forgotten

/fərˈɡɑːtn̩//fəˈɡɒtn̩/

معنی: فراموش
معانی دیگر: اسم مفعول فعل: forget، فراموش کردن، غفلت کردن

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: a past participle of forget.

جمله های نمونه

1. have you forgotten your infancy when you were helpless in my arms?
مگر خردی فراموش کردی که بیچاره بودی در آغوش من ؟

2. he had forgotten his pen, so we shared mine
قلمش را فراموش کرده بود لذا مشترکا از قلم من استفاده کردیم.

3. he has forgotten us and is hobnobbing with the company's directors
او ما را فراموش کرده است و با روسای شرکت خوش و بش می کند.

4. i have forgotten her name
اسم او یادم رفته.

5. i have forgotten the last digit of your phone number
رقم آخر شماره ی تلفن شما را فراموش کرده ام.

6. i had clean forgotten
کاملا فراموش کرده بودم.

7. i must have forgotten
شاید یادم رفته باشد.

8. perhaps she has forgotten
شاید فراموش کرده است.

9. his former claims were forgotten
(مثنوی) رفت از دل دعوی پیشانه اش

10. his magnanimities shall never be forgotten
بزرگواری های او هرگز فراموش نخواهد شد.

11. the skating fad was soon forgotten
رسم زودگذر اسکیت بازی پس از اندک زمانی فراموش شد.

12. they deify gold and silver and have forgotten god
آنان طلا و نقره را می پرستند و خدا را فراموش کرده اند.

13. my father took me to task for having forgotten to lock the door
چون فراموش کرده بودم در را قفل کنم پدرم مرابه باد سرزنش گرفت.

14. that idea once held sway but is now forgotten
یک وقتی آن اندیشه رواج داشت ولی اکنون فراموش شده است.

15. the need for relaxation and distraction should not be forgotten
نیاز به استراحت و تفریح را نباید فراموش کرد.

16. Oh Lord! I've forgotten the tickets!
[ترجمه گوگل]اوه خدا! بلیط ها را فراموش کرده ام!
[ترجمه ترگمان]خدای من! بلیت ها را فراموش کرده بودم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Soon learnt, soon forgotten.
[ترجمه گوگل]زود یاد گرفت، زود فراموش شد
[ترجمه ترگمان]طولی نکشید که فهمیدم، خیلی زود فراموش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The more you wanna know whether you have forgotten something, the better you remember; I once heard that, the only thing you can do when you no longer have something is not to forget.
[ترجمه گوگل]هر چه بیشتر بخواهید بدانید که آیا چیزی را فراموش کرده اید، بهتر به یاد می آورید من یک بار شنیدم که وقتی دیگر چیزی ندارید تنها کاری که می توانید انجام دهید این است که فراموش نکنید
[ترجمه ترگمان]هرچه بیشتر بدونی که چیزی را فراموش کرده ای، بهتر است به یاد داشته باشی؛ من یک بار شنیدم، تنها کاری که می توانی بکنی، آن است که دیگر چیزی برای فراموش کردن نداشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. We've never forgotten about the truth. We are just becoming skillful liars.
[ترجمه گوگل]ما هرگز حقیقت را فراموش نکرده ایم ما تازه داریم به دروغگوهای ماهری تبدیل می شویم
[ترجمه ترگمان]ما هرگز حقیقت را فراموش نکرده ایم ما فقط داریم یه دروغگوی حرفه ای میشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. If your next record's a bit iffy, you're forgotten.
[ترجمه گوگل]اگر رکورد بعدی شما کمی مبهم است، فراموش شده اید
[ترجمه ترگمان]اگر سوابق بعدی شما کمی مشکوک است، فراموش کرده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فراموش (صفت)
forgotten

انگلیسی به انگلیسی

• not recalled, having disappeared from memory; unintentionally neglected, omitted
forgotten is the past participle of forget.

پیشنهاد کاربران

گمنام
ازیادرفته، موردغفلت، فراموش شده، مغفول
غفلت
I still haven't forgotten
I was waiting for you when you knew
my are left alone
you are because of the spatial position of society in my are left
هنو یادم نرفته
موقعی که میدونستی من منتظرت بودم
من تنها مانده ام
شما به دلیل موقعیت مکانی جامعه در سمت چپ من هستید
فراموش شده
I was glad to see you as if our inner child had not forgotten your love. When you say good - bye but with a serious tone, go home . . . .
I forgot
از دیدنت خوشحال شده بودم انگار کودک درونیم محبت تو رو فراموش نکرده بود زمانی که تو با دلیل بجا اما با لحن جدی گفتی برو خونه . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

فراموشت کردم

بپرس