for some reason

جمله های نمونه

1. For some reason we all have to come in early tomorrow.
[ترجمه گوگل]بنا به دلایلی همه ما باید فردا زود بیاییم
[ترجمه ترگمان]به دلایلی همه ما باید فردا صبح زود بیایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The printer won't print for some reason.
[ترجمه آنيتا] چاپگر به دلایلی نمی تواند چاپ کند.
|
[ترجمه گوگل]چاپگر به دلایلی چاپ نمی کند
[ترجمه ترگمان]چاپ به دلایلی چاپ نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. For some reason, the key wouldn't turn.
[ترجمه گوگل]به دلایلی کلید نمی چرخید
[ترجمه ترگمان]به دلایلی کلید تبدیل نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The man is dead against me for some reason or the other.
[ترجمه گوگل]مرد به دلایلی علیه من مرده است
[ترجمه ترگمان]این مرد به دلیل نامعلومی در برابر من مرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I was sure she knew the answer but for some reason she hung back.
[ترجمه گوگل]مطمئن بودم که او جواب را می‌دانست، اما به دلایلی او را ترک کرد
[ترجمه ترگمان]مطمئن بودم که او جواب را می داند، اما به دلایلی او را عقب کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For some reason or other, he couldn't come that day.
[ترجمه گوگل]به دلایلی نتوانست آن روز بیاید
[ترجمه ترگمان]به دلایلی نمی توانست آن روز بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. For some reason my account's been credited with an extra $7
[ترجمه گوگل]بنا به دلایلی 7 دلار اضافی به حساب من واریز شده است
[ترجمه ترگمان]به دلایلی حساب من با ۷ دلار بیشتر اعتبار پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. For some reason he felt constrained to lower his voice.
[ترجمه گوگل]بنا به دلایلی مجبور بود صدایش را پایین بیاورد
[ترجمه ترگمان]به دلایلی مجبور شد صدایش را پایین بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For some reason, Malcolm had a down on the whole teaching profession.
[ترجمه گوگل]مالکوم به دلایلی در کل حرفه معلمی بدی داشت
[ترجمه ترگمان]به دلایلی، \"مالکوم\" کل شغل معلمی رو داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. For some reason, her name did stick in my mind.
[ترجمه گوگل]بنا به دلایلی نام او در ذهن من ماندگار شد
[ترجمه ترگمان]به دلایلی، اسمش توی ذهنم مونده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For some reason which escapes me, we had to take a taxi.
[ترجمه گوگل]بنا به دلایلی که از من فراری نیست مجبور شدیم تاکسی بگیریم
[ترجمه ترگمان]به دلایلی که از من دور شد، مجبور شدیم تاکسی بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For some reason, Jesse had brought a tape recorder with him.
[ترجمه گوگل]جسی به دلایلی یک ضبط صوت با خود آورده بود
[ترجمه ترگمان]به دلایلی، جسی با خودش یک ضبط ضبط کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For some reason he thinks everyone is out to get him, but he's really just tilting at windmills.
[ترجمه گوگل]بنا به دلایلی او فکر می‌کند همه به دنبال او هستند، اما او واقعاً فقط به سمت آسیاب‌های بادی خم می‌شود
[ترجمه ترگمان]به دلایلی او فکر می کند همه بیرون هستند تا او را بگیرند، اما او واقعا فقط به windmills نگاه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mark's ticked off with me for some reason.
[ترجمه گوگل]مارک به دلایلی با من ارتباط برقرار کرده است
[ترجمه ترگمان]مارک به دلایلی با من حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. For some reason, she's got it into her head that the others don't like her.
[ترجمه گوگل]به دلایلی، او این را به ذهنش خطور کرده است که دیگران او را دوست ندارند
[ترجمه ترگمان]به دلایلی، اون اینو توی سرش گذاشته که بقیه ازش خوششون نمی اد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• with some sort of a reason, caused by something, on account of something

پیشنهاد کاربران

نمیدونم چرا!
به دلایل نامشخص
بنا به دلایلی
نفهمیدن یا ندانستن دلیل چیزی ( گاهی همراه با کمی دلخوری )
به دلایلی
بدون دلیل مشخص

به هر دلیلی
: ( for some reason ( or other
a phrase said when one doesn't have an explanation for something

بپرس