extrasensory


معنی: خارج از احساس عادی، ماورای احساس معمولی
معانی دیگر: (روان شناسی) فراحسی، فراسهشی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: outside of what can be perceived or experienced by the senses.

جمله های نمونه

1. extrasensory perception
ادراک فراحسی،دریافت فراسهشی

2. He seems to know when his wife is away from home by some kind of extra-sensory perception.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد او با نوعی ادراک فوق حسی می داند که همسرش چه زمانی از خانه دور است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد او می داند که همسرش با نوعی درک حسی از خانه دور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They use extra-sensory communication in the forms of empathy, telepathy, and clairvoyance.
[ترجمه گوگل]آنها از ارتباطات فراحسی به شکل های همدلی، تله پاتی و روشن بینی استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها از ارتباط حسی بیشتر در اشکال همدلی، تله پاتی و clairvoyance استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I couldn't even manage the simplest of manipulations involving extra-sensory perception.
[ترجمه گوگل]من حتی نمی‌توانستم ساده‌ترین دستکاری‌هایی که شامل ادراک فراحسی است را مدیریت کنم
[ترجمه ترگمان]من حتی نمی توانستم ساده ترین دستکاری کردن شامل درک حسی - حسی اضافی را مدیریت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In reality it is a membrane, the pineal gland, regarded in the East as the seat of extra-sensory perception.
[ترجمه گوگل]در واقع غشایی است، غده صنوبری، که در شرق به عنوان جایگاه ادراک فراحسی در نظر گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]در واقع این یک غشا است، غده پینه آل، در شرق به عنوان صندلی برداشت حسی اضافه در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Many people believe that cats are capable of some kind of extra-sensory perception, but they are not.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم بر این باورند که گربه ها قادر به نوعی ادراک فراحسی هستند، اما اینطور نیست
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم بر این باورند که گربه ها قادر به نوعی درک حسی بیشتر هستند، اما اینطور نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. ESP is an extrasensory perception, able to gain information through use of a sense unknown by science.
[ترجمه گوگل]ESP یک ادراک فراحسی است که قادر به کسب اطلاعات از طریق استفاده از حسی است که علم ناشناخته است
[ترجمه ترگمان]ESP یک ادراک extrasensory است که قادر به کسب اطلاعات از طریق استفاده از یک حس ناشناخته از طریق علم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And forty - eight percent believe in extrasensory perception, or ESP.
[ترجمه گوگل]و چهل و هشت درصد به ادراک فراحسی یا ESP اعتقاد دارند
[ترجمه ترگمان]و چهل و هشت درصد به درک extrasensory یا ESP اعتقاد دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Precognition denotes a form of extrasensory perception wherein a person is said to perceive information about places or events through paranormal means before they happen.
[ترجمه گوگل]پیش‌شناخت نوعی از ادراک فراحسی است که در آن فرد گفته می‌شود اطلاعات مربوط به مکان‌ها یا رویدادها را قبل از وقوع آنها از طریق ابزارهای ماوراء الطبیعه درک می‌کند
[ترجمه ترگمان]precognition نشان دهنده نوعی درک extrasensory است که در آن فرد گفته می شود اطلاعاتی درباره مکان ها و رویدادها از طریق موارد ماورای طبیعی قبل از وقوع آن ها دریافت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As a Dorin, Koon naturally possessed highly developed extrasensory organs that supplement his already formidable Jedi attributes.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک دورین، کون به طور طبیعی دارای اندام های فوق حسی بسیار توسعه یافته ای بود که مکمل ویژگی های جدی او بود
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک dorin، Koon به طور طبیعی اندام های extrasensory بالایی دارد که به جدی جدی خود را مکمل یکدیگر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Dr. Bem has been quietly testing extrasensory perception claims for 8 years.
[ترجمه گوگل]دکتر بم به مدت 8 سال بی سر و صدا ادعاهای ادراک فراحسی را آزمایش می کند
[ترجمه ترگمان]دکتر Bem ۸ سال است که به آرامی تست ادراک extrasensory را آزمایش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Psychics have funny moments in relation to their visions and the people they try to help with their extrasensory perception.
[ترجمه گوگل]روانشناسان لحظات خنده‌داری در رابطه با بینش‌های خود و افرادی دارند که سعی می‌کنند با ادراک فراحسی خود به آنها کمک کنند
[ترجمه ترگمان]psychics لحظات مضحکی را در ارتباط با visions دارند و افرادی که سعی می کنند به درک extrasensory خود کمک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If you asked a parapsychologist, he might say you have extrasensory perception, or ESP.
[ترجمه گوگل]اگر از یک فراروانشناس بپرسید، ممکن است بگوید شما دارای ادراک فراحسی یا ESP هستید
[ترجمه ترگمان]اگر از یک فروشنده سوال بپرسید، ممکن است بگوید که شما درک بهتری از ESP دارید یا ESP
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In time, meditation and concentration lead to subtler experiences in the Higher Planes and help to develop extrasensory powers in a gradual way.
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان، مراقبه و تمرکز منجر به تجربیات ظریف تری در سطوح عالی می شود و به رشد تدریجی قدرت های فراحسی کمک می کند
[ترجمه ترگمان]در زمان، تمرکز و تمرکز به تجربیات دقیق تر در هواپیماهای برتر منجر می شود و به توسعه قدرت های extrasensory به شیوه ای تدریجی کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Knowledge of something in advance of its occurrence, especially by extrasensory perception; clairvoyance.
[ترجمه گوگل]آگاهی از چیزی پیش از وقوع آن، به ویژه از طریق ادراک فراحسی؛ روشن بینی
[ترجمه ترگمان]آگاهی از چیزی از قبل از وقوع آن، به خصوص با ادراک extrasensory؛ clairvoyance
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خارج از احساس عادی (صفت)
extrasensory

ماورای احساس معمولی (صفت)
extrasensory

انگلیسی به انگلیسی

• beyond the natural senses

پیشنهاد کاربران

فراحسی ( صفت ) : شامل ادراک با وسایلی غیر از حواس پنج گانه معمول

بپرس