formative

/ˈfɔːrmətɪv//ˈfɔːmətɪv/

معنی: مشتق، سرشت گر
معانی دیگر: سازنده، دیس بخش، تکوینی، تکوین گر، سازندگر، شکل دهنده، تشکیل دهنده، درست کننده، ترکیب کننده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: formatively (adv.), formativeness (n.)
(1) تعریف: providing or capable of providing form or shape.

(2) تعریف: relating to formation, development, or growth.

- his formative period as a dancer
[ترجمه گوگل] دوران شکل گیری او به عنوان یک رقصنده
[ترجمه ترگمان] دوران شکل گیری او به عنوان یک رقاص
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. during those formative childhood years
طی آن سال های شکل دهنده ی (دیس بخش) کودکی

2. He exposed his children to music throughout their formative years.
[ترجمه گوگل]او فرزندانش را در طول سال‌های شکل‌گیری در معرض موسیقی قرار داد
[ترجمه ترگمان]او در طول سال های شکل گیری خود فرزندانش را در معرض موسیقی قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Parents have the greatest formative effect on their children's behaviour.
[ترجمه گوگل]والدین بیشترین تأثیر را بر رفتار فرزندان خود دارند
[ترجمه ترگمان]والدین بیش ترین تاثیر را در رفتار کودکانشان دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The most formative period of life is childhood.
[ترجمه گوگل]شکل دهنده ترین دوران زندگی کودکی است
[ترجمه ترگمان]مهم ترین دوره شکل گیری زندگی کودکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She spent her formative years in Africa.
[ترجمه گوگل]او دوران رشد خود را در آفریقا گذراند
[ترجمه ترگمان]او ساله ای اولیه خود را در افریقا سپری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was born in Spain but spent her formative years in Italy.
[ترجمه گوگل]او در اسپانیا به دنیا آمد اما دوران رشد خود را در ایتالیا گذراند
[ترجمه ترگمان]او در اسپانیا به دنیا آمد، ولی ساله ای اولیه خود را در ایتالیا سپری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. International politics were a formative influence on the British labour movement.
[ترجمه گوگل]سیاست بین‌الملل تأثیری سازنده بر جنبش کارگری بریتانیا داشت
[ترجمه ترگمان]سیاست بین المللی تاثیر سازنده جنبش کارگری بریتانیا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Marines were a formative experience for Bernie.
[ترجمه گوگل]تفنگداران دریایی یک تجربه سازنده برای برنی بودند
[ترجمه ترگمان]تفنگدارها یه تجربه اولیه برای \"برنی\" بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Emphasis was on formative evaluation in connection with the educational process in a specific undergraduate course.
[ترجمه گوگل]تاکید بر ارزشیابی تکوینی در ارتباط با فرآیند آموزشی در دوره کارشناسی خاص بود
[ترجمه ترگمان]تاکید بر ارزیابی سازنده در ارتباط با روند آموزشی در یک دوره کارشناسی خاص بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Childhood provides a vital formative stage for development.
[ترجمه گوگل]دوران کودکی مرحله شکل گیری حیاتی برای رشد فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]کودکی مرحله سازنده حیاتی برای توسعه فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the formative stages of Peace Corps development, there were ample reasons for this imbalance.
[ترجمه گوگل]در مراحل شکل گیری توسعه سپاه صلح، دلایل زیادی برای این عدم تعادل وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در مراحل اولیه توسعه سپاه صلح، دلایل فراوانی برای این عدم تعادل وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Formative assessment seeks to serve pupils' interests by helping teachers teach more effectively.
[ترجمه گوگل]ارزشیابی تکوینی با کمک به معلمان در تدریس مؤثرتر به دنبال خدمت به علایق دانش آموزان است
[ترجمه ترگمان]ارزیابی Formative به دنبال خدمت به دانش آموزان با کمک به معلمان در آموزش موثرتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The formative years of a genius are a perennially fascinating and tantalising subject.
[ترجمه گوگل]سال های شکل گیری یک نابغه موضوعی همیشه جذاب و وسوسه انگیز است
[ترجمه ترگمان]سال های سازنده یک نابغه، همواره به عنوان یک موضوع جذاب و اغوا کننده محسوب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I learned a great deal during that formative period about what made people tick and one saw what life was really like.
[ترجمه گوگل]در آن دوره شکل‌گیری چیزهای زیادی در مورد آنچه که مردم را وادار می‌کرد یاد گرفتم و دیدم زندگی واقعاً چگونه است
[ترجمه ترگمان]من در طی آن دوره سازنده در مورد اینکه چه چیزی مردم را مسخره می کرد و کسی که زندگی واقعا شبیه چه بود، چیزهای زیادی یاد گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشتق (اسم)
derivative, formative

سرشت گر (صفت)
formative

تخصصی

[زمین شناسی] سرشت گر اسم: در باستان شناسی، این عنوان برای مرحله فرنمایگی که پس از مرحله archaic رخ داده و مشخصه آن توقف کوچ نشینی انسان و پیشرفت کشاورزی بوده است، به کار می رود. پس از این دوره، دوره کلاسیک به وجود آمده است. همبستگی سطوح فرهنگی نسبی با زمانهای واقعی (و در نتیجه با واحدهای زمان چینه شناسی زمین شناسی) از ناحیه ای به ناحیه دیگر، متفاوت می باشد. مترادف: pre – classic. صفت: مربوط به دوران فروماتید.
[ریاضیات] تشکیل دهنده

انگلیسی به انگلیسی

• giving form, constructive; pertaining to development; capable of developing new cells or tissue (biology)
a formative period in your life has an important influence on your character and attitudes.

پیشنهاد کاربران

the word formative refers to something that is capable of shaping or molding something or someone
شکل دهنده به شخصیت کسی ، اثرگذار در کسی یا چیزی، تعیین کننده، سرنوشت ساز
She spent her formative years in Africa
...
[مشاهده متن کامل]

a formative experience
a formative period
In these formative years, Smith and some close associates also claimed to have been visited by other important biblical figures

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/formative
formative ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: صورت‏ساز
تعریف: تکواژ وابسته‏ای که در تشکیل ستاک به عنوان وند تصریفی و اشتقاقی به کار رود
مستمر
شاکله بخش
سرنوشت ساز
سازنده
تکوینی
شکل گیری
شکل دهنده

بپرس