extremity


معنی: سر، شدت، ته، طره، انتها، غایت، نهایت، حد نهایی
معانی دیگر: نهمار، اوج، دورترین، پایان، پایانه، پایانگاه، حداعلی، بالاترین درجه، حداکثر، بیشینه، بیشترین، ضیق، مضیقه، تنگی، (خطر یا نیاز و غیره) شدت، حدت، ـ مبرم، ـ شدید، شور، بحبوحه، گیرودار، وخامت، (معمولا جمع) اعمال شدید، کارهای قاطع، اضطرار، فجایع، فزونکاری، (جمع) دست ها، پاها، دست ها و پاها، (قدیمی) پایان زندگی، مردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: extremities
(1) تعریف: the farthest reach or point of a thing.
مشابه: end

- The extremities of the field were marked by a fence.
[ترجمه گوگل] انتهای میدان با حصار مشخص شده بود
[ترجمه ترگمان] روی زمین توسط یک پرچین علامت گذاری شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the greatest degree or utmost extreme.
مشابه: depth

- At that moment, they felt the extremity of fear.
[ترجمه گوگل] در آن لحظه نهایت ترس را احساس کردند
[ترجمه ترگمان] در آن لحظه ترس و وحشت را در خود احساس کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (usu. pl.) the parts of the body extending from the limbs; hands and feet.
مشابه: limb

- Blood circulation in her extremities is rather poor.
[ترجمه گوگل] گردش خون در اندام های او نسبتا ضعیف است
[ترجمه ترگمان] جریان خون در extremities نسبتا ضعیف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Frostbite of the extremities is quite common.
[ترجمه گوگل] سرمازدگی اندام ها بسیار شایع است
[ترجمه ترگمان] سرما از the خیلی رایج - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a condition of extreme danger or distress.
مشابه: depth

- He didn't understand the extremity of the situation.
[ترجمه گوگل] او نهایت وضعیت را درک نمی کرد
[ترجمه ترگمان] او این وضع را درک نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the extremity of poverty and dispair
شور فقر و نومیدی

2. we must help them in their extremity
باید در این بحبوحه به آنها کمک کنیم.

3. don't you see that hardship has reached an extremity . . . ?
نبینی که سختی به غایت رسید . . . ؟

4. Every extremity is a fault.
[ترجمه گوگل]هر انتهایی عیب است
[ترجمه ترگمان]هر بدبختی یک گناه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The lake is situated at the eastern extremity of the mountain range.
[ترجمه گوگل]این دریاچه در منتهی الیه شرقی رشته کوه واقع شده است
[ترجمه ترگمان]این دریاچه در انتهای شرقی رشته کوه واقع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The new gymnasium is situated at the eastern extremity of the city.
[ترجمه گوگل]سالن ورزشی جدید در منتهی الیه شرقی شهر واقع شده است
[ترجمه ترگمان]سالن ورزش جدید در قسمت شرقی شهر قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The committee was uncomfortable about the extremity of the proposal.
[ترجمه گوگل]کمیته در مورد افراطی بودن این پیشنهاد ناراحت بود
[ترجمه ترگمان]کمیته از این پیشنهاد ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Man's extremity is God's opportunitiy.
[ترجمه گوگل]نهایت انسان، فرصت خداوند است
[ترجمه ترگمان]پایان کار انسان، خدا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. How can we help them in their extremity?
[ترجمه گوگل]چگونه می‌توانیم به آن‌ها در زمینه‌های افراطی کمک کنیم؟
[ترجمه ترگمان]چه طور می توانیم در extremity به آن ها کمک کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The two scrolls are grasped not at their extremity, but some way towards the middle.
[ترجمه گوگل]این دو طومار نه در انتهای خود، بلکه تا حدی به سمت وسط گرفته می شوند
[ترجمه ترگمان]دو طومار دیگر در ته آن ها نیست، اما راهی به میان آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. One extremity of the saloon is occupied by an ottoman, finished in satin, ensuite with the curtains.
[ترجمه گوگل]یک انتهای سالن توسط یک عثمانی اشغال شده است که با رنگ ساتن به پایان رسیده است، همراه با پرده ها
[ترجمه ترگمان]یک گوشه میخانه کنار یک نیمکت چهار پایه اشغال شده بود، با پرده های ابریشمی و ensuite که از پرده آویخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These may involve a part of one extremity or one side of the face.
[ترجمه گوگل]اینها ممکن است بخشی از یک اندام یا یک طرف صورت را درگیر کند
[ترجمه ترگمان]این ممکن است قسمتی از یک قسمت از صورت و یا یک طرف صورت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Julian Hayman was in his office at the extremity of the ground floor.
[ترجمه گوگل]جولیان هیمن در دفترش در انتهای طبقه همکف بود
[ترجمه ترگمان]جولین Hayman \"تو دفتر کارش در پایین طبقه همکف بود\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nothing specific epitomises New York; its essence is extremity, and diversity, packed into the highest possible density.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز خاصی تجسم نیویورک نیست ماهیت آن افراط و تنوع است که در بالاترین چگالی ممکن بسته بندی شده است
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز خاصی در نیویورک وجود ندارد؛ ماهیت آن extremity، و تنوع است، که در بالاترین چگالی ممکن بسته بندی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In this extremity he sought no miraculous escape, no sudden revelation of a known lake.
[ترجمه گوگل]در این منتهی الیه به دنبال هیچ راه فراری معجزه آسایی نبود، هیچ دریاچه ای شناخته شده به طور ناگهانی آشکار نشد
[ترجمه ترگمان]در این اواخر، هیچ راه گریزی وجود نداشت، هیچ گونه الهام ناگهانی یک دریاچه شناخته شده نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سر (اسم)
slide, secret, edge, end, mystery, point, acme, top, head, tip, inception, beginning, chief, origin, apex, vertex, cover, corona, incipience, headpiece, extremity, glide, piece, flower, lid, pate, noddle, pash, plug, inchoation, lead-off, nob, noggin, sliding

شدت (اسم)
intensity, acrimony, severity, force, gravity, violence, hardness, fury, inclemency, extremity, intension, duress, stringency, vehemence, tensity

ته (اسم)
base, stub, bottom, bed, heel, butt, extremity, fundament

طره (اسم)
brink, end, crest, extremity, tuft, edging, brim, tress, lock of hair, ringlet

انتها (اسم)
termination, close, end, head, tailing, tag end, extremity, terminal, outrance, tail-end

غایت (اسم)
limit, end, extremity

نهایت (اسم)
extremity, omega, outrance

حد نهایی (اسم)
extremity

تخصصی

[عمران و معماری] منتهی الیه
[ریاضیات] دو سر، دو انتها، انتها، نهایت، حد نهایی

انگلیسی به انگلیسی

• end part of a limb of the body (i.e the hand or foot); farthest or most remote part; extreme act, extraordinary act
the extremities of something are its farthest points or edges; a formal use.
your extremities are the farthest parts of your body, especially your hands and feet.
an extremity is a very serious situation; a formal use.
if someone talks or behaves in an extreme way, you can talk about the extremity of their views or behaviour; a formal use.

پیشنهاد کاربران

بهextremely
extremity هم میگویند
extremity ( noun ) : به معنای منتهی الیه هست دورترین نقطه از یک چیز. مثلا southern extremity of road به معنی " منتهی الیه جنوبی جاده ( ینی جنوبی ترین نقطه جاده ) "
extremities: ارگان های از بدن که از قلب دور هستند. دست ها و پاها
حد بالای. . .
تهِ. . .
انتهای. . .
نهایتِ. . .
[پزشکی] نهایت، انتها، ته، سر، اندام تهتانی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : extremity / extreme / extremist / extremism
✅️ صفت ( adjective ) : extreme / extremist
✅️ قید ( adverb ) : extremely
In clinical terms, often used to describe the portions of the appendicular skeleton ( i. e. upper extremity, lower extremity )
نهایت عشق
It is time to prove the extremity love, loyalty and sacrifice in my destiny
The time of sorrow, bitterness, entanglement, and discussions of disappointment must end
وقت آن است که نهایت عشق ، وفاداری و فداکاری را در سرنوشت خود ثابت کنم
...
[مشاهده متن کامل]

زمان اندوه ، تلخی ، گرفتاری و بحث ناامیدی باید پایان یابد

دستها و پاها
پایین تنه
افراط و تفریط
در پزشکی به معنای اندام انتهایی است.
نوک ( اشیاء یا چیزها )
در رشته حسابداری به معنی آستانه ای
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس