fall through

/fɔl θru//fɔːl θruː/

با شکست مواجه شدن، به جایی نرسیدن، بهم خوردن

جمله های نمونه

1. I never knew she was going to fall through the bloody ceiling and get knocked soft.
[ترجمه گوگل]من هرگز نمی دانستم که او قرار است از سقف خونین بیفتد و به آرامی ضربه بخورد
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت نمی دون ستم که اون از سقف لعنتی سقوط می کنه و نرم می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It was also harder for students to fall through the cracks.
[ترجمه گوگل]همچنین افتادن از میان شکاف ها برای دانش آموزان سخت تر بود
[ترجمه ترگمان]همچنین برای دانش آموزان دشوارتر بود که از این شکاف ها به زمین بیفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Fall through the platform, and unless you're either amazingly brave or stupid head down the wind tunnel to the left.
[ترجمه گوگل]از روی سکو بیفتید، و مگر اینکه به طرز شگفت انگیزی شجاع یا احمق باشید، به سمت تونل باد به سمت چپ بروید
[ترجمه ترگمان]از سکو برو پایین، و مگر اینکه به طور شگفت انگیزی شجاع باشی یا کله خری از تونل بادی به سمت چپ بری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Still, some children fall through the cracks.
[ترجمه گوگل]با این حال، برخی از کودکان از طریق شکاف سقوط می کنند
[ترجمه ترگمان]با این وجود، برخی از کودکان در حال سقوط از این شکاف ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was a death without dignity, a random fall through the cracks of a secret life.
[ترجمه گوگل]این مرگی بود بدون کرامت، سقوطی تصادفی از شکاف های یک زندگی مخفیانه
[ترجمه ترگمان]این مرگ بدون وقار بود، تصادفی اتفاقی در شکاف های یک زندگی مخفی افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. At least we know it didn't fall through lack of effort.
[ترجمه farzad] حداقل میدانیم که دلیل شکست کوتاهی در تلاش نبود
|
[ترجمه گوگل]حداقل ما می دانیم که این به دلیل عدم تلاش سقوط نکرد
[ترجمه ترگمان]حداقل میدونیم که این کار از دست دادن نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Should they fall through in their present plans, the consequences will be fatal.
[ترجمه گوگل]اگر آنها در برنامه های فعلی خود شکست بخورند، عواقب آن کشنده خواهد بود
[ترجمه ترگمان]اگر آن ها در طرح های کنونی خود سقوط کنند، عواقب آن مرگبار خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Fixed rare issue where player would fall through the floor while in VATS.
[ترجمه گوگل]رفع مشکل نادر که در آن بازیکن در هنگام VATS از زمین می افتد
[ترجمه ترگمان]ثابت کردن یک مساله نادر که در آن بازیکن می تواند در حین پرواز از روی زمین سقوط کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Our plan for a picnic may fall through.
[ترجمه گوگل]برنامه ما برای یک پیک نیک ممکن است از بین برود
[ترجمه ترگمان]نقشه مون اینه که بریم پیکنیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And words fall through me and always fool me Aan i can't react.
[ترجمه گوگل]و کلمات در من فرو می ریزند و همیشه مرا گول می زنند نمی توانم واکنشی نشان دهم
[ترجمه ترگمان]و کلمات از میان من رد می شوند و همیشه مرا گول می زنند، اما نمی توانم عکس العملی نشان دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A trip you've been psyched about may fall through, so have back - up plans ready.
[ترجمه گوگل]ممکن است سفری که در مورد آن دلسرد شده اید شکست بخورد، پس برنامه های پشتیبان آماده کنید
[ترجمه ترگمان]یک سفر که ممکن است گرفتار شده باشید ممکن است از بین برود، بنابراین برنامه های پشتیبان برای شما آماده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A masonry chimney that could crumble and fall through an unsupported roof.
[ترجمه گوگل]یک دودکش بنایی که می تواند فرو بریزد و از طریق سقف بدون تکیه گاه سقوط کند
[ترجمه ترگمان]یک دودکش سنگی که می تونه خرد بشه و از پشت یه پشت بام مخفی سقوط کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. So your big plans fall through; are you going to go home sulk?
[ترجمه گوگل]بنابراین نقشه های بزرگ شما از بین می رود میخوای بری خونه غمگین؟
[ترجمه ترگمان]پس نقشه های بزرگ شما از بین می رود، آیا شما با اوقات تلخی به خانه می روید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You'd fall through the plaster.
[ترجمه گوگل]از گچ می افتادی
[ترجمه ترگمان]تو از توی گچ خوردی زمین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• fail, not work out (of a plan, negotiations, etc.)

پیشنهاد کاربران

شکست خوردن
منحل شدن
فسخ شدن
انجام نگرفتن
نقل از هزاره
در مورد نقشه، طرح و برنامه:
شکست خوردن، نقش بر آب شدن، بی نتیجه ماندن، عقیم ماندن، به جایی نرسیدن
به هم خوردن ( مثلا معامله )
To come to no fruition
To fail
The contract fell through
سر نگرفتن
به جایی نرسیدن
بهم خوردن
The deal fell through
معامله سر نگرفت/بهم خورد
یا شکست مواجه شدن
شکست خورده. ناموفق
The studio planned to make a movie of the book but the deal fell through
سقوط کردن
افتادن

بپرس