصا
بر اساس شواهد
از قرار معلوم
اینجور که بوش میاد
دوستانی که ظاهرا معنی میکنن apparently میشه ظاهرا ( بر اساس شنیده ها و حدس و گمان ) لیکن evidently خیلی واضح و آشکار هست و با یه نگاه میشه به قطعیت نتیجه گیری کرد در موردش.
۱. ظاهرا. از قرار معلوم ۲. آشکارا. به وضوح. محققا. بدون تردید
Evidently he is going to resign.
ظاهرا {و از قرار معلوم} او می خواهد استعفا بدهد.
اینجور که بوش میاد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : evidence
✅️ اسم ( noun ) : evidence
✅️ صفت ( adjective ) : evident / evidential / evidentiary
✅️ قید ( adverb ) : evidently / evidentially
بی تردید، مشخصاً، قطعاً، یقیناً
به ظن قوی
evidently ( adv ) = obviously ( adv )
به معناهای: به طور آشکار، آشکارا، ظاهراً، به ظاهر ، گویا، به طور معلوم، از قرار معلوم، به طور بدیهی، به طور واضح، به وضوح، به طور روشن، مسلماً
examples:
...
[مشاهده متن کامل]

1 - evidently girls like wealthy men.
ظاهراً دخترها از مردهای ثروتمند خوششان می آید.
2 - He evidently likes her.
او ظاهراً او را دوست دارد. /او از قرار معلوم او را دوست دارد.

آشکارا، به وضوح، به روشنی، ظاهراً، از قرار معلوم

بپرس