fury

/ˈfjʊri//ˈfjʊəri/

معنی: شدت، اشوب، خشم، غضب، غیظ، اضطراب، درنده خویی، هیجان شدید و تند، روح انتقام
معانی دیگر: (از "anger" شدیدتر) خشم زیاد، خشم جنون آمیز، غضب وحشیانه، خشمگینی، حالت خشم، خشم زدگی، حمله ی عصبی توام با غضب شدید، (باد و توفان و غیره) ویرانگری، خشونت شدید، شدت و حدت، (شخص به ویژه زن) خشن، کینه توز، پر کین، انتقام جو، کینه جو f ) - 5 بزرگ - اسطوره ی یونان و روم) فیوری (رجوع شود به: -6 (furies (قدیمی) خلسه ی جنون آمیز، (از anger شدیدتر) خشم زیاد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: furies
(1) تعریف: violent, passionate, or unrestrained anger; rage; frenzy.
مترادف: frenzy, furor, madness, rage, wrath
متضاد: good humor
مشابه: anger, ire, mania, outrage, rampage, violence

- In his fury, he threw a chair across the room.
[ترجمه ب گنج جو] تو هیر و ویر عصبانیتش یه صندلی رو از اینور اتاق به اونور اتاق پرتش کرد
|
[ترجمه گوگل] او در خشم خود، صندلی را در سراسر اتاق پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان] از شدت خشم یک صندلی را روی میز پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The unfairness of it all sent her into a fury.
[ترجمه گوگل] ناعادلانه بودن همه اینها او را به خشم آورد
[ترجمه ترگمان] این بی عدالتی همه او را خشمگین ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The government's unwillingness to rectify the situation caused fury among the people.
[ترجمه گوگل] عدم تمایل دولت به اصلاح وضعیت باعث خشم مردم شد
[ترجمه ترگمان] عدم تمایل دولت به اصلاح این وضعیت موجب خشم مردم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: violent action.
مترادف: ferocity, storm, violence
مشابه: bluster, frenzy, outburst, paroxysm, rage, tantrum, turbulence, wildness

- The houses were destroyed in the fury of the storm.
[ترجمه گوگل] خانه ها در خشم طوفان ویران شدند
[ترجمه ترگمان] خانه ها در خشم توفان از بین رفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (pl.; cap.) in Greek and Roman mythology, the three horrible female creatures that pursue to the grave those who have committed unpunished crimes.

(4) تعریف: a fierce, violent person.
مترادف: hothead, savage
مشابه: hotspur

جمله های نمونه

1. the fury of the wind
شدت باد

2. like fury
(عامیانه) دیوانه وار،به شدت تمام

3. in a fury
با نهایت خشم،با غیظ و اعراض

4. eyes scintillating with fury
چشمانی که از خشم می درخشیدند

5. he wreaked his fury on the children
خشم خود را به سر بچه ها خالی کرد.

6. it rained like fury
مثل سیل باران می آمد.

7. full of sound and fury signifying nothing
(شکسپیر) پر از سروصدا و خشونت و کاملا بی معنی

8. nothing could abate his fury
هیچ چیز عصبانیت او را فرو نمی نشاند.

9. the storm unleashed its fury on the coastal regions
توفان خشم خود را بر نواحی ساحلی فرو بارید.

10. this year, too, nature's fury was unleashed on the people of bangladesh
امسال هم خشم طبیعت،دامنگیر مردم بنگلادش شد.

11. her eyes were sparking with fury
شراره های خشم از چشمانش می بارید.

12. to fly into a fit of fury
بشدت از کوره در رفتن

13. he threw the glass at me in fury
با خشم شدید لیوان را به طرفم پرت کرد.

14. she struck her brother in a flare-up of fury
در موجی از خشم برادر خود را زد.

15. He flared up in a fury and shouted at her.
[ترجمه گوگل]او با عصبانیت شعله ور شد و بر سر او فریاد زد
[ترجمه ترگمان]با خشم و غضب از جا بلند شد و به او فریاد زد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He flew into a fury when I refused.
[ترجمه گوگل]وقتی من نپذیرفتم او به شدت عصبانی شد
[ترجمه ترگمان]وقتی رد کردم عصبانی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The storm stuck with elemental fury.
[ترجمه گوگل]طوفان با خشم عنصری گیر کرد
[ترجمه ترگمان]طوفانی که از خشم سرچشمه می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The fury of the storm abated.
[ترجمه گوگل]خشم طوفان فروکش کرد
[ترجمه ترگمان]خشم طوفان فرو نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. A fury snake overarching was looking at us.
[ترجمه گوگل]مار خشمگینی که بالای سرش بود به ما نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]یک مار غول پیکر خشمگین به ما نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. She flew into a fury when I wouldn't lend her any money.
[ترجمه گوگل]وقتی من پولی به او قرض نمی‌دادم عصبانی شد
[ترجمه ترگمان]وقتی که من بهش پول قرض نمی دادم، عصبانی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شدت (اسم)
intensity, acrimony, severity, force, gravity, violence, hardness, fury, inclemency, extremity, intension, duress, stringency, vehemence, tensity

اشوب (اسم)
alarm, turbulence, disturbance, alarum, riot, tumult, unrest, revolution, commotion, sedition, fury, fuss, ruckus, turbulency, convulsion, hurly-burly, misrule

خشم (اسم)
bate, resentment, irritation, temper, anger, rage, wrath, fury, indignation, ire, ramp, rampage, tantrum, choler, furiosity, furiousness, furore, teen, heebie-jeebies

غضب (اسم)
bate, irritation, anger, rage, wrath, fury, huff, ire, exasperation, bait, muck

غیظ (اسم)
resentment, anger, rage, wrath, fury, indignation, dudgeon, tantrum

اضطراب (اسم)
ferment, worriment, feeze, anguish, unrest, commotion, fury, anxiety, worry, disquietude, inquietude, discomposure

درنده خویی (اسم)
fury, ferocity, rapacity

هیجان شدید و تند (اسم)
fury

روح انتقام (اسم)
fury

انگلیسی به انگلیسی

• anger, wrath; wildness, madness; violence
fury is violent or very great anger.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : fury / furor / furore
✅️ صفت ( adjective ) : furious
✅️ قید ( adverb ) : furiously
خشم و عصبانیت
روح انتقام
fury
این واژه همریشه با واژه ی پارسی اَرَبیده ی : فوری است که با واژه ی فَرّ ، فَرّه ( فَرّه ی ایزدی ) به مینه ی آتش ، آذر و واژه های اروپایی زیر خویشاوند است ؛
انگلیسی : fire
آلمانی : Feuer
fury در مینه فوری این جور فهمیده می شود که مانند بَرق و آتش و آذر کاری را تند و زود انجام دادن و در مینه ی انگلیسی خشم و غضب که هالت رُوانی یا روحی ست که کسی آتشی میشود یا مانند آتش برافروخته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]


۱ - خشم و غضب بسیار شدید
۲ - کسی که از کوره در میره
• fury surged through her and she slammed the phone down.
• She became wild with fury
Furious از ریشه fury هست.

خشم به همراه خشونت
خشمگین به همراه حالت تهاجمی
خشم وحشیانه

بشدت عصبانی، لبریزاز خشم، خشمگین
خشم، عصبانیت

بپرس