flap

/ˈflæp//flæp/

معنی: ضربه، صدای چلپ، اویخته و شل، زبانه کفش، برگه یا قسمت اویخته، بال و پر زدن، پرزدن، دری وری گفتن
معانی دیگر: (هرچیز مسطح و شل و آویخته که پرده وار دهانه یا مدخل چیزی را می پوشاند) پرده، در، حرکت هرچیز پهن که یک سر آن به چیز دیگری وصل باشد مانند بال پرنده یا بادبان کشتی، صدای این حرکت: تپ تپ، دستپاچگی، سردرگمی، شوریدگی، (زبان شناسی) زنش، تک ضربی، (با چیز پهن) زدن، بال زدن، (هر چیز پهن) بالا و پایین رفتن یا تکان خوردن، دریچه ی بال هواپیما، فلپ، (قدیمی) ضربه با هر چیز پهن (مثلا خطکش)، بال وپرزدن مرهبهم زدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: flaps, flapping, flapped
(1) تعریف: to move the arms, wings, or the like rapidly up and down.

(2) تعریف: to wave or flutter, often noisily.
مشابه: wave, whip

- a flag flapping in the wind
[ترجمه سينا] پرچمی که در باد تکان میخورد ،
|
[ترجمه گوگل] پرچمی که در باد تکان می خورد
[ترجمه ترگمان] پرچمی که در باد تکان می خورد،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to move (the arms, wings, or the like) rapidly up and down.

(2) تعریف: to cause (something) to wave or flutter, often noisily.
اسم ( noun )
(1) تعریف: any piece that is attached only at one end, edge, or corner, esp. one that is thin, flat, or flexible.
مشابه: tag, tongue

- a tent flap
[ترجمه Sina] تکه ای از چادر می باشد که قسمت ورود به چادر را میپوشاند .
|
[ترجمه گوگل] یک درپوش چادر
[ترجمه ترگمان] یک دریچه چادر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- the flap of an envelope
[ترجمه Sina] لبه ی پاکت نامه که ما ان را مرطوب از اب دهن میکنیم و میزنیم بر روی پاکت که بچسبد
|
[ترجمه گوگل] فلپ یک پاکت
[ترجمه ترگمان] جعبه پاکتی که در دست داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a wing flap on an airplane
[ترجمه Mhca] بالچه های بال هواپیما
|
[ترجمه گوگل] یک بال در هواپیما
[ترجمه ترگمان] یک بال بال در هواپیما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act or an instance of flapping.
مشابه: wave

(3) تعریف: the sound made by flapping.

جمله های نمونه

1. the flap of a pocket
(کت و پالتو) در جیب

2. the flap of this envelope is torn
در این پاکت پاره شده است.

3. a pocket flap picked by hand
در جیب که با دست حاشیه دوزی شده بود

4. the steady flap of bird wings
صدای مداوم بال پرندگان

5. anytime there was a flap
هر وقت که کار گیر می کرد

6. the sail gave a flap as the wind died
هنگام فروکش باد،بادبان ((تپی)) صدا کرد.

7. her statements had everybody in a flap
اظهارات او همه را به هیجان آورد.

8. I got into a real flap when I lost my keys.
[ترجمه Sina] من دستپاچه شدم موقعی که کلیدامو گم کردم
|
[ترجمه Sina] Flap در اینجا به معنی ، دستپاچگی ، به معنی یک حالت نگرانی که از گم شدن کلید ها به دست میاد
|
[ترجمه گوگل]وقتی کلیدهایم را گم کردم وارد یک فلپ واقعی شدم
[ترجمه ترگمان]وقتی کلیدهام رو از دست دادم وارد یه دریچه واقعی شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The jacket was fastened with a complicated buttoned flap.
[ترجمه گوگل]ژاکت با یک دریچه دکمه دار پیچیده بسته شده بود
[ترجمه ترگمان]ژاکت را با یک دکمه بسته بسته بسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The officer undid the flap of his holster and drew his gun.
[ترجمه گوگل]افسر فلپ جلمه اش را باز کرد و تفنگش را کشید
[ترجمه ترگمان]افسر دسته غلاف را باز کرد و تفنگش را بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Far from getting into a flap over the controversy, the government has used the media attention to its advantage.
[ترجمه گوگل]دولت به دور از وارد شدن به اختلاف بر سر این جنجال، از توجه رسانه ها به نفع خود استفاده کرده است
[ترجمه ترگمان]جدای از وارد شدن به یک دریچه در بحث، دولت از توجه رسانه ها به این مزیت استفاده کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They would flap bath towels from their balconies as they chatted.
[ترجمه Sina] انها هنگامی که صحبت میکردند ، حوله های حمام را از بالکن هایشان تکان میدادند ( به منظور خشک شدن )
|
[ترجمه گوگل]آنها حوله های حمام را از بالکن خود در حین گپ زدن پر می کردند
[ترجمه ترگمان]همان طور که با هم گپ می زدند، حوله حمام را از بالکن ها بالا می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He drew back the tent flap and strode out into the blizzard.
[ترجمه گوگل]او درپوش چادر را عقب کشید و با قدم های بلند به سمت کولاک رفت
[ترجمه ترگمان]سپس دریچه چادر را پس کشید و با گام های بلند در میان برف به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I've never seen her in a flap; she's always so calm.
[ترجمه Sina] من هیچ موقه او را در این عصبانیت ( رفتار ناشی از عصبانیت ) ندیده بودم . او همیشه خیلی ارام است
|
[ترجمه گوگل]من هرگز او را در فلپ ندیده ام او همیشه خیلی آرام است
[ترجمه ترگمان]هرگز او را در یک دریچه ندیده بودم؛ او همیشه خیلی آرام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Flap your arms to keep warm.
[ترجمه Sina] بازو های خود را تکان بدهید برای گرم ماندن .
|
[ترجمه گوگل]برای گرم نگه داشتن دست های خود را تکان دهید
[ترجمه ترگمان]دستات را ببر بالا تا گرم نگهش داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There is no need to flap.
[ترجمه گوگل]نیازی به زدن نیست
[ترجمه ترگمان]نیازی به زدن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضربه (اسم)
pelt, accent, emphasis, stress, impact, strike, stroke, thud, lash, acute, hook, tit, brunt, hack, flap, whop, sock, traumatism, whang

صدای چلپ (اسم)
flop, flap

اویخته و شل (اسم)
flap

زبانه کفش (اسم)
flap

برگه یا قسمت اویخته (صفت)
flap

بال و پر زدن (فعل)
flap

پرزدن (فعل)
flap

دری وری گفتن (فعل)
tattle, flap

تخصصی

[پلیمر] بالچه

انگلیسی به انگلیسی

• loose back and forth movement; sound made by such a movement; moveable part attached only on one side (usually hangs loosely or covers something); uproar, commotion, scandal (slang); partially separated area of skin (surgery)
loosely move back and forth, flutter (often noisily); move the wings or arms up and down; strike, slap, beat; get excited (slang)
if a piece of cloth or paper flaps or if you flap it, it moves quickly up and down or from side to side.
when a bird flaps its wings, it moves them quickly up and down.
a flap is a flat piece of something that moves freely because it is attached by only one edge.
someone who is in a flap is very excited or frightened; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

فلپ ( اسم ) : تکه صافی که به چیزی چسبیده است، به ویژه تکه ای از پوست یا بافتی که هنوز از یک طرف به بدن متصل است و در پیوند استفاده می شود.
لبه چادر
لبه برگردان کتاب
تکان دادن ( دست ها )
یه چیزی مثل دوراهی
درجیب ( درخیاطی )
بالک؛ بال چه؛ لت
در زبان شناسی وقتی در لهجه ی آمریکایی t رو d تلفظ می کنن
Water
/wader/
flap ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: بالچه
تعریف: سطوح متحرکی روی لبه‏های بال هواپیما که حرکت آنها موجب افزایش یا کاهش نیروی بَرآر یا نیروی پَسار می‏شود
لبه پارچه
زبانه پاکت نامه
حرکت دادن
قسمتی از بال هواپیما
تکه کوچک پارچه، کاغذ، پوست
اهتزاز
جیب نما ( خیاطی )
صدای تلـپ تلپ
به اهتزاز در آمدن ( برای پرچم )

PHONETICS
a type of consonant produced by allowing the tip of the tongue to strike the alveolar ridge very briefly.
توده ای از بافت جدا شده برای پیوند در جراحی
آویزان
Cusp
دریچه سه لتی پس معنای لت هم میدهد

موی آویخته
پرپر زدن . باعث بشی تا چیزی پرپر بزنه
جلد کتاب
حرکت سریع به سمت بالا و پایین یا به اطراف با صدای تلپ تلپ
شور و هیجان ( معادل EXCITEMENT )
زبان کوچک
در خیاطی معنای قاپک می دهد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس