fastening

/ˈfæsn̩ɪŋ//ˈfɑːsn̩ɪŋ/

معنی: بند، پشت بند، بست، چفت، چفت و بست، یراق در
معانی دیگر: اتصال، هم بست، بست زنی، چسبش، سفت سازی، ماساندن، ماسش، محکم سازی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: that which is used to fasten or secure, such as a hook or clasp.
مشابه: attachment, clasp, latch

جمله های نمونه

1. 'I'm going now,' she said, fastening her coat.
[ترجمه گوگل]او در حالی که کتش را بست گفت: "الان می روم "
[ترجمه ترگمان]در حالی که کتش را چفت می کرد، گفت: من می روم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The trousers have a fly fastening.
[ترجمه گوگل]شلوار دارای بند مگس است
[ترجمه ترگمان]شلوارها دارای بال بال هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The sundress has a neat back zip fastening.
[ترجمه گوگل]سارافون دارای زیپ منظمی است
[ترجمه ترگمان]یه لباس زنونه خیلی تمیز و مرتب داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This fastening can be cut to any length as it is available by the metre or sold in pre-packed form.
[ترجمه گوگل]این بست را می توان به هر طولی برش داد زیرا با متر در دسترس است یا به صورت بسته بندی شده فروخته می شود
[ترجمه ترگمان]این چفت شدگی می تواند تا زمانی که توسط متر در دسترس باشد و یا به شکل قبل از بسته بندی فروخته شود، بریده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But the danger, in fastening on Ayckbourn's ingenuity, is that we overlook what he is saying.
[ترجمه گوگل]اما خطری که در تثبیت نبوغ آیکبورن وجود دارد، این است که از آنچه او می‌گوید غافل شویم
[ترجمه ترگمان]اما خطر، با بسته شدن به نبوغ Ayckbourn، این است که ما آن چه را که می گوید نادیده بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Apart from fastening the cuttings together, the lead strip acts as a weight to hold the bunch down.
[ترجمه گوگل]جدا از چسباندن قلمه ها به یکدیگر، نوار سرب به عنوان وزنه ای عمل می کند تا دسته را پایین نگه دارد
[ترجمه ترگمان]جدا از سفت کردن برش با هم، نوار سرب به عنوان یک وزن برای نگه داشتن یک خوشه عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She likes to see the fastening, which means that for convenience, the shoe ends up on the wrong foot.
[ترجمه گوگل]او دوست دارد بست را ببیند، به این معنی که برای راحتی، کفش روی پای اشتباهی قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]او دوست دارد چفت را ببیند، که به این معنی است که برای راحتی کفش روی پای بد قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They have a fly fastening, and two side pockets.
[ترجمه گوگل]دارای بست مگس و دو جیب کناری هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند با یک پرواز پرواز کنند و دو جیب دیگر هم در جیب دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The man opposite him was calmly fastening his safety belt.
[ترجمه گوگل]مرد روبرویش با آرامش کمربندش را بسته بود
[ترجمه ترگمان]مرد روبروی او به آرامی کمربند ایمنی خود را بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His fingers were numb and he had trouble fastening the buttons.
[ترجمه گوگل]انگشتانش بی حس شده بود و در بستن دکمه ها مشکل داشت
[ترجمه ترگمان]انگشتانش کرخت شده بود و به زحمت می توانست دکمه را ببندد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A dozen suited men were fastening the edges of the insulator to the brace of the frame.
[ترجمه گوگل]ده ها مرد کت و شلوار لبه های مقره را به بند قاب می چسبانند
[ترجمه ترگمان]ده دوازده نفر با کت و شلوار edges سیم را به لبه قاب بسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's fastening on that poor girl like a leech.
[ترجمه گوگل]مثل زالو روی آن دختر بیچاره می بندد
[ترجمه ترگمان]می خواهد آن دختر بیچاره را مثل زالو چفت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Nylon fastening tapes with AZO free are available for 108 colours.
[ترجمه گوگل]نوارهای چسب نایلونی با AZO free برای 108 رنگ موجود است
[ترجمه ترگمان]پارچه های نایلونی با نوارهای رایگان azo برای ۱۰۸ رنگ در دسترس هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Master of many fastening parts, electrical terminal and air hoses.
[ترجمه گوگل]استاد بسیاری از قطعات بست، ترمینال برق و شیلنگ هوا
[ترجمه ترگمان]کاپیتان بسیاری از قسمت ها، ترمینال الکتریکی و شلنگ های هوایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بند (اسم)
fit, article, articulation, joint, link, bind, bond, clause, provision, snare, segment, levee, facet, hinge, line, dyke, dike, paragraph, dam, wristband, tie, frenum, clamp, binder, sling, fastening, manacle, weir, canto, ligation, commissure, ligature, noose, facia, fascia, funiculus, joggle, holdback, holdfast, internode, ligament, proviso, stanza, trawl

پشت بند (اسم)
support, brace, continuation, sequel, clamp, trailer, fastening, fish

بست (اسم)
connector, girth, fastening, bracket, fastener, holder, outrigger

چفت (اسم)
snap, latch, hasp, lid, fastening, fastener, doorknob, trellis, snick, holdfast

چفت و بست (اسم)
fastening, lock

یراق در (اسم)
fastening

تخصصی

[ریاضیات] چفت و بست

انگلیسی به انگلیسی

• device which fastens, device which joins two or more objects (such as a clip, clamp, bolt, latch)
a fastening is a device that keeps something fixed or closed.

پیشنهاد کاربران

بپرس