farewell

/ˌfeˈrwel//ˌfeəˈwel/

معنی: بدرود، وداع، خداحافظی، تودیع، تودیع کردن
معانی دیگر: خدانگهدار، خداحافظ

بررسی کلمه

حرف ندا ( interjection )
• : تعریف: may you fare well; good-bye and good wishes.
مترادف: adieu, adios, bye-bye, good-bye
مشابه: aloha, au revoir, ciao, Godspeed, sayonara

- "Farewell, my dear friends," he cried as he boarded the ship.
[ترجمه Mehdi] "بدرود دوستان عزیز" درحالی که سوار کشتی میشد گریه میکرد .
|
[ترجمه گوگل] هنگام سوار شدن به کشتی فریاد زد: «خداحافظ دوستان عزیزم
[ترجمه ترگمان] وقتی سوار کشتی شد فریاد زد: بدرود دوستان عزیز!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a parting expression of good wishes.
مترادف: good-bye
مشابه: Godspeed, valediction

- We said our farewells at the train station.
[ترجمه جعفری] ما وعده کرده بودیم در ایستگاه قطار خداحافظی کنیم.
|
[ترجمه الینا] ما وعده ی خداحافظی در ایستگاه قطار کردیم
|
[ترجمه گوگل] در ایستگاه قطار خداحافظی کردیم
[ترجمه ترگمان] در ایستگاه قطار وداع کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a departure, or the ceremonies accompanying it.
مترادف: cong�, leave-taking
مشابه: adieu, departure, leave, parting, valediction

- His farewell from the profession after forty years was a sad event for his colleagues.
[ترجمه گوگل] خداحافظی او از این حرفه پس از چهل سال برای همکارانش اتفاق غم انگیزی بود
[ترجمه ترگمان] خداحافظی او از حرفه پس از چهل سال یک رویداد غم انگیز برای همکارانش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a party or celebration marking a departure, usu. in honor of those departing; farewell party.
مشابه: party

- Are you going to attend the farewell for the director on Saturday?
[ترجمه گوگل] آیا قرار است شنبه در مراسم خداحافظی کارگردان شرکت کنید؟
[ترجمه ترگمان] قرار است روز شنبه برای کارگردان سخنرانی کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: just before departure; final.
مترادف: valedictory
مشابه: final, last, parting

- As a farewell gesture, the company bought him a car.
[ترجمه گوگل] به عنوان یک حرکت خداحافظی، شرکت برای او یک ماشین خرید
[ترجمه ترگمان] به عنوان خداحافظی، شرکت برای او یک ماشین خرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. farewell ! give my greetings to everyone
خدانگهدار! همه را سلام برسان

2. farewell ceremonies on the occasion of his excellency the ambassador's trip
مراسم بدرود به مناسبت سفر جناب سفیر

3. to bid farewell
خداحافظی کردن،وداع گفتن

4. to wave farewell
با علامت دست خداحافظی کردن

5. i bade them farewell
به آنها بدرود گفتم.

6. she bid us farewell with a dismissive tone
با لحن تحقیرآمیزی از ما خداحافظی کرد.

7. Mourners gathered to bid farewell to the victims of the plane tragedy.
[ترجمه گوگل]عزاداران برای وداع با قربانیان فاجعه هواپیما گرد هم آمدند
[ترجمه ترگمان]سوگواران برای خداحافظی با قربانیان تراژدی هواپیما گردهم آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He will be giving his farewell concert as Music Director of the Ulster Orchestra.
[ترجمه گوگل]او کنسرت خداحافظی خود را به عنوان مدیر موسیقی ارکستر اولستر برگزار خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]او کنسرت خداحافظی خود را به عنوان مدیر ارکستر آلستر اجرا خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. When distinction disguises the smile, is the final farewell tune.
[ترجمه گوگل]وقتی تمایز لبخند را پنهان می کند، آخرین آهنگ خداحافظی است
[ترجمه ترگمان]زمانی که تمایز، لبخند را تغییر می دهد، آهنگ وداع نهایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We've decided to have a farewell party before we leave the school.
[ترجمه گوگل]ما تصمیم گرفتیم قبل از ترک مدرسه یک مهمانی خداحافظی داشته باشیم
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتیم قبل از اینکه مدرسه را ترک کنیم، یک مهمانی خداحافظی با هم داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There was an overtone of regret in his farewell speech.
[ترجمه گوگل]در سخنان خداحافظی او رنگی از پشیمانی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در این سخنرانی وداع یک مفهوم فرعی حاکی از تاسف و پشیمانی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We bade them a final farewell.
[ترجمه جعفری] ما آخرین مرتبه با آنها خداحافظی کردیم.
|
[ترجمه گوگل]ما آخرین خداحافظی کردیم
[ترجمه ترگمان]ما به آن ها وداع نهایی را اعلام کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As we parted we said a fond farewell .
[ترجمه گوگل]وقتی از هم جدا شدیم یک خداحافظی عاشقانه گفتیم
[ترجمه ترگمان]همچنان که از هم جدا شدیم خداحافظی می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His farewell speech marked his exit from politics.
[ترجمه گوگل]سخنرانی خداحافظی او نشانه خروج او از سیاست بود
[ترجمه ترگمان]سخنرانی خداحافظی وی، خروج وی از سیاست را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I bade all my friends farewell.
[ترجمه گوگل]من از همه دوستانم خداحافظی کردم
[ترجمه ترگمان]از همه دوستانم خداحافظی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She was sorry to bid farewell to Portugal.
[ترجمه گوگل]او از خداحافظی با پرتغال متاسف بود
[ترجمه ترگمان]از خداحافظی با پرتغال متاسف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدرود (اسم)
adieu, goodbye, farewell, vale, leave-taking, take-leave

وداع (اسم)
goodbye, farewell, leave-taking, swan song, valediction

خداحافظی (اسم)
goodbye, farewell

تودیع (اسم)
farewell, valedictory

تودیع کردن (فعل)
farewell

انگلیسی به انگلیسی

• parting, leave-taking; expression of good wishes at parting; party for one about to leave or retire
of or relating to leave-taking, marking a separation
goodbye, bye, so long
farewell means goodbye; an old-fashioned use. also used as a count noun. e.g. ...tearful farewells.
a farewell act or gesture is performed by or for someone who is leaving a particular post or career.

پیشنهاد کاربران

خیر پیش
این کلمه بار احساسی بسیار بالاتری نسبت به goodbye داره.
همانطور که میدونید واژه"وداع/بدرود" یه واژه فوق العاده رسمیه که فقط تو کتاب ها یا در مراسم های رسمی استفاده میشه! اما ما هیچوقت از این واژه در مکالمات دوستانه مون استفاده نمی کنیم مگر اینکه قصدمون شوخی باشه.
...
[مشاهده متن کامل]

توو زبون انگلیسی هم دقیقا مثل فارسی واژه farewell فقط برای مراسم رسمی، شعر و ادبیات، یا جدایی روابط عاشقانه ( اونم در قالب ادبی یا هنری ) استفاده میشه

Farewell : خداحافظ / خداحافظی
Welfare : رفاه
Health : سلامتی
Comfort : آسایش
Peace : صلح
Security : امنیت
Safety : ایمنی - امان وری
Immunity : ایمنی بدن
Vulnerability : آسیب پذیری
...
[مشاهده متن کامل]

Hostility : خصومت
Grudge : کینه
Hazard : مخاطره - شرایط مخاطره آمیز
Disaster : فاجعه
Threat : تهدید
Event : پیشامد
Accident : حادثه - سانحه - تصادف
National security : امنیت ملی

گود بای پارتی
بِسلامت ( عامیانه )
Farewell usage in literature
farewell
خداحافظی
parting good wishes
وداع یا اخرین خداحافظی
وداع
بدرود
خداحافظی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس