explode

/ɪkˈsploʊd//ɪkˈsploʊd/

معنی: مشتعل شدن، ترکیدن، منفجر شدن، محترق شدن، گسترده کردن، مشتعل کردن
معانی دیگر: منفجر کردن یا شدن، ترکاندن، پکاندن، پکیدن، رد کردن، (کذب یا بطلان چیزی را) نشان دادن، درب و داغان کردن، زیر (خنده یا گریه و غیره) زدن، همراه با صدا انجام شدن، (به سرعت و شدت) رشد کردن، (ناگهان و با شدت چیز جامد یا مایع را تبدیل به گاز قابل انبساط کردن) فراگستردن، فرا گسترده شدن، صدای بلند ایجاد کردن، منبسط کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: explodes, exploding, exploded
(1) تعریف: to release energy forcefully with noise, heat, and the violent expansion of gases, because of rapid chemical change or sudden violent impact.
مشابه: blaze, blow up, crash

- The bomb exploded, killing several people.
[ترجمه گوگل] بمب منفجر شد و چند نفر کشته شدند
[ترجمه ترگمان] این بمب منفجر شد و چندین نفر را کشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to burst because of excessive internal pressure.
مشابه: burst

- The balloon exploded with a loud bang.
[ترجمه گوگل] بالون با صدای بلندی منفجر شد
[ترجمه ترگمان] بالن با صدای مهیبی منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to burst out suddenly, often with violence and excessive noise or display of emotion.
مشابه: blaze, blow up, burst, rage

- He exploded into angry curses.
[ترجمه گوگل] او به نفرین های عصبانی منفجر شد
[ترجمه ترگمان] فحش و ناسزا نثار او کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to expand or increase suddenly, sharply, and usu. unexpectedly.

- The population of rats has exploded in some cities.
[ترجمه Saba🦄🌈] جمعیت موش ها در برخی شهر ها افزایش پیدا کرده است.
|
[ترجمه گوگل] جمعیت موش ها در برخی شهرها منفجر شده است
[ترجمه ترگمان] جمعیت موش ها در برخی از شهرها منفجر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: exploder (n.)
(1) تعریف: to cause to release energy or to burst violently.
مشابه: burst

- He threatened to explode the bomb he was carrying.
[ترجمه گوگل] او تهدید کرد که بمبی را که حمل می کند منفجر خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] تهدید کرده که بمب رو منفجر کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to destroy the credibility of, as though blowing to bits.
متضاد: confirm
مشابه: blow up

- This popular belief has been exploded by scientists.
[ترجمه Maryam] این باور عمومی توسط دانشمندان گسترش داده شده است
|
[ترجمه گوگل] این باور عمومی توسط دانشمندان منفجر شده است
[ترجمه ترگمان] این باور عمومی توسط دانشمندان منفجر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to explode a scientific theory
یک نظریه ی علمی را کاملا رد کردن

2. one of the bomb's did not explode
یکی از بمب ها منفجر نشد.

3. the fuse causes the bomb to explode
چاشنی موجب ترکیدن بمب می شود.

4. they had rigged the box to explode on contact
جعبه را طوری درست کرده بودند که در اثر تماس منفجر شود.

5. Many boys explode firecrackers on the Fourth of July.
[ترجمه گوگل]بسیاری از پسران در روز چهارم ژوئیه ترقه ها را منفجر می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از پسران در چهارم جولای ترقه را منفجر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The chemical is liable to explode on contact with water.
[ترجمه گوگل]این ماده شیمیایی در تماس با آب در معرض انفجار است
[ترجمه ترگمان]ماده شیمیایی مسئول منفجر شدن در تماس با آب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A design flaw caused the engine to explode.
[ترجمه گوگل]یک نقص طراحی باعث شد که موتور منفجر شود
[ترجمه ترگمان]نقص طراحی باعث انفجار موتور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. At last, a women's magazine to explode the myth that thin equals beautiful.
[ترجمه گوگل]در نهایت، یک مجله زنانه برای منفجر کردن این افسانه که نازک مساوی زیبا
[ترجمه ترگمان]سرانجام، یک مجله زنان افسانه را منفجر می کند که ظریف برابر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These are the facts that explode their so-called economic miracle.
[ترجمه گوگل]اینها حقایقی است که معجزه به اصطلاح اقتصادی آنها را منفجر می کند
[ترجمه ترگمان]اینها حقایقی هستند که معجزه اقتصادی نامیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Riots may explode at any time.
[ترجمه گوگل]شورش ها ممکن است در هر زمانی منفجر شوند
[ترجمه ترگمان]شورش ها ممکن است در هر زمانی منفجر شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'm about to explode!
[ترجمه گوگل]دارم میترکم!
[ترجمه ترگمان]من دارم منفجر می شوم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The bomb was timed to explode during the rush-hour.
[ترجمه گوگل]زمان انفجار بمب در ساعات شلوغی بود
[ترجمه ترگمان]این بمب زمانی منفجر شد که در ساعات شلوغی منفجر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Tension between the two sides could explode at any time.
[ترجمه گوگل]تنش بین دو طرف ممکن است در هر زمانی منفجر شود
[ترجمه ترگمان]تنش بین دو طرف می تواند هر زمانی منفجر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A row over public spending is set to explode.
[ترجمه گوگل]درگیری بر سر هزینه های عمومی قرار است منفجر شود
[ترجمه ترگمان]یک ردیف از هزینه های عمومی برای انفجار ایجاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This chemical is liable to explode on contact with water.
[ترجمه گوگل]این ماده شیمیایی در تماس با آب در معرض انفجار است
[ترجمه ترگمان]این ماده شیمیایی ممکن است در تماس با آب منفجر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The bomb was primed, ready to explode.
[ترجمه گوگل]بمب آماده شده بود و آماده انفجار بود
[ترجمه ترگمان]بمب آماده انفجار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The programme sets out to explode the myth that some delicate tropical fish are impossible to keep.
[ترجمه گوگل]این برنامه قصد دارد این افسانه را منفجر کند که نگهداری برخی از ماهی های گرمسیری ظریف غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]این برنامه برای انفجار این افسانه که برخی ماهی استوایی ظریف قادر به نگهداری آن نیستند، آغاز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشتعل شدن (فعل)
light, ignite, be inflamed, explode, take fire

ترکیدن (فعل)
crack, rupture, burst, blow, explode, pop off, pop, rive, blow out, dehisce, reave

منفجر شدن (فعل)
explode, puff, blow out, detonate, erupt, fulminate

محترق شدن (فعل)
burn, explode, fulminate

گسترده کردن (فعل)
explode

مشتعل کردن (فعل)
furnace, explode, inflame

انگلیسی به انگلیسی

• blow up; be blown up; shatter
when a bomb explodes, it bursts with great force.
you can say that a person explodes when they express strong feelings suddenly and violently.
when something increases suddenly and rapidly in number or intensity, you can say that it explodes.
if you explode a theory, you prove that it is wrong or impossible.

پیشنهاد کاربران

منفجر شدن، پراکندن
مثال: The bomb exploded with a loud bang.
بمب با صدای بلندی منفجر شد.
منفجر شدن.
My car exploded
☑️ اُسکَفتَن
اسکفتن oskaftan
اسکفتن
🇮🇷 همتای پارسی: اُسکَفتن 🇮🇷
اُس ( همریشه ی پارسیِ ex ) کَفتن
ثابت کردن اشتباه بودن چیزی
1. منفجر کردن - منفجر شدن
2. به سرعت گسترش یافتن و رشد کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : explode
✅️ اسم ( noun ) : explosion / explosive
✅️ صفت ( adjective ) : explosive
✅️ قید ( adverb ) : explosively
suddenly give expression to violent emotion, especially anger
از کوره در رفتن
بالا تر رفتن
فوَران، تبلور، بروز
ایجاد افزایش

explode verb ( EMOTION )

[ I ]
to react suddenly with a strong expression of emotion:
[ speech ] "What on earth do you think you're doing?" she exploded ( = said angrily ) .
The children exploded into giggles ( = suddenly started laughing uncontrollably ) .
...
[مشاهده متن کامل]

Thesaurus: synonyms and related words

شلوغ شدن، اغتشاش شدن، شورش کردن
Burst:ترکیدن، منفجر شدن
منفجر شدن - مشتعل شدن
از کوره در رفتن
فوران کردن
to erupt energetically
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس