excruciating

/ɪkˈskruːʃieɪtɪŋ//ɪkˈskruːʃieɪtɪŋ/

معنی: مشقت بار
معانی دیگر: (موجب درد شدید روحی یا جسمی) جانفرسا، طاقت فرسا، جانگداز، بی تابگر، شدید، بسیار، حاد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: excruciatingly (adv.)
(1) تعریف: extremely painful or intensely distressing; agonizing.

(2) تعریف: extremely intense or thorough.

- excruciating detail
[ترجمه گوگل] جزئیات دردناک
[ترجمه ترگمان] جزییات آزاردهنده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an excruciating pain
درد جانفرسا

2. the decision to get a divorce was excruciating for both of them
تصمیم آنها به طلاق برای هر دوی آنها دردناک بود.

3. I was in excruciating pain and one leg wouldn't move.
[ترجمه گوگل]درد طاقت‌فرسا داشتم و یکی از پاهام تکان نمی‌خورد
[ترجمه ترگمان]درد شدیدی داشتم و یک پا از جایش تکان نخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The tablets brought temporary respite from the excruciating pain.
[ترجمه گوگل]قرص ها مهلت موقت از درد طاقت فرسا به ارمغان آوردند
[ترجمه ترگمان]این قرص ها از درد شدید رنج می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When I bend my arm, the pain is excruciating.
[ترجمه گوگل]وقتی دستم را خم می‌کنم، درد طاقت‌فرسا است
[ترجمه ترگمان]وقتی دستم را خم می کنم، درد کشنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He died after five days of excruciating torture.
[ترجمه گوگل]او پس از پنج روز شکنجه طاقت‌فرسا درگذشت
[ترجمه ترگمان]او پس از پنج روز شکنجه شدید درگذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was a moment of excruciating silence.
[ترجمه گوگل]لحظه ای سکوت طاقت فرسا برقرار شد
[ترجمه ترگمان]لحظه ای سکوت آزار دهنده برقرار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has excruciating backache.
[ترجمه گوگل]کمردرد طاقت فرسایی دارد
[ترجمه ترگمان]کمر درد شدیدی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The fix is simple but excruciating for Tandem to say - reboot the system.
[ترجمه گوگل]راه‌اندازی مجدد ساده است اما برای Tandem آزاردهنده است - سیستم را راه‌اندازی مجدد کنید
[ترجمه ترگمان]این تعمیر ساده اما زجرآور برای Tandem برای راه اندازی مجدد سیستم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As the years went by and the excruciating physical pain continued, the woman became understandably more and more depressed and anxious.
[ترجمه گوگل]با گذشت سال ها و ادامه درد طاقت فرسا، زن به طور قابل درک بیشتر و بیشتر افسرده و مضطرب می شد
[ترجمه ترگمان]همان طور که سال ها گذشت و درد شدید جسمی ادامه یافت، زن بیش از پیش افسرده و نگران شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. With excruciating slowness and delicacy he sucked it before running his tongue in the space between the last two toes.
[ترجمه گوگل]با آهستگی و ظرافت طاقت فرسا، قبل از اینکه زبانش را در فضای بین دو انگشت آخر پا بگذارد، آن را می مکید
[ترجمه ترگمان]با کندی و ظرافت، قبل از اینکه زبونش را در فضایی بین دو انگشت آخر پاک کند، آن را می مکید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Joseph Lewis, an ivory turner, suffered excruciating poverty.
[ترجمه گوگل]جوزف لوئیس، عاج تراش، از فقر طاقت فرسایی رنج می برد
[ترجمه ترگمان]جوزف لوئیس، یک turner عاج، از فقر شدید رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The pain in my knee was excruciating.
[ترجمه گوگل]درد زانوی من طاقت فرسا بود
[ترجمه ترگمان]درد زانوی من آزار دهنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She groaned, suffering all over again the excruciating embarrassment of those moments.
[ترجمه گوگل]او ناله کرد و دوباره از شرمندگی طاقت فرسا آن لحظات رنج برد
[ترجمه ترگمان]او با ناراحتی و ناراحتی تمام این لحظه ها را عذاب می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشقت بار (صفت)
excruciating

انگلیسی به انگلیسی

• causing extreme suffering, agonizing, terribly distressing
excruciating pain is very painful indeed.
an excruciating situation or experience is extremely difficult to bear.

پیشنهاد کاربران

دردناک
ناخوشایند
if something is excruciating, it is extremely unpleasant, for example because it is boring or embarrassing
 Helen described the events of the night before in excruciating detail
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : excruciate
✅️ اسم ( noun ) : excruciation
✅️ صفت ( adjective ) : excruciating
✅️ قید ( adverb ) : excruciatingly
extremely painful/ causing great pain or anguish
فوق العاده/ خیلی زیاد دردآور/ رنج آور/ آزاردهنده
an excruciating pain in the lower back
His confession, when it came, was excruciating
نفس گیر
very painful
Taking excruciating pain : درد گرفتن فوق شدید
آزار دهنده، عذاب آور
مشقت بار ، خشونت آمیز ، ( شبِ ) خسته کننده ، ( دانش آموزِ ) خشمگین ، ( فیلمِ ) جنجالی ، ( انسانِ ) متکبر ، ( حیوانِ ) جسور
زجرآور

بپرس