fairness

/ˈfernəs//ˈfernəs/

معنی: عدل، خوبی، خوبرویی، عدالت
معانی دیگر: زیبایی، روشنی، صافی، انصاف

جمله های نمونه

1. fairness must be emphasized too
باید به انصاف هم اهمیت داده شود.

2. . . . unto friends fairness and leniency unto enemies
. . . با دوستان مروت با دشمنان مدارا

3. this act offends against the principle of fairness
این عمل با اصول انصاف تناقض دارد.

4. he treated the wife and child of his old enemy with chivalry and fairness
او با زن و فرزند دشمن دیرینه اش با جوانمردی و انصاف رفتار کرد.

5. Fairness, rather than efficiency, is the guiding principle.
[ترجمه گوگل]انصاف، به جای کارآمدی، اصل راهنما است
[ترجمه ترگمان]عدالت، به جای بازدهی، اصل راهنما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Americans have an innate sense of fairness.
[ترجمه گوگل]آمریکایی ها حس ذاتی انصاف دارند
[ترجمه ترگمان]آمریکایی ها یک حس ذاتی از عدالت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She has a strong sense of justice and fairness.
[ترجمه گوگل]او احساس قوی عدالت و انصاف دارد
[ترجمه ترگمان] اون حس عدالت و انصاف رو داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Their reputation for fairness is a matter for pride.
[ترجمه گوگل]شهرت آنها برای انصاف مایه افتخار است
[ترجمه ترگمان]شهرت آن ها برای انصاف، مساله ای برای غرور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These women are demanding fairness and equality in their pay.
[ترجمه گوگل]این زنان خواستار انصاف و برابری در پرداخت حقوق خود هستند
[ترجمه ترگمان]این زنان خواستار عدالت و برابری در حقوق خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As a matter of fairness, he should be allowed to give his version of events.
[ترجمه گوگل]برای انصاف باید به او اجازه داد تا روایت خود را از وقایع ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک مساله عادلانه، او باید اجازه داده شود که نسخه خود از وقایع را بیان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A tan emphasized the fairness of her hair.
[ترجمه گوگل]برنزه بر زیبا بودن موهایش تاکید کرد
[ترجمه ترگمان]یک برنزه کننده، بر بیطرفی موهایش تاکید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I have in fairness to say that, as yet, there is no hard evidence to support these charges.
[ترجمه گوگل]من انصافاً باید بگویم که هنوز هیچ مدرک محکمی برای حمایت از این اتهامات وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]من در انصاف باید بگویم که هنوز هیچ مدرک محکمی برای حمایت از این اتهامات وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His governorship was marked by fairness and prosperity.
[ترجمه گوگل]ولایت او با انصاف و رفاه همراه بود
[ترجمه ترگمان]فرمانداری او از جانب انصاف و رفاه علامت گذاری شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Tardelli had a poor match, although in fairness he was playing with a knee injury.
[ترجمه گوگل]تاردلی بازی ضعیفی داشت، اگرچه انصافاً با مصدومیت زانو بازی می کرد
[ترجمه ترگمان]Tardelli با آن که با زانو در حال بازی بود، ازدواج خوبی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عدل (اسم)
bale, justice, equity, fairness, package

خوبی (اسم)
good, boon, excellence, beauty, goodness, kindness, kindliness, fairness, comeliness, good quality, excellency

خوبرویی (اسم)
beauty, fairness, comeliness

عدالت (اسم)
sword, justice, fairness

تخصصی

[حسابداری] انصاف
[کامپیوتر] شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمانی باقی می ماند

انگلیسی به انگلیسی

• decency, justice; lightness, blondness; beauty, attractiveness
fairness is the quality of being reasonable and just.
you use expressions such as in all fairness and in fairness to someone in order to correct or balance a previous unfavourable statement.

پیشنهاد کاربران

عدالت
See the fairnessانصاف دادن
منصفانه بودن
انصاف
مطلوبیت
شفاف بودن

بپرس