filtrate

/fɪlˈtreɪt//fɪlˈtreɪt/

معنی: تصفیه کردن، صاف کردن، از صافی گذشتن، از صافی گذراندن
معانی دیگر: پالودن، صافی کردن، صاف کنی، پالونه، صاف شدن، زلال شدن، ردشدن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: filtrates, filtrating, filtrated
• : تعریف: to pass through or subject to a filter.
مشابه: filter
اسم ( noun )
مشتقات: filtratable (adj.), filtration (n.)
• : تعریف: that which has gone through a filter.

جمله های نمونه

1. A Somogyi-Nelson filtrate can not be used, since some creatinine is also precipitated along with the proteins.
[ترجمه گوگل]از فیلتر Somogyi-Nelson نمی توان استفاده کرد، زیرا مقداری کراتینین نیز همراه با پروتئین ها رسوب می کند
[ترجمه ترگمان]یک ماده فیلتر Somogyi - نلسون را نمی توان به کار برد، زیرا برخی creatinine نیز همراه با پروتئین ها تسریع می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A protein free filtrate is not necessary.
[ترجمه گوگل]فیلتر بدون پروتئین لازم نیست
[ترجمه ترگمان]یک ماده فیلتر آزاد پروتئین مورد نیاز نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The latter module was used to collect signal, filtrate signal with band-pass filter and amplify it.
[ترجمه گوگل]ماژول دوم برای جمع آوری سیگنال، فیلتر کردن سیگنال با فیلتر باند گذر و تقویت آن استفاده شد
[ترجمه ترگمان]ماژول دوم برای جمع آوری سیگنال، ماده فیلترشده با فیلتر عبور باند و تقویت آن مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The decoloring effect and feasibility to filtrate dyestuff and their mixture by pleurotus ostreatus culture was discussed.
[ترجمه گوگل]اثر رنگ‌زدایی و امکان فیلتر کردن مواد رنگزا و مخلوط آن‌ها توسط کشت پلوروتوس اوستراتوس مورد بحث قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]اثر decoloring و امکان پذیری ماده فیلتر شده و ترکیب آن ها با فرهنگ pleurotus مورد بحث قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Objective To observe the effect of filtrate of normal human fresh dejecta on intestinal flora alteration.
[ترجمه گوگل]هدف: مشاهده اثر فیلتراسیون دژکتای تازه انسان بر تغییر فلور روده
[ترجمه ترگمان]هدف از مشاهده اثر ماده فیلتر شده طبیعی انسان نرمال بر روی پوشش گیاهی روده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. After diagnosing, preserving clyster was done with filtrate of normal human fresh dejecta.
[ترجمه گوگل]پس از تشخيص، حفظ كليستر با فيلتراسيون دژكته تازه انساني انجام شد
[ترجمه ترگمان]پس از تشخیص، حفظ clyster با ماده فیلترشده قابل حمل از انسان معمولی انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In the process, the enterprises have to filtrate the indices, enact the index weight, evaluate the marketing risks and give an alarm.
[ترجمه گوگل]در این فرآیند، شرکت‌ها باید شاخص‌ها را فیلتر کنند، وزن شاخص را تعیین کنند، ریسک‌های بازاریابی را ارزیابی کنند و هشدار دهند
[ترجمه ترگمان]در این فرآیند، شرکت ها باید شاخص ها را فیلتر کنند، وزن شاخص را اجرا کنند، ریسک های بازاریابی را ارزیابی کرده و هشدار دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The properties of filtrate reducer used in MMH drilling fluid are evaluated.
[ترجمه گوگل]خواص کاهنده فیلتر مورد استفاده در سیال حفاری MMH ارزیابی می شود
[ترجمه ترگمان]خواص ماده فیلتر شده که در سیال حفاری MMH بکار می رود مورد ارزیابی قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The bacteria-free filtrate of biogas slurry had obvious inhibitory effects on Botrytis cinerea pers and Botrytis cinerea, while the weak inhibitory effects on the other 5 vegetable pathogen.
[ترجمه گوگل]فیلتر بدون باکتری دوغاب بیوگاز اثرات بازدارندگی آشکاری بر روی Botrytis cinerea pers و Botrytis cinerea داشت، در حالی که اثرات بازدارندگی ضعیفی بر روی 5 پاتوژن گیاهی دیگر داشت
[ترجمه ترگمان]ماده فیلترشده آزاد از باکتری ها، اثرات بازدارنده آشکاری بر Botrytis cinerea pers و Botrytis cinerea داشت، در حالی که اثرات مهاری ضعیف بر پاتوژن گیاهی دیگر نیز تاثیر داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The method can be used to filtrate the outlier data and discover clusters of arbitrary shape.
[ترجمه گوگل]این روش را می توان برای فیلتر کردن داده های پرت و کشف خوشه هایی با شکل دلخواه استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]این روش می تواند برای فیلتر کردن داده های برون هشته و کشف خوشه های شکل دل خواه استفاده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A filtrate collection box sits underneath, and seals against, the upper belt.
[ترجمه گوگل]یک جعبه جمع آوری فیلتر در زیر قرار دارد و روی کمربند بالایی مهر و موم می کند
[ترجمه ترگمان]یک جعبه مجموعه فیلتر شده در زیر آن قرار گرفته است و seals را بر روی کمر قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Static antifoam device installed inside the filtrate separation tank.
[ترجمه گوگل]دستگاه ضد کف استاتیک نصب شده در داخل مخزن جداسازی فیلتر
[ترجمه ترگمان]دستگاه antifoam ایستا در داخل مخزن جداسازی فیلتر شده نصب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We filtrate the raw material, adopt orthogonal experiment to determine proportional. The results show that the core sand adhesive has excellent technological property, and has no pollution.
[ترجمه گوگل]ما مواد خام را فیلتر می کنیم، آزمایش متعامد را برای تعیین تناسب اتخاذ می کنیم نتایج نشان می‌دهد که چسب شن و ماسه هسته دارای خواص تکنولوژیکی عالی است و هیچ آلودگی ندارد
[ترجمه ترگمان]ما ماده خام را فیلتر کردیم، و آزمایش ها متعامد را اتخاذ کردیم تا متناسب شود نتایج نشان می دهد که چسب هسته اصلی دارای ویژگی تکنولوژیکی بسیار خوبی است و هیچ آلودگی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Work automatically and continual discharge filtrate and dregs, automatically flush, high efficiency.
[ترجمه گوگل]کار به طور خودکار و تخلیه مداوم فیلتر و قلوه سنگ، به طور خودکار خیط و پیت کردن، راندمان بالا
[ترجمه ترگمان]کار به طور خودکار و عصاره به طور خودکار تخلیه می شود و باقیمانده، به صورت خودکار، بازده بالا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصفیه کردن (فعل)
settle, clean, purify, cleanse, accord, refine, clean up, filter, purge, establish, administer, administrate, rarefy, sublimate, filtrate

صاف کردن (فعل)
clear, fine, filter, face, even, sleek, plane, strain, perk, smooth, shave, hone, percolate, pave, liquidize, unwrap, filtrate, smoothen, sleeken

از صافی گذشتن (فعل)
filtrate

از صافی گذراندن (فعل)
leach, filtrate

تخصصی

[شیمی] صاف کردن، مایع زیر صافی
[مهندسی گاز] صاف، صاف کردن
[نساجی] صاف کردن - صاف - زلال
[معدن] تراویده (چاه پیمایی)
[نفت] تفاله ی گل
[آب و خاک] گذر از صافی

انگلیسی به انگلیسی

• filtered liquid
filter, pass through a filter

پیشنهاد کاربران

از صافی رد شده
filtrate ( شیمی )
واژه مصوب: صافیده
تعریف: سیال خروجی در فرایند صافش

بپرس