finance

/fəˈnæns//ˈfaɪnæns/

معنی: دارایی، سرمایه گذاری، مالیه، علم دارایی، سرمایهتهیه کردن، تهیه پول کردن، سرمایه گذاری کردن، در کارهای مالی داخل شدن
معانی دیگر: (منابع مالی شخص یا سازمان یا کشور) مالیه، امور مالی، تدارکات مالی، پول یابی، علم مالیه، مالی شناسی، دارایی شناسی، تهیه کردن سرمایه، سرمایه (یا اعتبار مالی وغیره) فراهم کردن، پول رسانی کردن، پول یابی کردن، مال رسانی کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the management of money or other assets, esp. those in the public treasury.

- The treasury is that part of a government that is concerned primarily with finance.
[ترجمه گوگل] خزانه بخشی از دولت است که در درجه اول به امور مالی مربوط می شود
[ترجمه ترگمان] خزانه آن بخشی از دولتی است که در درجه اول مربوط به امور مالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Women were not expected to know anything of finance in those days.
[ترجمه تاجیک] در آن روزها، از زنان انتظار نمی رفت چیزی از امور مالی بدانند.
|
[ترجمه گوگل] در آن روزها انتظار نمی رفت که زنان چیزی از امور مالی بدانند
[ترجمه ترگمان] زنان انتظار نداشتند در آن روزها از امور مالی خبر داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (pl.) the monetary resources of a person or institution such as a bank or government.

- The war effort devastated the country's finances.
[ترجمه گوگل] تلاش های جنگی، مالی کشور را ویران کرد
[ترجمه ترگمان] تلاش های جنگ، امور مالی کشور را ویران کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'll have to check my finances before I can make a decision to purchase.
[ترجمه قرباني] قبل از تصمیم گیری برای خرید، باید امور مالی خود را بررسی کنم.
|
[ترجمه گوگل] قبل از تصمیم گیری برای خرید، باید وضعیت مالی خود را بررسی کنم
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه تصمیم به خرید بگیرم باید امور مالی خودم را چک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: finances, financing, financed
(1) تعریف: to provide the monetary resources for.
مشابه: capitalize, endow, stake, subsidize

- Tax money financed the new highway.
[ترجمه قرباني] ساخت بزرگراه جدید، از طریق وجوه حاصل از مالیات، تامین مالی شد.
|
[ترجمه گوگل] پول مالیات تامین مالی بزرگراه جدید را تامین کرد
[ترجمه ترگمان] بودجه مالیاتی بزرگراه جدید را تامین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to provide monetary credit to.

- Do you think the bank will finance you in this project?
[ترجمه قرباني] آیا فکر می کنید که بانک، شما را در این پروژه، تأمین مالی خواهد کرد؟
|
[ترجمه گوگل] آیا فکر می کنید بانک شما را در این پروژه تامین مالی کند؟
[ترجمه ترگمان] آیا فکر می کنید بانک در این پروژه شما را تامین خواهد کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. minister of finance
وزیر دارایی

2. she is studying finance at harvard university
او در دانشگاه هاروارد رشته امور مالی می خواند.

3. the ministry of finance
وزارت دارایی

4. his b. a. is in finance and banking
لیسانس او در امور مالی و بانکداری است.

5. he is in charge of banking and finance
او امور بانکی و مالی را سرپرستی می کند.

6. the government does not have enough money to finance road building
دولت برای تامین هزینه های راه سازی پول کافی ندارد.

7. the school had to close for lack of finance
به واسطه ی فقدان مالی،مدرسه مجبور به تعطیل شد.

8. She is an expert in finance.
[ترجمه amir] او کارشناس امور مالی است
|
[ترجمه گوگل]او در امور مالی متخصص است
[ترجمه ترگمان]او متخصص امور مالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The finance minister will continue to mastermind Poland's economic reform.
[ترجمه گوگل]وزیر دارایی به تدبیر اصلاحات اقتصادی لهستان ادامه خواهد داد
[ترجمه ترگمان]وزیر دارایی به طراحی اصلاحات اقتصادی لهستان ادامه خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Finance for education comes from taxpayers.
[ترجمه گوگل]بودجه آموزش و پرورش از مالیات دهندگان تأمین می شود
[ترجمه ترگمان]امور مالی برای آموزش از سوی مالیات دهندگان تامین می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Finance for the National Health Service comes from taxpayers.
[ترجمه قرباني] منابع مالی برای خدمات بهداشتی ملی از طریق مالیات دهندگان تأمین می شود.
|
[ترجمه گوگل]بودجه خدمات بهداشت ملی از مالیات دهندگان تامین می شود
[ترجمه ترگمان]امور مالی برای خدمات بهداشت ملی از مالیات دهندگان تامین می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. People who work in banks know about finance.
[ترجمه گوگل]افرادی که در بانک کار می کنند در مورد امور مالی می دانند
[ترجمه ترگمان]افرادی که در بانک ها کار می کنند از امور مالی خبر دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. People work in banks know something about finance.
[ترجمه قرباني] کارکنان بانک ها، با امور مالی آشنایی دارند.
|
[ترجمه گوگل]افرادی که در بانک کار می کنند چیزهایی در مورد امور مالی می دانند
[ترجمه ترگمان]افرادی که در بانک ها کار می کنند چیزی درباره امور مالی می دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Finance for a sole trader usually comes from the individual's own savings or from family and friends.
[ترجمه گوگل]تأمین مالی یک تاجر انحصاری معمولاً از پس‌انداز خود فرد یا خانواده و دوستان تأمین می‌شود
[ترجمه ترگمان]دارایی برای یک تاجر معمولا از پس انداز خود یا خانواده و دوستان نشات می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The meeting will be attended by finance ministers from many countries.
[ترجمه گوگل]در این نشست وزرای دارایی بسیاری از کشورها حضور خواهند داشت
[ترجمه ترگمان]در این نشست وزرای دارایی از بسیاری از کشورها برگزار خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The Ministry of Finance consistently overestimated its budget deficits.
[ترجمه گوگل]وزارت مالیه به طور مداوم کسری بودجه خود را بیش از حد برآورد می کرد
[ترجمه ترگمان]وزارت دارایی به طور مداوم کسری بودجه خود را دست بالا گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. You may require bridging finance until the sale of your own property is completed.
[ترجمه گوگل]ممکن است تا زمانی که فروش ملک خود به پایان برسد، نیاز به تامین مالی داشته باشید
[ترجمه ترگمان]شما ممکن است نیاز به تامین مالی پل زدن داشته باشید تا زمانی که فروش ملک تان کامل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. You need to speak to someone in the finance department.
[ترجمه گوگل]شما باید با فردی در بخش مالی صحبت کنید
[ترجمه ترگمان]باید با یکی تو بخش مالی صحبت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. We referred the matter back to the Finance Committee.
[ترجمه گوگل]موضوع را به کمیته مالی ارجاع دادیم
[ترجمه ترگمان]ما موضوع را به کمیته امور مالی ارجاع دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دارایی (اسم)
wealth, thing, possession, belonging, asset, property, finance, estate, weal, holding, fortune, purse

سرمایه گذاری (اسم)
finance, investiture, enterprise, investment

مالیه (اسم)
finance, exchequer

علم دارایی (اسم)
finance

سرمایه تهیه کردن (فعل)
finance

تهیه پول کردن (فعل)
finance

سرمایه گذاری کردن (فعل)
finance, fund, invest

در کارهای مالی داخل شدن (فعل)
finance

تخصصی

[حسابداری] مدیریت مالی
[عمران و معماری] بودجه
[صنعت] سرمایه گذاری، مالی، مربوط به امور مالی، مالیه، امور مالی
[حقوق] تأمین مالی کردن، تأمین بودجه، تأمین هزینه، مالیه
[ریاضیات] دارای، مال، امور مالی، تامین مالی کردن، تهیه کردن سرمایه، امکانات مالی، بودجه، مالی
[آمار] مالیه

انگلیسی به انگلیسی

• money management (including investment, banking, etc.); science of money management
raise money for; provide with funds, fund, pay for
if you finance something such as a project, you provide money for it.
finance for a project or purchase is the money needed to pay for it.
finance is also the management of money, especially on a national level.
your finances are the amount of money that you have.

پیشنهاد کاربران

مالی
مثال: She works in the finance department of a large corporation.
او در بخش مالی یک شرکت بزرگ کار می کند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
دارایی، سرمایه گذاری، تامین مالی
حمایت مالی کردن
پول دادن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : finance
اسم ( noun ) : finance / financing
صفت ( adjective ) : financial
قید ( adverb ) : financially
تادیه، تاوان ( درون مایه ضبط و ربط مسائل مالی )
ریشه:
( 1827 م ) Sense of to manage money ( با ایجاد حس رسیدگی به مسائل پولی )
( قرن 15 م ) to ransom: باج، فدیه ( پرداخت پول درازای آزادی )
...
[مشاهده متن کامل]

( 1400 م ) تصویه، تادیه، تلافی، توافق، نشست، یک پایان
( فرانسه قدیم ) fin ( fine )
رقیق، خوب، صاف، غرامت، تاوان
ریشه fine
( فرانسه قدیم ) fin ( end, limit, boundary; death; fee, payment, money )
پایان، حد، مرز، مرگ، پرداختی، مزد، پول
( لاتین ) finis ( end )
اینستاگرام 504ewords

finance ( اقتصاد )
واژه مصوب: تأمین مالی
تعریف: فراهم آوردن منابع مالی براساس شرایط موردتوافق متقاضی
مدیریت امور مالی
The activity of managing money
سرمایه گذاری کردن
تامین و پشتوانه مالی
۱. مسائل مالی / امور مالی
۲. سرمایه گذاری
۳. پرداختن
۴. فراهم کردن پول برای
۵. دارایی / اموال
امور مالی
مدیریت مالی، مسائل مالی
مدیریت مالی. مسائل مالی
پرداخت هزینه ی چیزی ( فعل )
تامین مالی
مالیه
استقراض
اخذ وام
Finance=سرمایه گذاری
بودجه چیزی را تامین کردن
سپرده کردن
تامین بودجه کردن - امور مالی
پر از پول

تامین بودجه ( سرمایه )
بورسیه کردن - بودجه چیزی را تامین کردن - پشتیبانی مالی کردن
پول تهیه کردن
دست مایه!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس