fascinated

/ˈfæsəˌnet//ˈfæsɪneɪt/

معنی: مسحور
معانی دیگر: مجذوب کردن، شیدا کردن، دلربایی کردن، شیفتن، افسون کردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: extremely charmed or interested.

- He stared at the painting, fascinated by its detail.
[ترجمه Fateme] او به نقاشی خیره شد و مجذوب جزئیات آن شد
|
[ترجمه گوگل] او به نقاشی خیره شد و مجذوب جزئیات آن شد
[ترجمه ترگمان] او به نقاشی خیره شد و مجذوب جزئیات آن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I was always fascinated with rocks and shells as a child.
[ترجمه Hasti♡] من در کودکی همیشه شیفته سنگ و صدف بودم.
|
[ترجمه گوگل] من از بچگی همیشه شیفته سنگ و صدف بودم
[ترجمه ترگمان] من همیشه شیفته سنگ ها و صدف ها به عنوان یک بچه بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was fascinated with him at first--he seemed so suave and mysterious--but fairly soon the spell was broken.
[ترجمه گوگل] او در ابتدا مجذوب او بود - او بسیار متین و مرموز به نظر می رسید - اما خیلی زود طلسم شکست
[ترجمه ترگمان] ابتدا مجذوب او شده بود - او خیلی مودب و مرموز به نظر می رسید - اما به زودی افسون شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the cobra snake had fascinated the child and kept getting closer to her
مار عینکی کودک را به خود خیره کرده بود و به او نزدیک می شد.

2. I was fascinated by her voice.
[ترجمه مریم] من مجذوب صدای او شدم
|
[ترجمه Mmatd] من جذب صدای او شدم
|
[ترجمه گوگل]مجذوب صداش شدم
[ترجمه ترگمان]از صدایش مجذوب شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She is fascinated by algebra while he considers it meaningless nonsense.
[ترجمه گوگل]او مجذوب جبر است در حالی که او آن را بی معنی می داند
[ترجمه ترگمان]او شیفته جبر است در حالی که او آن را بی معنی تلقی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The changing vivid colours of the sunset fascinated the eye.
[ترجمه گوگل]تغییر رنگ های زنده غروب خورشید چشم را مجذوب خود می کرد
[ترجمه ترگمان]رنگ های روشن غروب خورشید را مسحور می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The children were fascinated by the toys in the shop window.
[ترجمه حسین] بچه ها مجذوب اسباب بازی های درون ویترین مغازه شده بودند
|
[ترجمه گوگل]بچه ها مجذوب اسباب بازی های ویترین مغازه شده بودند
[ترجمه ترگمان]بچه ها مجذوب the ویترین مغازه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I sat on the stairs and watched, fascinated.
[ترجمه گوگل]روی پله ها نشستم و شیفته نگاه کردم
[ترجمه ترگمان]روی پله ها نشستم و مجذوب تماشای او شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Since earliest times, mankind has been fascinated by fire.
[ترجمه گوگل]از زمان های قدیم، بشر مجذوب آتش بوده است
[ترجمه ترگمان]از زودترین زمان، بشر مجذوب آتش شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I was always fascinated by the acrobats at the circus.
[ترجمه گوگل]من همیشه مجذوب آکروبات های سیرک بودم
[ترجمه ترگمان]من همیشه شیفته آکروبات بازی در سیرک بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They were fascinated to see that it was similar to one they had at home.
[ترجمه گوگل]آنها مجذوب شدند که دیدند شبیه چیزی است که در خانه داشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها شیفته این بودند که ببینند آن شبیه خانه ای است که در خانه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I'm fascinated by the trivia of everyday life.
[ترجمه گوگل]من مجذوب چیزهای بی اهمیت زندگی روزمره هستم
[ترجمه ترگمان]من مجذوب مسائل مربوط به زندگی روزمره شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Science has always fascinated me.
[ترجمه گوگل]علم همیشه مرا مجذوب خود کرده است
[ترجمه ترگمان]علم همیشه مرا شیفته خود کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I've always been fascinated by his ideas.
[ترجمه گوگل]من همیشه مجذوب ایده های او بودم
[ترجمه ترگمان]من همیشه شیفته افکار او بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Brown was fascinated by people's quirks and foibles.
[ترجمه گوگل]براون مجذوب هنجارها و ناتوانی های مردم بود
[ترجمه ترگمان]براون مجذوب خصوصیات و ضعف های مردم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The mere existence of these strange creatures fascinated him.
[ترجمه گوگل]صرف وجود این موجودات عجیب او را مجذوب خود کرده بود
[ترجمه ترگمان]تنها وجود این موجودات عجیب او را مجذوب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her beauty fascinated every boy.
[ترجمه گوگل]زیبایی او هر پسری را مجذوب خود می کرد
[ترجمه ترگمان]زیبایی او هر پسر را مجذوب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مسحور (صفت)
spellbound, enchanted, fascinated

انگلیسی به انگلیسی

• enchanted, charmed; attracted, captivated

پیشنهاد کاربران

۱. مسحور. مجذوب. شیفته ۲. بی حرکت. میخکوب. خیره. مبهوت
مثال:
When he watched rehearsals he was fascinated by how good the actors were.
او وقتی تمرین نمایش را نگاه کرد، از اینکه بازیگرها چقدر خوب بودند مسحور {و شیفته} بود.
اشتیاق
جمله اولتون اشتباه است cobra نوعی مار هست.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : fascinate
اسم ( noun ) : fascination
صفت ( adjective ) : fascinating / fascinated
قید ( adverb ) : fascinatingly
مسحور کننده
شگفت زده شدن/شده
Extremely interested by something or someone
For example =>
He is fascinated by Da Vinci's painting
جذب شدن
شیفته
مجذوب شدن
مجذوب کسی یا چیزی شده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس