executing


معنی: مجری

جمله های نمونه

1. they had no compunction about executing people without a trial
آنها از اعدام بدون محاکمه ی مردم ابایی نداشتند.

مترادف ها

مجری (صفت)
administrative, executive, executing, carrying out

تخصصی

[ریاضیات] انجام می دهد، دارد

پیشنهاد کاربران

Capital punishment ( death penalty )
Executing
محاکمه کردن ( Verb )
اجرا کننده ، مجری
اجرا

بپرس