fall apart

/fɔl əˈpɑrt//fɔːl əˈpɑːt/

فروریختن، به هم خوردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to break into pieces.

- The cheap toy fell apart after two days.
[ترجمه منا جهانبخشی] اون اسباب بازی ارزون بعد از دو روز تیکه تیکه شد.
|
[ترجمه A.A] اون اسباب بازی ارزان پس از دو روز داغون شد
|
[ترجمه سام] اون اسب باب بازی ارزون بعد از دو روز خراب شد
|
[ترجمه مرتضی] آن اسباب بازی ارزان پس از دو روز از هم پاشید
|
[ترجمه گوگل] اسباب بازی ارزان قیمت پس از دو روز از بین رفت
[ترجمه ترگمان] پس از دو روز اسباب بازی ارزان قیمت از هم پاشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Sometimes things have to fall apart to make way for better things.
[ترجمه A.A] بعضی وقتها چیزهایی باید متلاشی بشن تا چیزهای بهتری ساخته بشه
|
[ترجمه محمد م] بعضی وقت ها چیزهایی باید از هم پاشیده شوند تا راهی برای چیزهای بهتر ایجاد کنند .
|
[ترجمه هدیه] گاهی اوقات باید چیزایی رو کنار گذاشت تا راه برای چیزهای بهتر باز بشه.
|
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات همه چیز باید از هم بپاشد تا راه برای چیزهای بهتر باز شود
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها چیزها باید از هم جدا شوند تا کاره ای بهتری بکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. If you buy cheap shoes, they'll fall apart after a few months.
[ترجمه A.A] اگه کفش ارزان بخرید بعد از چند ماه داغون میشن
|
[ترجمه گوگل]اگر کفش ارزان بخرید بعد از چند ماه از بین می رود
[ترجمه ترگمان]اگر کفش های ارزان بخری، بعد از چند ماه از هم جدا خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Don't be reckless or your plans may fall apart.
[ترجمه رحمان معلمی] بی احتیاطی نکن اگه نه تمام نقشه هات به باد میره.
|
[ترجمه عرفان] یا بی پروا نباش یا بدون شاید نقشه هات به هم بریزه
|
[ترجمه گوگل]بی پروا نباشید وگرنه برنامه هایتان ممکن است به هم بریزد
[ترجمه ترگمان]نگران نباش، نقشه هات ممکنه از هم جدا بشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. After his wife died, he began to fall apart.
[ترجمه گوگل]پس از مرگ همسرش، او شروع به از هم پاشیدگی کرد
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه زنش مرد، اون از هم جدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I thought the whole meeting was going to fall apart but you rescued it like a true professional!
[ترجمه محمد م] فکر کردم جلسه داره از هم می پاشه اما تو مثل یک حرفه ای واقعی جلسه رو نجات دادی
|
[ترجمه گوگل]من فکر می کردم که کل جلسه قرار است از هم بپاشد، اما شما مانند یک حرفه ای واقعی آن را نجات دادید!
[ترجمه ترگمان]من فکر می کردم همه جلسه داره از هم می پاشه اما تو اون رو مثل یه حرفه ای واقعی نجات دادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Even the seasoned troupers fall apart.
[ترجمه گوگل]حتی سربازان باتجربه هم از هم می پاشند
[ترجمه ترگمان]حتی the seasoned هم از هم جدا می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A few combinations scrambled over only to fall apart on landing.
[ترجمه گوگل]چند ترکیب به هم خوردند تا در هنگام فرود از هم جدا شوند
[ترجمه ترگمان]پس از چند لحظه، تنها برای فرود آمدن از زمین به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His world, it's safe to say, will not fall apart if the Lemonheads do.
[ترجمه گوگل]به جرأت می توان گفت که اگر لیمونهدها فرو بریزند، دنیای او از هم نخواهد پاشید
[ترجمه ترگمان]دنیای او، امن است که بگوییم، اگر the این کار را بکنند، از هم جدا نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The lamb rolls fall apart with the first prick of the fork.
[ترجمه گوگل]رول های بره با اولین نیش چنگال از هم می پاشند
[ترجمه ترگمان]بره با اولین ضربه چنگال از هم جدا می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My grocery bag started to fall apart, so I held it under my coat.
[ترجمه گوگل]کیف بقالی ام شروع به خراب شدن کرد، بنابراین آن را زیر کتم نگه داشتم
[ترجمه ترگمان]کیف My شروع به پاره شدن کرد و من آن را زیر کتم نگه داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Conversely, political integration will inevitably fall apart if there is no financial benefit.
[ترجمه گوگل]برعکس، اگر منفعت مالی وجود نداشته باشد، یکپارچگی سیاسی ناگزیر از هم خواهد پاشید
[ترجمه ترگمان]بالعکس، اگر هیچ فایده مالی وجود نداشته باشد، یکپارچگی سیاسی به طور اجتناب ناپذیری از هم جدا خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The journal was dusty and beginning to fall apart.
[ترجمه گوگل]ژورنال گرد و غبار بود و شروع به از هم پاشیدن کرد
[ترجمه ترگمان]دفتر یادداشت گرد و غبار گرفته بود و از هم جدا می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She had to get some rest or she was going to fall apart.
[ترجمه گوگل]او باید کمی استراحت می کرد وگرنه از هم می پاشید
[ترجمه ترگمان]او مجبور بود استراحت کند وگرنه از هم جدا می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The dinner table sometimes became a battleground. I feared we would all fall apart if we kept this up much longer.
[ترجمه گوگل]میز شام گاهی به میدان جنگ تبدیل می شد می ترسیدم اگر این وضعیت را خیلی بیشتر ادامه دهیم، همه از هم می پاشیم
[ترجمه ترگمان]میز غذا گاهی به میدان جنگ تبدیل می شد می ترسیدم اگر بیشتر از این قضیه را ادامه دهیم، همه از هم جدا شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. All they had to do was sit back and wait for it all to fall apart.
[ترجمه گوگل]تنها کاری که آنها باید انجام می دادند این بود که بنشینند و منتظر بمانند تا همه چیز به هم بریزد
[ترجمه ترگمان]تنها کاری که باید می کردند این بود که بنشینند و منتظر بمانند که همه از هم جدا شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

fall apart =to break into pieces, e. g. If the model plane falls apart, get some stronger glue and put it together again
fall apart
تفاوت fall apart و tear apart:
fall apart معمولاً غیرعمدی است: - میز در حال از هم پاشیدن است ( در حال شکستن است )
tear apart به معنای جدا کردن عمدی چیزی، به تکه ها / تکه کردن است.
از هم پاشیده شدن، وا رفتن
Her marriage fell apart after about ten years
ازدواجش پس از ده سال از هم پاشید.
Cook the tomatoes until they begin to fall apart.
گوجه ها را تا شروع به وا رفتن کنند، بپز.
ازبین رفتن
fall to bits
fall to pieces
fall apart
باهم معادل هستند
یعنی خراب شدن ( starting to break )
. . .
👈Please, don't 👉fall apart
I can't face your breaking heart
. . .
Love in the Dark
Song by Adele
تکه تکه شدن. برای مثال:
The house broke and the man fell apart.
خانه خراب شد و مرد زیر آن تکه تکه شد.

of a person ) lose one's capacity to cope ) .
"I fell apart after his death"
ضربه یِ روحی خوردن، دچار فروپاشی ذهنی شدن
پس از مرگِ او ضربه یِ روحی خوردم
فروپاشیدن
متلاشی شدن
متلاشی شدن، فرو ریختن و. . . درمورد اشیا درسته اما این فعل درمورد آدما و روح و روانشون، بیشتر کارایی داره که میشه اینجور معنیش کرد: داغون شدن، کنترل از دست دادن، از پا دراومدن
مثال:
When Ali was fired, he fell apart.
علی وقتی اخراج شد، او داغون شد/ کنترلش ر از دست داد / از پا دراومد.
پاره شدن my favorite shoes are falling apart
کفشهای مورد علاقه من دارن پاره میشن ( متلاشی میشن )
متلاشی شدن
از دست رفتن
از هم پاشیدن
حالت بد شدن ( برای کسی اتفاق ناگواری پیش بیاد مثل دزدیده شدن ماشین یا ویران شدن خانه و کسی که این بلا سرش میاد میشه گفت fall apart شده ) . ناراحت شدن
در متون اقتصادی، معنی به هم خوردن میده. مثلا به هم خوردن معامله:
the deal fell apart by buyer yesterday
خریدار، دیشب معامله را به هم زد.
از هم گسیختن
متلاشی شدن ، فرو ریختن
فروپاشیدن/ فروپاچیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس