fiddle

/ˈfɪdl̩//ˈfɪdl̩/

معنی: کمانچه، ویولن، کار بیهوده کردن، ویولن زدن، زرزر کردن
معانی دیگر: (عامیانه) ساز زهی (به ویژه ویولن)، ساز (زهی) زدن، (با: with - به طور عصبی با چیزی) ور رفتن، دست ور کردن به، (با: away یا about یا around - عامیانه) وقت تلف کردن، ول گشتن، (خودمانی) کلاهبرداری کوچک، حقه، حقه سوار کردن، گوش بری کردن، کلک زدن، دستکاری کردن، (کشتی) دیواره یا نرده ای که در کناره های میز کار می گذارند تا بشقاب و غیره در اثر حرکت کشتی نیافتد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: fit as a fiddle, play second fiddle
(1) تعریف: (informal) a violin or related instrument.

(2) تعریف: a guardrail on a ship's table, to prevent objects from falling off because of the ship's motion.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: fiddles, fiddling, fiddled
(1) تعریف: (informal) to play on a violin or related instrument.

(2) تعریف: to use the fingers or hands in a nervous or somewhat aimless manner, usually out of boredom or anxiety and often in an unfocused effort to make minor adjustments or repairs.
مشابه: fuss, tamper

- Stop fiddling with the cat's tail, or she'll bite you!
[ترجمه پریا] به دم گربه ور نرو !گازت میگیره ها
|
[ترجمه گوگل] دست از دست و پا زدن با دم گربه بردارید، وگرنه او شما را گاز می گیرد!
[ترجمه ترگمان] با دم گربه بازی نکن وگرنه گازت میگیره!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She couldn't think of an answer and fiddled with a loose button on her sleeve.
[ترجمه پریا] اون نمی تونست به جواب فکر کنه و به دکمه شل استینش ور می رفت
|
[ترجمه گوگل] او نمی توانست به پاسخی فکر کند و با دکمه شل روی آستینش کمانچه زد
[ترجمه ترگمان] او نمی توانست به یک پاسخ فکر کند و با یک دکمه شل روی استینش آن را بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He's out in the garage fiddling with his car as usual.
[ترجمه پریا] اون بیرون گاراژ طبق معمول با ماشینش ول می چرخه
|
[ترجمه گوگل] او طبق معمول بیرون در گاراژ است و با ماشینش دست و پنجه نرم می کند
[ترجمه ترگمان] مثل همیشه توی گاراژ با ماشینش ور میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Your hair looks perfect, so quit fiddling with it.
[ترجمه گوگل] موهای شما عالی به نظر می رسند، پس دست از دست و پا زدن با آن بردارید
[ترجمه ترگمان] موهات عالی به نظر می رسه پس با این ور و اون ور نرو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to waste time; act aimlessly (often fol. by around or away).
مشابه: fuss

- Stop fiddling around and get to work!
[ترجمه پریا] وقت تلف نکن کارکن
|
[ترجمه گوگل] دست از سر و کله زدن بردارید و دست به کار شوید!
[ترجمه ترگمان] دست از بازی کردن بردار و برو سر کار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: fiddler (n.)
(1) تعریف: (informal) to play (a tune) on a fiddle.

(2) تعریف: to waste (usu. fol. by away).

- She fiddled away her chance for an education.
[ترجمه گوگل] او شانس خود را برای تحصیل از دست داد
[ترجمه ترگمان] او شانسش را برای تحصیل پرورش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. don't fiddle with your tie!
با کراوات خودت ور نرو!

2. play second fiddle
(به ویژه از نظر عشق یا دوستی) در درجه ی دوم قرار داشتن

3. play second fiddle (to)
نقش ثانوی داشتن،در درجه ی دوم اهمیت بودن

4. be on the fiddle
کلاهبرداری کردن،حقه سوار کردن،دوز و کلک زدن

5. fit as a fiddle
سالم و سر حال،سر و مر و گنده

6. fit as a fiddle
کاملا سالم،کاملا سرحال

7. he does nothing but fiddle around
او کاری جز ولگردی نمی کند.

8. the sound of a fiddle
صدای ساز زهی

9. to saw a tune on a fiddle
آهنگی را اره وار با ویولن زدن

10. go, become a clown and learn to fiddle
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

11. I'm as fit as a fiddle — with energy to spare.
[ترجمه samane] ثسمت اولش اصطلاحیه به معنی "من رو فرمم ( خیلی سالمم ) "
|
[ترجمه گوگل]من به اندازه یک کمانچه مناسب هستم - با صرف انرژی
[ترجمه ترگمان]من به اندازه یک ویولن برای ذخیره کردن مناسب هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He tried to bow his fiddle but always missed.
[ترجمه گوگل]سعی می کرد کمانچه اش را خم کند اما همیشه از دست می داد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد fiddle را کنار بزند، اما همیشه دلش برای او تنگ می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I find threading a needle a terrible fiddle.
[ترجمه گوگل]به نظر من نخ انداختن سوزن کمانچه ای وحشتناک است
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن یک سوزن یک ویولن وحشتناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Hardy as a young man played the fiddle at local dances.
[ترجمه گوگل]هاردی در جوانی در رقص های محلی کمانچه می نواخت
[ترجمه ترگمان]هاردی به عنوان یک مرد جوان با نواختن ویولن در رقص های محلی بازی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Why did you let her fiddle about with the remote control?
[ترجمه گوگل]چرا به او اجازه دادید که با کنترل از راه دور کمانچه کند؟
[ترجمه ترگمان]چرا اجازه دادی که اون با کنترل خارج از کنترل خارج بشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I felt as fit as a fiddle after my walking holiday.
[ترجمه گوگل]بعد از تعطیلات پیاده روی خود را به اندازه یک کمانچه احساس می کردم
[ترجمه ترگمان]بعد از تعطیلات که راه می رفتم، احساس می کردم که درست مثل a
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. His family has had to play second fiddle to his political career.
[ترجمه گوگل]خانواده‌اش مجبور شده‌اند کمانچه دوم را در دوران حرفه‌ی سیاسی‌اش بازی کنند
[ترجمه ترگمان]خانواده او باید ویولون دوم را برای حرفه سیاسی خود بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I'm not going to play second fiddle to anyone.
[ترجمه گوگل]قرار نیست برای کسی کمانچه دوم بزنم
[ترجمه ترگمان]من قصد ندارم که برای هر کسی نقش دوم بازی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمانچه (اسم)
fiddle

ویولن (اسم)
fiddle, violin

کار بیهوده کردن (فعل)
fiddle, frivol, piddle

ویولن زدن (فعل)
fiddle

زرزر کردن (فعل)
fiddle, thrum

انگلیسی به انگلیسی

• violin; raised edge which prevents objects from falling off flat surfaces (on a ship); swindle, deception, fraud (british slang)
play the violin; engage in; mess around; idle, fidget; cheat, swindle (british slang)
if you fiddle with something, you keep moving it or touching it with your fingers.
when people fiddle documents that concern money, they alter them dishonestly in order to get money for themselves; an informal use.
a fiddle is a dishonest action or scheme to get money; an informal use.
a fiddle is also a violin; an informal use.
if you play second fiddle to someone, your position is less important than theirs in something that you are doing together.
see also fiddling.
if you fiddle around or fiddle about with something, you keep moving it or touching it with your fingers.

پیشنهاد کاربران

انگشت وسط یا انگشت فاک
شیئی است بصورت سینی یا چهارچوبی که در کشتی ها و بر روی میز می گذرانند و درون آن را ظروف و لیوان میگذارند در زمان هوای طوفانی و بارانی که محافظ و نگهدار وسایل است.
as fit as fiddle
سازش کوکه
my granddad is 94 years old but generally he’s as fit as a fiddle
as fit as fiddle
= خوش اندام
she's as fit as fiddle
ور رفتن با چیزی
کمانچه زدن
بازی کردن، ور رفتن.
فیدل ( ابزاری شبیه ویولن که برای شکنجه به کار می رفت )
a: to move the hands or fingers restlessly
b: to spend time in aimless or fruitless activity : PUTTER, TINKER
fiddled around with the engine for hours
c: MEDDLE, TAMPER
d: to make minor manual movements especially to adjust something
fiddled with the radio knobs
تحریف آمار
کمانچه
ور رفتن
دستکاری کردن حساب
ویالون زدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس