flatten

/ˈflætn̩//ˈflætn̩/

معنی: پهن کردن، مسطح کردن، روحیه خود را باختن، بیمزه کردن، نیم نت پایین امدن، بی تنوع کردن، قسمت پهن کردن، تسطیح کردن
معانی دیگر: صاف کردن، پهنیدن، تخت کردن یا شدن (معمولا با: out)، هموار شدن یا کردن، برزمین افتادن، نقش برزمین شدن، دراز به دراز شدن یا کردن، زمین خوردن یا زدن، از پا انداختن یا افتادن، فروریز کردن یا شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: flattens, flattening, flattened
(1) تعریف: to make flat.
مشابه: crush, lay, level, roll

- He flattened the soil after planting.
[ترجمه گوگل] او پس از کاشت خاک را صاف کرد
[ترجمه ترگمان] او خاک را بعد از کاشت زمین صاف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to knock down.

- She flattened him with one punch.
[ترجمه گوگل] او را با یک مشت صاف کرد
[ترجمه ترگمان] با یک مشت او را صاف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become flat.
مشابه: crush, roll

جمله های نمونه

1. flatten out
1- پهن کردن یا شدن،تخت کردن یا شدن 2- (هواپیمایی) موازی با زمین پرواز کردن (level off هم می گویند)

2. The cookies will flatten slightly while cooking.
[ترجمه گوگل]کوکی ها در حین پخت کمی صاف می شوند
[ترجمه ترگمان]در هنگام پخت، کوکی به آرامی پهن و صاف می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Flatten the dough with a press of the hand.
[ترجمه گوگل]با فشار دست خمیر را صاف کنید
[ترجمه ترگمان]و پول را با فشاری از دستش بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Use a rolling pin to flatten the dough.
[ترجمه گوگل]برای صاف کردن خمیر از وردنه استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از یک پین rolling برای صاف کردن خمیر استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The wrinkled silk will flatten out again if you iron it.
[ترجمه گوگل]اگر آن را اتو کنید ابریشم چروک شده دوباره صاف می شود
[ترجمه ترگمان]اگر آهن آن را اتو کنی، ابریشم چروکیده دوباره بیرون خواهد جست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Roll the dough into balls and flatten slightly.
[ترجمه گوگل]خمیر را به شکل گلوله درآورید و کمی صاف کنید
[ترجمه ترگمان]خمیر را به توپ بریزید و کمی صاف کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Peel off the blackened skin, flatten the pepper out and trim it into edible pieces.
[ترجمه گوگل]پوست سیاه شده را جدا کرده، فلفل را صاف کرده و به قطعات خوراکی برش دهید
[ترجمه ترگمان]پوست سیاه شده را از بین ببرید، فلفل را صاف کنید و آن را به قطعات خوراکی تبدیل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Use your fingertips to gently flatten the pastry.
[ترجمه گوگل]از نوک انگشتان خود برای صاف کردن شیرینی استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از انگشتان خود برای صاف کردن آرام کردن شیرینی استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The hills flatten out here, and the ground is almost level.
[ترجمه گوگل]تپه ها در اینجا صاف می شوند و زمین تقریباً هموار است
[ترجمه ترگمان]تپه ها اینجا مسطح می شود و زمین تقریبا مسطح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You'd better flatten in the main ropes.
[ترجمه گوگل]بهتر است در طناب های اصلی صاف شوید
[ترجمه ترگمان]بهتر است با طناب اصلی آن را باز کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Flatten the surface of the grass with a roller.
[ترجمه گوگل]سطح چمن را با غلتک صاف کنید
[ترجمه ترگمان]سطح چمن را با یک roller تمیز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'll flatten you if you do that again!
[ترجمه گوگل]اگر دوباره این کار را انجام دهی، تو را صاف می کنم!
[ترجمه ترگمان]اگه این کار رو دوباره انجام بدی، I می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Export growth has started to flatten out.
[ترجمه گوگل]رشد صادرات شروع به کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]رشد صادرات شروع به پهن شدن کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The biscuits will flatten out as they cook.
[ترجمه گوگل]با پختن بیسکویت ها صاف می شوند
[ترجمه ترگمان]وقتی آشپز غذا درست می کند، بیسکویت ها تمام خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Flatten the pastry into a thin disc with your hands.
[ترجمه گوگل]شیرینی را با دست به یک دیسک نازک صاف کنید
[ترجمه ترگمان]شیرینی را به یک دیسک نازک با دستات ببر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پهن کردن (فعل)
spread, expand, broaden, flatten, widen, muck, dung

مسطح کردن (فعل)
even, level, flatten, tabulate

روحیه خود را باختن (فعل)
flatten

بیمزه کردن (فعل)
flatten

نیم نت پایین امدن (فعل)
flatten

بی تنوع کردن (فعل)
flatten

قسمت پهن کردن (فعل)
flatten

تسطیح کردن (فعل)
grade, surface, flatten

تخصصی

[کامپیوتر] مسطح کردن

انگلیسی به انگلیسی

• make level or smooth; become level; make flat; beat flat; knock down; make insipid or dull
if you flatten something, you make it flatter.
if you flatten yourself against something, you press yourself flat against it.
to flatten buildings or crops means to destroy them by knocking them down.
see also flattened.
if you flatten something out, or if it flattens out, it becomes flat or flatter.

پیشنهاد کاربران

خراب شدن
به زمین ریختن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : flatten / flat
✅️ اسم ( noun ) : flatness / flat
✅️ صفت ( adjective ) : flat
✅️ قید ( adverb ) : flatly / flat
یکنواخت کردن
آب کردن
هموار کردن ، هموار شدن
صاف کردن ، صاف شدن
تخت کردن ، تخت شدن
پهن کردن ، پهن شدن
با خاک یکسان کردن
مسطح
Flatten
فشرده شدن بدن کسی به بدن یک نفرِ دیگر
آب کردن : These exercises will help to flatten your stomach
با خاک یکسان کردن

بپرس