fairly

/ˈfer.li//ˈfer.li/

معنی: منصفانه
معانی دیگر: دادورانه، دادگرانه، دادمندانه، تا اندازه ای، نسبتا، به وضوح، به روشنی، به طور مشخص، کاملا، تماما، سراسر، واقعا، به درستی، بیطرفانه، بطورمیانه، بموقع، بطورروشن، خوب

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a just or impartial manner.
مترادف: fair, justly
مشابه: honestly, legitimately, properly, rightly

- The judge decided fairly.
[ترجمه رضا محمدی ها] قاضی منصفانه تصمیم گرفت.
|
[ترجمه سحر] قاضی عادلانه تصمیم گرفت
|
[ترجمه گوگل] قاضی منصفانه تصمیم گرفت
[ترجمه ترگمان] قاضی قاطعانه تصمیم گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: moderately.
مترادف: moderately, passably, pretty, tolerably
مشابه: rather, somewhat

- She is doing fairly well in school.
[ترجمه D M] او در مدرسه به خوبی کار می کند
|
[ترجمه سامان جوادی نژاد] او در مدرسه واقعاً خوب دارد عمل میکند.
|
[ترجمه گوگل] او در مدرسه خوب پیش می رود
[ترجمه ترگمان] او در مدرسه خیلی خوب عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: legitimately.
مترادف: legitimately
مشابه: by rights, honestly, properly, rightly

- He did not win the race fairly.
[ترجمه DM] او مسابقه را به طور خوب برنده شد
|
[ترجمه Hamed] او عادلانه برنده مسابقه نشد.
|
[ترجمه گوگل] او در این مسابقه منصفانه پیروز نشد
[ترجمه ترگمان] او مسابقه را به درستی نبرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a fairly hot day
روزی نسبتا گرم

2. dresses of fairly formal mien
جامه هایی با ظاهر نسبتا رسمی

3. her voice fairly trembled
صدای او کاملا می لرزید.

4. the river was fairly alive with crocodiles
رودخانه پراز سوسمار بود (سوسمار در رودخانه لول می خورد).

5. i rushed at him and fairly laced into him
پریدم به او و یک کتک حسابی به او زدم.

6. he was badly wounded before the battle had fairly begun
پیش از آنکه نبرد به طور آشکار آغاز شود سخت زخمی شد.

7. the operation to transplant a heart is now fairly common
جراحی پیوند قلب اکنون نسبتا عادی است.

8. he is a teacher who treats all of his students fairly
او آموزگاری است که با همه ی دانش آموزان خود منصفانه رفتار می کند.

9. His ideas are all fairly orthodox.
[ترجمه گوگل]ایده های او همه نسبتاً ارتدکس هستند
[ترجمه ترگمان]عقاید او کاملا orthodox است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She's fairly responsive to new ideas.
[ترجمه Anahita] او ( دختر ) نسبتاً به فکر ها عقاید جدید و تازه علاقه مند است
|
[ترجمه گوگل]او نسبتاً به ایده های جدید پاسخ می دهد
[ترجمه ترگمان]او تقریبا به ایده های جدید پاسخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His audition went well and he's fairly hopeful about getting the part.
[ترجمه گوگل]تست بازیگری او به خوبی انجام شد و او نسبتاً امیدوار است که این نقش را دریافت کند
[ترجمه ترگمان]تست او خوب پیش رفت و او تقریبا امیدوار بود که این نقش را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She seems fairly settled in her new job already.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او قبلاً در کار جدید خود کاملاً مستقر است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسه تو کار جدیدش کاملا ساکن شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Use fairly thick wads of newspaper.
[ترجمه گوگل]از کاغذهای نسبتاً ضخیم روزنامه استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از تکه های نسبتا ضخیم روزنامه استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We'll have to leave fairly soon .
[ترجمه گوگل]خیلی زود باید بریم
[ترجمه ترگمان]باید زود از اینجا بریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They live in a fairly modest house, considering their wealth.
[ترجمه گوگل]آنها با توجه به ثروت خود در یک خانه نسبتاً متوسط ​​زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در یک خانه نسبتا ساده زندگی می کنند و ثروت خود را در نظر می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The road has a fairly steep gradient.
[ترجمه گوگل]جاده شیب نسبتاً تند دارد
[ترجمه ترگمان]این جاده یک شیب نسبتا شیب دار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I know him fairly well, but I wouldn't say we were really close friends.
[ترجمه گوگل]من او را به خوبی می شناسم، اما نمی توانم بگویم که ما واقعاً دوستان صمیمی بودیم
[ترجمه ترگمان]او را نسبتا خوب می شناسم، اما من نمی گویم که ما واقعا با هم دوست صمیمی هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. That player doesn't play fairly; did you see him kick his opponent down?
[ترجمه گوگل]آن بازیکن منصفانه بازی نمی کند دیدی او حریفش را زمین می زند؟
[ترجمه ترگمان]او محکم بازی نمی کند؛ او را دیدی که opponent را پایین انداخت؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I was a fairly good football player in my youth.
[ترجمه گوگل]من در جوانی فوتبالیست نسبتا خوبی بودم
[ترجمه ترگمان]من در جوانی یک بازیگر خوب فوتبال بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Disposable nappies are fairly straightforward to put on.
[ترجمه گوگل]پوشک های یکبار مصرف برای پوشیدن نسبتاً ساده هستند
[ترجمه ترگمان]پوشک یکبار مصرف بسیار ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منصفانه (قید)
even-handedly, fairly, justly

انگلیسی به انگلیسی

• justly; well enough, moderately; clearly
fairly means to quite a large degree.
if something is said or done fairly, it seems reasonable and just.

پیشنهاد کاربران

بگویی نگویی، بگی نگی، بفهمی نفهمی، ای همچین.
So that no one's rights are lost
تقریبا
نسبتا
More than a little
صادقانه، دوستانه
کم و بیش
بیش و کم
reasonably
الحق و الانصاف
تثبیت
As you can see above, these two particles are fairly similar
تقریبا - به جورایی - نسبتا - حدودا
1.
sufficiently
somewhat
relatively
pretty
kind of - kinda
sort of
2.
used to emphasize the degree, force etc of an action
Actually
Absolutely
Almost
...
[مشاهده متن کامل]

Nearly
3.
in a gentle manner
in a courteous manner
4.
in a handsome manner
5.
In a proper legal manner

۱ ) منصفانه
You have not dealt fairly with me
۲ ) سراسر/کاملا/تماما
۳ ) تقریباً ، نسبتاً
The plane was fairly empty so we had our pick of seats
انصافاً
1 - نسبتاً
2 - منصفانه
تقریبا
به نحوی، به نوعی، یه جورایی
به درستی
1 - عادلانه \ منصفانه
Definition = in a way that is right and honest
جمله نمونه = This company treats its workers fairly
2 - نسبتا \ کم و بیش
Definition = not very
جمله نمونه = She speaks French fairly well
متضاد = unfairly
● نسبتا، به طور نسبی
● عادلانه، به طور عادلانه
almost
not very
he is fairly fat ⁉️
او نسبتا چاق است

تا حدی، تا حدودی
به میزان زیادی
تا حد کفایت
نسبتا
quite, not very
Rather, slightly, some how, some what
نسبتا، کمی
منصفانه، بی طرفانه ، به طور میانه ، به طور روشن ، خوب، به موقع ،
partly
نسبتاً
rather
نسبی
rather نسبتا
ارائه شده
نسبتا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس