float

/floʊt//fləʊt/

معنی: جسم شناور بر روی اب، بستنی مخلوط با شربت و غیره، شناور، شناور ساختن، شناور شدن، شناور بودن، روی آب ایستادن
معانی دیگر: (روی سطح آب یا نزدیک به سطح آب ماندن) شناور بودن یا شدن یا کردن، برآب ماندن، غوطه ور بودن یا شدن یا کردن، آگیشیدن، (در آب یا هوا یا گاز بدون بال زدن یا دست و پا زدن یا حرکت از خود) حرکت کردن، معلق بودن، نگون سار کردن یا شدن، (بدون هدف) در حرکت بودن، (از ذهن) گذشتن، (در مورد ارز) شناور کردن، (نرخ ارز را) آزاد گذاشتن، (اوراق قرضه و غیره) منتشر کردن، (موسسه ی بازرگانی و غیره) تاسیس کردن، (وام) ترتیب دادن، (آشامیدنی که بستنی در آن شناور است) فلوت، (نادر) زمین را از آب پوشاندن، (زمین را) پر از آب کردن، (هرچیزی که روی آب شناور می ماند) شناور، چوب پنبه (برای ماهیگیری و غیره)، کیسه ی هوا (مثلا در بدن ماهی)، (در فلاش مستراح و تانک آب و غیره) گوی شناور، (در ساحل دریا) تخته ی شناور (که از روی آن شیرجه می روند)، (برای جلوگیری از غرق شدن) کمربند نجات، حلقه ی نجات، سیلندر هوا (که هواپیما را قادر به نشستن روی آب می کند)، (در کارناوال و مراسم خیابانی) ارابه، نمایش جنبا، صحنه ی متحرک، ماله (برای پخش کردن و صاف کردن سیمان و گچ و غیره)، شناور ماندن، شناوری، تعلیق، آونگانی، آویزش (در آب یا هوا)، سوهان پهن، روی اب ایستادن، سوهان زدن، پرده دوم مجلس چهارم

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: floats, floating, floated
(1) تعریف: to rest, stay, or drift on the surface of a liquid or in the midst of a gas such as air without sinking.
متضاد: sink
مشابه: balloon, hang, waft, wash

- The logs floated down the river.
[ترجمه □□□□] کنده های درخت بر روی رودخانه شناور بودند.
|
[ترجمه گوگل] کنده ها در رودخانه شناور بودند
[ترجمه ترگمان] چوب ها از رودخانه سرازیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I love to float on my back in the pond.
[ترجمه دانیالی] من دوست دارم به پشت بر روی حوضچه شناور شوم
|
[ترجمه گوگل] من عاشق شناور شدن به پشت در برکه هستم
[ترجمه ترگمان] دوست دارم توی استخر شنا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The balloon floated through the air.
[ترجمه گوگل] بالون در هوا شناور شد
[ترجمه ترگمان] بالون در هوا شناور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move lightly and airily.
متضاد: rush
مشابه: flow, glide, romp

- The dancer floated across the stage.
[ترجمه گوگل] رقصنده در سراسر صحنه شناور شد
[ترجمه ترگمان] رقاص از روی صحنه گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of a currency, to be allowed to rise or fall in value based on money market conditions, not on a fixed rate of exchange.
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to be suspended on water or in air.
متضاد: sink
مشابه: launch

(2) تعریف: to arrange for (a loan).

(3) تعریف: to offer for sale (an issue of stocks or bonds).

(4) تعریف: to initiate (a business enterprise).

(5) تعریف: to allow (a currency) to change in value according to supply and demand.

(6) تعریف: to cover with a liquid; flood, as for irrigation.

- They floated the crops.
[ترجمه گوگل] آنها محصولات را شناور کردند
[ترجمه ترگمان] ان ها محصولات کشاورزی را شناور کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: floatable (adj.), floatability (n.)
(1) تعریف: any of various objects that float on water, often used to buoy up something else.

(2) تعریف: a piece of cork or a hollow plastic or glass object used to support a net or fishing line.

(3) تعریف: a hollow ball used to operate a valve or gauge, as in a toilet tank or gas tank.

(4) تعریف: a raft or section of dock that floats and is used in boarding or debarking from boats or planes.

(5) تعریف: a vehicle bearing a decorative display, as in a parade.

جمله های نمونه

1. float chamber
(در کاربوراتور) پیاله ی شناور

2. to float a bond issue
یک سری اوراق قرضه منتشر کردن

3. i can float for hours on quiet water
من می توانم مرده وار ساعت ها روی آب ساکن بمانم.

4. an orange juice float
فلوت آب پرتقال

5. People seem to float in and out of my life.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد مردم در زندگی من شناورند و از آن خارج می شوند
[ترجمه ترگمان]به نظر میاد مردم از زندگی من خوششون میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I wasn't sure if the raft would float.
[ترجمه گوگل]مطمئن نبودم که کلک شناور شود یا نه
[ترجمه ترگمان]مطمئن نبودم که کلک روی آب شناور باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We lashed together anything that would float to make a raft.
[ترجمه گوگل]هر چیزی که شناور بود را به هم زدیم تا یک قایق بسازیم
[ترجمه ترگمان]هر چیزی را با هم مخلوط کردیم تا کلک درست کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When you're tired of swimming, just float for a while.
[ترجمه گوگل]وقتی از شنا خسته شدید، فقط برای مدتی شناور شوید
[ترجمه ترگمان]وقتی از شنا کردن خسته شدی فقط واسه یه مدتی شناور میشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The government decided to allow the peso to float freely.
[ترجمه گوگل]دولت تصمیم گرفت که اجازه دهد پزو آزادانه شناور شود
[ترجمه ترگمان]دولت تصمیم گرفت به \"پزو\" اجازه حرکت آزادانه (float)را بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They float the logs down the river to the towns.
[ترجمه گوگل]آنها کنده ها را از رودخانه به سمت شهرها شناور می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها الوار را روی رودخانه می گذارند تا به شهرها بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. An empty bottle will float.
[ترجمه گوگل]یک بطری خالی شناور خواهد شد
[ترجمه ترگمان] یه بطری خالی شناور میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You can float very easily in/on the Dead Sea because it's so salty.
[ترجمه گوگل]شما می توانید به راحتی در دریای مرده شناور شوید زیرا این دریا بسیار شور است
[ترجمه ترگمان]شما می توانید به راحتی در \/ بر روی دریای مرده شناور شوید چون خیلی شور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'll have a coke float please.
[ترجمه گوگل]لطفا شناور کک می گیرم
[ترجمه ترگمان]من یک نوشابه می خورم لطفا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The logs float down the river.
[ترجمه گوگل]کنده ها در رودخانه شناورند
[ترجمه ترگمان]چوب ها بر روی رودخانه شناور می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Russia decided to float the rouble on the foreign exchange market.
[ترجمه گوگل]روسیه تصمیم گرفت روبل را در بازار ارز شناور کند
[ترجمه ترگمان]روسیه تصمیم گرفت یک روبل را در بازار ارز خارجی شناور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Can you float on your back?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید روی پشت خود شناور شوید؟
[ترجمه ترگمان]میتونی پشت سرت شناور بمونی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. There is enough water in the harbour to float a fleet of ship.
[ترجمه گوگل]آب کافی در بندر برای شناور کردن یک ناوگان کشتی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در لنگرگاه به اندازه کافی آب هست که یک ناوگان کشتی در آب شناور شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جسم شناور بر روی اب (اسم)
float

بستنی مخلوط با شربت و غیره (اسم)
float

شناور (اسم)
float

شناور ساختن (فعل)
buoy, float

شناور شدن (فعل)
levitate, float, swim

شناور بودن (فعل)
float

روی آب ایستادن (فعل)
float

تخصصی

[سینما] ردیف چراغهای جلو صحنه - لرزش تصویر
[عمران و معماری] شناور - تخته ماله - ماله - غوطه ور - فرجه
[کامپیوتر] شناور بودن
[مهندسی گاز] توپی، شناور، غوطه ور، جسم شناوربرروی آب
[صنعت] شناوری، شناور بودن - مقدار زمانی که هر فعالیت می تواند از زودترین زمان شروع خود به تاخیر بیفتد بدون آنکه بر زمان اتمام پروژه تاثیری بگذارد
[نساجی] نخ شناور - نخ بافت نرفته - نخ نبافت
[ریاضیات] شناور شدن، غوطه ور شدن، جسم، شناوری، فرجه، قایق، شناور، تأخیر، تنخواه گردان
[آب و خاک] شناور

انگلیسی به انگلیسی

• buoy; something that floats; air container on the underside of a seaplane (enables flotation); vehicle for carrying an exhibit in a parade; soft drink or furit juice with ice cream floating in it; milkshake with ice cream floating in it
stay on the surface of a liquid; drift; vacillate; cause to float, set afloat; flood; hover; establish; sell stock
if something is floating in a liquid, it is lying or moving slowly on the surface.
something that floats through the air moves slowly through it, because it is very light.
if you float a plan, idea, or suggestion, you introduce it to other people, who may decide whether to use it or not.
if a director or a government floats a company, they sell shares in it to the public.
if a government floats its country's currency, or things like prices or interest rates float, their values are allowed to change freely without interference.
a float is a light object that is used to help someone or something float in water.
a float is also a lorry that is decorated in some way and often carries people in costume as part of a festival procession.
a float is also a small amount of money that shopkeepers keep in their cash till before they start selling things in order to be able to give customers change if necessary.

پیشنهاد کاربران

شناور، شنا
مثال: The boat began to float on the calm waters of the lake.
قایق شروع به شناور شدن در آبهای آرام دریاچه کرد.
شناور
The boat can float on water.
قایق می تواند روی آب شناور باشد.
زمینه: کارناوال، جشنواره رقص و شادی
معنی: ارابه متحرک
float به معنی پیشنهاد دادن یا Suggest نیز می باشد
float: شناور بودن
به معنی شناور یا معلق بودن روی آب
To float convention/custom/law/rule
عمدا سنت، قانون را نادیده گرفتن
معلق
شناور بودن
سن متحرک در مراسم ها
مطرح کردن
1 - verb - transitive :
شناور کردن ( چیزی بر روی سطح مایعی به صورتی که آن جسم غرق نشود. )
به عنوان مثال :
The logs are trimmed and then floated down the river
2 - verb - intransitive :
...
[مشاهده متن کامل]

در هوا شناور بودن
در هوا و آسمان به آرامی حرکت کردن
به عنوان مثال :
1 - I looked up at the clouds floating in the sky
2 - Leaves floated gently down from the trees
3 - verb - intransitive :
پخش شدن بو یا صدا در محیط ( به صورتی که دیگران بتوانند آن بو را استشمام کرده و یا آن صدا را بشنوند. )
به عنوان مثال :
the sound of her voice came floating down from an upstairs window
4 - verb - intransitive :
به آرامی در زیر نور ملایم راه رفتن
به عنوان مثال :
Rachel floated around the bedroom in a lace nightgown
5 - verb - transitive :
مطرح کردن یک ایده یا نقشه ( به منظور سنجیدن دیدگاه دیگران درباره آن )
به عنوان مثال :
We first floated the idea back in 1992
6 - verb - transitive :
فروش و عرضه سهام یک شرکت یا کارخانه برای اولین بار به عموم مردم
به عنوان مثال :
The company will be floated on the stock market next year
7 - verb - transitive - American English :
چک بی محل و بدون پشتوانه مالی صادر کردن

منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/float
سرمایه شناور
متغیر مانند متغیر بودن مقادیر شاخص خاص
در برنامه نویسی سی
عدد اعشاری
float ( مدیریت - مدیریت پروژه )
واژه مصوب: فرجه
تعریف: تفاوت میان زمان تعیین شده برای انجام یک فعالیت و زمان موردنیاز برای انجام آن که درنتیجه فعالیت یادشده می تواند به تأخیر بیفتد بی آنکه در برنامۀ زمانی بقیۀ پروژه تأخیر ایجاد کند
شناور
شناور معلق
نوشیدنی
فعل:
شروع به فروش سهام یک شرکت برای اولین بار

سن متحرک در کارناوال و رژه ها
اشاعه دادن
شناور شدن بر فضا معلق بودن در فضا
منتشر کردن
پرسه زدن، سیر کردن، جریان داشتن/یافتن
قلاب ماهی گیری
ماشین بزرگ تزیین شده در فستیوال ها
در خصوص سهام و بازار مالی انتشار سهام در عرضه اولیه است
To rest on top of liquid
دارایی شناور ( پولی که طی فاصله بین افتتاح حساب و قابلیت برداشت بطور موقت در بانک دو بار شمرده می شود )
دارایی دریافت نشده
معلق
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس