finagle

/fəˈneɪɡəl//fəˈneɪɡəl/

معنی: گول زدن، نقشه کشیدن، بازرنگی بدست اوردن، باحیله بدست اوردن
معانی دیگر: (با حیله یا زرنگی) به دست آوردن، مرد رندی کردن، (رندانه) انجام دادن، (از کسی) در کشیدن، کلاشی کردن، نقشه کشیدن برای

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: finagles, finagling, finagled
• : تعریف: (informal) to use underhanded, indirect, or tricky techniques to achieve one's goal.
مشابه: angle, intrigue, operate

- He finally got the part, but he had to finagle.
[ترجمه گوگل] او در نهایت نقش را دریافت کرد، اما مجبور شد فینگل کند
[ترجمه ترگمان] بالاخره اون نقش رو گرفت، اما باید finagle می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: finagler (n.)
(1) تعریف: (informal) to obtain by finagling.
مشابه: intrigue

(2) تعریف: to cheat, trick, or persuade by deception.
مشابه: trick

- She finagled her parents out of their car.
[ترجمه فاطمه] او با حیله پدر و مادرش رو از ماشین بیرون کرد
|
[ترجمه گوگل] او پدر و مادرش را از ماشینشان بیرون کرد
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش رو از ماشین بیرون کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He finagled me out of my property.
[ترجمه Mary Ghiasy] او با زرنگی داراییهامو ازم گرفت!
|
[ترجمه گوگل]او مرا از دارایی ام بیرون کرد
[ترجمه ترگمان] اون منو از ملک من بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. How he finagled four front row seats to the game I'll never know.
[ترجمه ARS] هرگز نمیفهمم چگونه او موفق شد چهار صندلی ردیف جلو برای بازی به دست آورد.
|
[ترجمه گوگل]من هرگز نخواهم دانست که چگونه او چهار صندلی ردیف جلو را به بازی برد
[ترجمه ترگمان]این که چگونه چهار صندلی ردیف جلو بازی می کند که من هرگز نخواهم فهمید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He somehow finagled his way into the army as a lieutenant.
[ترجمه گوگل]او به نوعی به عنوان ستوان به ارتش راه یافت
[ترجمه ترگمان]او به نحوی از خود بی خود شده و به ارتش خدمت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. However, the resourceful imp manages to finagle an apprenticeship out of the sympathetic Alfredo, whose adages come mostly from the pens of Hollywood screenwriters.
[ترجمه گوگل]با این حال، شیاد مدبر موفق می شود از آلفردوی دلسوز که ضرب المثل هایش بیشتر از قلم فیلمنامه نویسان هالیوود آمده، شاگردی کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، این میمون باهوش موفق می شود یک دوره کارآموزی را از the دلسوز که adages اغلب از the of هالیوود سرچشمه می گیرد، به پایان برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The finagle factor is still at work.
[ترجمه گوگل]فاکتور فینگل هنوز در کار است
[ترجمه ترگمان]عامل finagle هنوز در حال کار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is a master of finagle and accommoda - tion ; he is purposeful and principled.
[ترجمه Mary Ghiasy] استاد زرنگ بازی و جا کردنه ؛خیلی هدفمند و اصولیه
|
[ترجمه گوگل]او استاد فینگل و تطبیق است او هدفمند و اصولی است
[ترجمه ترگمان]او استاد finagle و accommoda است؛ او هدفمند و اصولی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Shady stockbrokers who finagle their clients out of fortunes.
[ترجمه گوگل]دلالان سهام مبهمی که مشتریان خود را از بخت خارج می کنند
[ترجمه ترگمان]شیدی گروو \"who رو از fortunes خارج میکنن\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Finagle a day off from work.
[ترجمه Mary Ghiasy] با زرنگی توانست از محل کارش مر خصی بگیرد
|
[ترجمه Mary Ghiasy] زرنگی کن و یه روزو مرخصی بگیر !
|
[ترجمه گوگل]یک روز مرخصی را از سر کار بگذرانید
[ترجمه ترگمان] یه روز از کار اخراج شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Finagle factor is at work in nearly all fields.
[ترجمه گوگل]فاکتور فیناگل تقریباً در همه زمینه ها کار می کند
[ترجمه ترگمان]عامل finagle تقریبا در همه زمینه ها کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. FINAGLE " is not a word that most people associate with science . "
[ترجمه گوگل]FINAGLE کلمه ای نیست که بیشتر مردم آن را با علم مرتبط کنند
[ترجمه ترگمان]واژه \"finagle\" واژه ای نیست که بیشتر مردم با علم مرتبط باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The cheap, used irrigation gear he could finagle leaks more than it irrigates, leaving mosquito pools that qualify this farm as malarious.
[ترجمه گوگل]وسایل ارزان قیمت و مستعمل آبیاری که او می‌توانست آن را ببندد، بیشتر از آن که آبیاری کند، نشت می‌کند و حوضچه‌های پشه‌هایی باقی می‌ماند که این مزرعه را مالاریا می‌دانند
[ترجمه ترگمان]ارز ارزان و مورد استفاده برای آبیاری بیش از حد امکان پذیر است و pools از پشه را رها می کند که این مزرعه را به عنوان malarious در نظر گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's a grey area, that many try to finagle through, avoiding more responsibilities, yet still taking a claim to those ravishing days of dark nights, city streetlights, pumping fists, and club noise.
[ترجمه گوگل]این یک منطقه خاکستری است که بسیاری سعی می کنند از آن عبور کنند و از مسئولیت های بیشتر اجتناب کنند، با این حال همچنان ادعای آن روزهای جذاب شب های تاریک، روشنایی های خیابان های شهر، مشت زدن مشت ها و سر و صدای باشگاه را دارند
[ترجمه ترگمان]این یک منطقه خاکستری است که بسیاری از آن ها سعی می کنند از مسئولیت های بیشتر اجتناب کنند، با این حال هنوز هم ادعا می کنند که این روزه ای زیبای شبه ای تاریک، چراغ های خیابان و چراغ های خیابان و سر و صدای کلوب را در بر می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Many try to finagle through, avoiding more responsibilities, yet still taking a claim to those ravishing days of club noise.
[ترجمه گوگل]بسیاری سعی می‌کنند از پس آن برآیند، از مسئولیت‌های بیشتر اجتناب کنند، اما همچنان ادعای آن روزهای پر هیاهوی باشگاه را دارند
[ترجمه ترگمان]بسیاری سعی می کنند از طریق اجتناب از مسئولیت های بیشتر اجتناب کنند، با این حال هنوز هم ادعا می کنند که این روزه ای دلربا در سر و صدای کلوب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All this is important because the finagle factor is still at work .
[ترجمه گوگل]همه اینها مهم است زیرا فاکتور فینگل هنوز در کار است
[ترجمه ترگمان]تمام این موارد مهم هستند زیرا عامل finagle هنوز در حال کار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گول زدن (فعل)
renege, con, fool, cheat, gyp, hustle, dodge, rig, bamboozle, outwit, deceive, defraud, dupe, cajole, hoax, gouge, befool, beguile, entrap, gull, gum, hocus, rogue, gaff, swindle, thimblerig, chouse, jockey, finagle, fob, wheedle

نقشه کشیدن (فعل)
scale, machinate, plan, project, plat, map, plot, compass, engineer, finagle

بازرنگی بدست اوردن (فعل)
finagle

با حیله بدست اوردن (فعل)
finagle

انگلیسی به انگلیسی

• (slang) cheat, defraud, use cunning; acquire through fraud

پیشنهاد کاربران

to use tricks and dishonest methods to get what you want
استفاده از ترفندها و روش های غیر صادقانه برای رسیدن به آنچه می خواهید.
He somehow finagled his way into the army as a lieutenant.
Synonym
wangle/ informal
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/finagle
🔊 دوستان دقت کنید که تلفظ درست این کلمه {فِنِیگل} می باشد
گیر آوردن، با قالتاق گیری و زد و بند به چیزی رسیدن
Get sth by tricking people
گول زدن
زرنگ بازی درآوردن

بپرس