fatness

/ˈfætnəs//ˈfætnəs/

معنی: برکت، فربهی، چربی
معانی دیگر: فربهی، چربی، برکت

جمله های نمونه

1. his tallness and fatness surprized me
قدبلندی و فربهی او مرا متعجب کرد.

2. The excellency of hogs is fatness, of men virtue.
[ترجمه گوگل]برتری گراز چاق و فضیلت مردانه است
[ترجمه ترگمان]یکی از خوک ها چاقی و فضیلت آدمیان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Fatness tends to run in families.
[ترجمه گوگل]چاقی معمولا در خانواده ها دیده می شود
[ترجمه ترگمان]fatness تمایل دارد در خانواده ها رقابت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A strong correlation exists between the fatness of parents and their children.
[ترجمه گوگل]بین چاقی والدین و فرزندانشان همبستگی قوی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]ارتباط قوی بین چاقی والدین و فرزندان آن ها وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. No one knows whether a child's tendency towards fatness is inherited or due to the food he eats.
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمی داند که آیا تمایل کودک به چاقی ارثی است یا به دلیل غذایی که می خورد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی داند که آیا تمایل کودک نسبت به چاقی به ارث برده می شود یا به خاطر غذایی که می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His fatness renders him lazy.
[ترجمه گوگل]چاقی او را تنبل می کند
[ترجمه ترگمان]His او را تنبل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Yield grade is based on the degree of fatness and the degree of muscling.
[ترجمه گوگل]درجه عملکرد بر اساس درجه چاقی و درجه عضله است
[ترجمه ترگمان]این درجه براساس درجه چاقی و درجه muscling است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I incline to fatness.
[ترجمه گوگل]من به چاقی گرایش دارم
[ترجمه ترگمان]به to می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Fatness often runs in families.
[ترجمه گوگل]چاقی اغلب در خانواده ها دیده می شود
[ترجمه ترگمان]fatness اغلب در خانواده ها می دود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Food and fatness is a real problem with me, particularly after the birth of my daughter Hannah.
[ترجمه گوگل]غذا و چاقی برای من یک مشکل واقعی است، به خصوص بعد از تولد دخترم هانا
[ترجمه ترگمان]غذا و چاقی یک مشکل واقعی برای من است، به خصوص بعد از تولد دخترم هانا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her fatness renders her unable to touch her toes.
[ترجمه گوگل]چاق بودن او باعث می شود نتواند انگشتان پاهایش را لمس کند
[ترجمه ترگمان]چاقی Her او را قادر به لمس انگشت های پایش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The relative fatness of the suslik (Spermophilus dauricus) was studied in the west areas of Jilin Province.
[ترجمه گوگل]چربی نسبی سوسلیک (Spermophilus dauricus) در نواحی غربی استان جیلین مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]The نسبی of (Spermophilus dauricus)در مناطق غربی استان Jilin مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Illnesses attributable to fatness are on the rise.
[ترجمه گوگل]بیماری های منتسب به چاقی در حال افزایش هستند
[ترجمه ترگمان]Illnesses مربوط به چاقی در حال افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Fatness not only brings uneasiness in normal life and may cause series of disease as well.
[ترجمه گوگل]چاقی نه تنها باعث ناراحتی در زندگی عادی می شود و ممکن است باعث ایجاد یک سری بیماری نیز شود
[ترجمه ترگمان]fatness نه تنها اضطراب را در زندگی عادی به ارمغان می آورد و ممکن است موجب بروز بیماری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Their eye bulges from fatness; The imaginations of their heart run riot.
[ترجمه گوگل]چشم آنها از چاقی برآمده می شود تخیلات دلشان غوغا می کند
[ترجمه ترگمان]چشمانشان از fatness است؛ تصورات their عصیان می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برکت (اسم)
benediction, felicity, beatitude, blessing, bliss, fatness

فربهی (اسم)
fatness, corpulence, corpulency, obesity, embonpoint, rotundity

چربی (اسم)
fat, lubricity, grease, fatness, oil, creaminess, lipid, lipide, lipoma, myelin

انگلیسی به انگلیسی

• obeseness, obesity; fattiness; fertileness, richness

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : fatten
✅️ اسم ( noun ) : fatness / fat
✅️ صفت ( adjective ) : fat
✅️ قید ( adverb ) : fatly
چاقی
چاق

بپرس