flatfoot


معنی: مسطح شدن کف پا، پلیس گشتی، از بین رفتن انحناء کف پا، دارای عزم ثابت
معانی دیگر: (صاف و بی انحنا بودن کف پا که نوعی نابهنجاری محسوب می شود) صاف پایی، پاپهن، ملوان، (کف پا که به طور نابهنجار صاف و بی انحنا باشد) پای صاف

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: flatfeet
• : تعریف: a condition of the foot in which the arch is flattened.

جمله های نمونه

1. They had somehow caught our combat air patrol flatfooted, though not for long.
[ترجمه گوگل]آنها به نوعی گشت هوایی رزمی ما را با پای صاف دستگیر کرده بودند، البته نه برای مدت طولانی
[ترجمه ترگمان]آن ها به طریقی هوای combat را که با این که مدت زیادی نبود، گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Flatfoot symptoms are rare, though weight gain, ill–fitting shoes, or excessive standing may cause pain.
[ترجمه گوگل]علائم صافی کف پا نادر است، اگرچه افزایش وزن، کفش نامناسب یا ایستادن بیش از حد ممکن است باعث درد شود
[ترجمه ترگمان]علائم Flatfoot نادر هستند، هر چند افزایش وزن، کفش های نامناسب، و یا ایستادن بیش از حد ممکن است باعث درد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Objective:To investigate the condition of flatfoot of soldiers and its relation to motor ability, thus to provide basic data for recruitment and training of army.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی وضعیت صافی کف پای سربازان و ارتباط آن با توانایی حرکتی، در نتیجه ارائه داده های اساسی برای استخدام و آموزش ارتش
[ترجمه ترگمان]هدف: تحقیق در مورد شرایط به کارگیری سربازان و ارتباط آن با توانایی موتور، در نتیجه برای فراهم کردن داده های پایه برای استخدام و آموزش ارتش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The performance of balance and jump ability in flatfoot group were not different from those in non-flatfoot group.
[ترجمه گوگل]عملکرد تعادل و توانایی پرش در گروه کف پای صاف تفاوتی با گروه غیر صافی نداشت
[ترجمه ترگمان]عملکرد تعادل و توانایی پرش در گروه flatfoot متفاوت از عملکرد گروه غیر flatfoot نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He flatfoot along, twirling his club . ( James T . Farrell ) .
[ترجمه گوگل]کف پایش را صاف می کند و چماقش را می چرخاند ( جیمز تی فارل )
[ترجمه ترگمان]او در حالی که چماق خود را در هوا می چرخاند، به راه افتاد (جیمز تی فارل)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The results show that the prevalence of flatfoot for 5 to 13 years old children was 28% with a decreasing trend with age. The prevalence of flatfoot was 35% in boys and 20% in girls.
[ترجمه گوگل]نتایج نشان می دهد که شیوع صافی کف پا در کودکان 5 تا 13 ساله 28 درصد بوده که با افزایش سن روند کاهشی دارد شیوع صافی کف پا در پسران 35 درصد و در دختران 20 درصد بود
[ترجمه ترگمان]نتایج نشان می دهد که شیوع of برای کودکان ۵ تا ۱۳ ساله ۲۸ درصد و روند کاهشی با سن دارد شیوع آنفلوآنزای خوکی در پسران ۳۵ درصد و در دختران ۲۰ درصد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Foot progresses to a rigid, non-movable flatfoot deformation that's painful, primarily on outside of ankle.
[ترجمه گوگل]پا به سمت یک تغییر شکل صاف و غیر متحرک سفت و سخت پیشرفت می کند که دردناک است، عمدتاً در قسمت بیرونی مچ پا
[ترجمه ترگمان]قدم به سمت یک تغییر شکل غیر متحرک و غیر متحرک که در درجه اول تا قوزک پا دردناک است، پیشرفت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Objective:To explore the best method to treat flatfoot deformity with muscle tendon reconstruction.
[ترجمه گوگل]هدف: کشف بهترین روش برای درمان ناهنجاری کف پای صاف با بازسازی تاندون عضلانی
[ترجمه ترگمان]هدف: بررسی بهترین روش برای درمان نقص flatfoot با بازسازی tendon ماهیچه ای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Think how could the flatfoot on duty bear such a cold.
[ترجمه گوگل]فکر کنید که چگونه صافی کف پای وظیفه می تواند چنین سرمایی را تحمل کند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که پلیس گشتی هم این قدر سرما خورده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Flatfoot is characterized by the sole of the foot coming into complete or near–complete contact with the ground.
[ترجمه گوگل]صافی کف پا با تماس کامل یا تقریباً کامل کف پا با زمین مشخص می شود
[ترجمه ترگمان]Flatfoot با کف پا مشخص می شود که به طور کامل یا تقریبا کامل با زمین برخورد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Flatfoot: Congenital or acquired flatness of the arch of the foot, in which the foot and heel usually also roll outward, resulting in a splayfooted position.
[ترجمه گوگل]صافی کف پا: صافی مادرزادی یا اکتسابی قوس کف پا، که در آن معمولاً پا و پاشنه نیز به سمت بیرون می‌چرخد و در نتیجه حالت صافی پا ایجاد می‌شود
[ترجمه ترگمان]Flatfoot: کج و یا صاف کردن قوس پای، که در آن پا و پاشنه معمولا به سمت بیرون حرکت می کنند و منجر به موقعیت splayfooted می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Objective:To study the condition of flatfoot of man wrestlers and its relation to balance and jump ability.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی وضعیت صافی کف پای مردان کشتی گیر و ارتباط آن با تعادل و توانایی پرش
[ترجمه ترگمان]هدف: مطالعه وضعیت of کشتی گیران مرد و ارتباط آن با تعادل و توانایی پرش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. What does Joe do for a living? - He's a flatfoot.
[ترجمه گوگل]جو برای امرار معاش چه می کند؟ - او صافی کف پا است
[ترجمه ترگمان]جو برای امرار معاش چی کار می کنه؟ پلیس گشتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This is the first study to determine the prevalence of flexible flatfoot, high-arch foot, hindfoot valgus and hallux valgus in a Chinese population.
[ترجمه گوگل]این اولین مطالعه ای است که شیوع صافی کف پای انعطاف پذیر، قوس پا بالا، والگوس عقبی و هالوکس والگوس را در یک جمعیت چینی تعیین می کند
[ترجمه ترگمان]این اولین مطالعه برای تعیین میزان شیوع of انعطاف پذیر، پای بالا، hindfoot valgus و hallux valgus در یک جمعیت چینی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مسطح شدن کف پا (اسم)
flatfoot

پلیس گشتی (اسم)
flatfoot, patrolman

از بین رفتن انحنای کف پا (اسم)
flatfoot

دارای عزم ثابت (صفت)
flatfoot

انگلیسی به انگلیسی

• condition in which the arch of the foot is flattened
police officer (slang)
foot condition in which the instep of the foot is flat rather than arched

پیشنهاد کاربران

صافی کف پا ( اسم ) : حالتی که در آن کف پاها به جای قوس دار بودن به طور معمول، صاف روی زمین قرار می گیرند.

بپرس