fortnight

/ˈfɔːrtˌnaɪt//ˈfɔːtnaɪt/

معنی: دوهفته، هر دو هفته یکبار، چهارده روز
معانی دیگر: (بیشتر در انگلیس) دو هفته

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: fourteen nights and days; two weeks.

جمله های نمونه

1. We've spent the last fortnight in Spain.
[ترجمه گوگل]ما دو هفته گذشته را در اسپانیا گذراندیم
[ترجمه ترگمان]دو هفته گذشته در اسپانیا بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She felt rejuvenated by her fortnight in the Bahamas.
[ترجمه م. شهابی] بعد از سپری کردن دو هفته در جزایر باهاما، او احساس سرزندگی می کرد
|
[ترجمه گوگل]او با دو هفته حضور در باهاما احساس جوانی کرد
[ترجمه ترگمان]دو هفته بعد از آن که به جزایر باها ما رسید، از نو جانشین او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I'm going on holiday for a fortnight.
[ترجمه شهریار] برای دو هفته ای به تعطیلات می روم.
|
[ترجمه گوگل]من برای دو هفته به تعطیلات می روم
[ترجمه ترگمان]من برای دو هفته به تعطیلات می روم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This work will tie me up for fortnight.
[ترجمه کمیل] این کار به مدت دوهفته من را کاملا به خودش مشغول می کند
|
[ترجمه گوگل]این کار من را برای دو هفته گره می زند
[ترجمه ترگمان]این کار دو هفته طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He's had three accidents in the past fortnight.
[ترجمه علی] او در دو هفته گذشته سه بار تصادف کرده است.
|
[ترجمه گوگل]او در دو هفته گذشته سه تصادف داشته است
[ترجمه ترگمان]در دو هفته گذشته سه حادثه رخ داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her daughter's birthday is Monday fortnight.
[ترجمه گوگل]تولد دخترش دوشنبه دو هفته است
[ترجمه ترگمان]روز تولد دخترش دوشنبه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He will visit once a fortnight to see how his new staff are progressing.
[ترجمه گوگل]او هر دو هفته یک بار بازدید می کند تا ببیند چگونه کارمندان جدیدش پیشرفت می کنند
[ترجمه ترگمان]دو هفته یک بار او را ملاقات خواهد کرد تا ببیند که کارکنان جدید او در حال پیشرفت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I hope to be back in a fortnight.
[ترجمه گوگل]امیدوارم تا دو هفته دیگه برگردم
[ترجمه ترگمان]امیدوارم تا دو هفته دیگر برگردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. First prize is a fortnight in Barbados and second prize is a weekend in Rome.
[ترجمه گوگل]جایزه اول یک دو هفته در باربادوس و جایزه دوم یک آخر هفته در رم است
[ترجمه ترگمان]جایزه اول دو هفته در باربادوس و دومین جایزه یک تعطیلات آخر هفته در رم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The play folded within a fortnight.
[ترجمه گوگل]نمایشنامه در عرض یک دو هفته به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]تا دو هفته دیگر بازی تا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You need a break. Why not take a fortnight off from work?
[ترجمه کمیل] شما به استراحت نیاز دارید. چرا دوهفته مرخصی نمی گیرید؟
|
[ترجمه گوگل]شما نیاز به استراحت دارید چرا یک دو هفته از کار مرخصی نمی گیرید؟
[ترجمه ترگمان] تو به استراحت نیاز داری چرا دو هفته از کار منصرف نمی شوند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They were condemned to spend a fortnight of idleness at that lonely island.
[ترجمه گوگل]آنها محکوم به گذراندن دو هفته بیکاری در آن جزیره تنها بودند
[ترجمه ترگمان]محکوم شدند که دو هفته را در آن جزیره تنها سپری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We spent a fortnight in Rome looking at all the sights.
[ترجمه گوگل]ما یک دو هفته را در رم گذراندیم و همه مناظر را تماشا کردیم
[ترجمه ترگمان]دو هفته را در رم صرف تماشای مناظر اطراف کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's a fortnight to National Day.
[ترجمه گوگل]دو هفته مانده به روز ملی
[ترجمه ترگمان]برای روز ملی دو هفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A fortnight passed and we still hadn't heard from them.
[ترجمه گوگل]دو هفته گذشت و ما هنوز از آنها خبری نداشتیم
[ترجمه ترگمان]دو هفته گذشت و ما هنوز خبری از آن ها نشده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دوهفته (اسم)
fortnight

هر دو هفته یکبار (اسم)
fortnight

چهارده روز (اسم)
fortnight

انگلیسی به انگلیسی

• two weeks, 14 day period
a fortnight is a period of two weeks.

پیشنهاد کاربران

دو هفته، پانزده روز
In a fortnight=in a fortnight time=in ( the course of ) one/a fortnight
دو هفته، چهارده روز
دو هفته
Two weeks

بپرس