floppy

/ˈflɑːpi//ˈflɒpi/

معنی: سست، شل، نرم، مسخره وار
معانی دیگر: شل و ول، آویزان، آویخته، کم جان، بی رمق، بی حال، زپرتی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: floppier, floppiest
• : تعریف: loosely hanging or flapping; softy flexible.
متضاد: erect

- He loved the dog's floppy ears.
[ترجمه گوگل] او عاشق گوش های فلفلی سگ بود
[ترجمه ترگمان] گوش های نرم سگ را دوست داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The child hugged her floppy rag doll.
[ترجمه گوگل] کودک عروسک پارچه ای فلاپی خود را در آغوش گرفت
[ترجمه ترگمان] بچه عروسک کهنه خود را بغل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: floppies
مشتقات: floppily (adv.), floppiness (n.)
• : تعریف: in computers, a flexible plastic disk having a magnetic surface used to store data; floppy disk.

- I put the data on a floppy.
[ترجمه گوگل] من داده ها را روی فلاپی قرار دادم
[ترجمه ترگمان] من داده ها را در یک دیسک نرم قرار دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I can boot up from a floppy disk, but that's all.
[ترجمه گوگل]من می توانم از فلاپی دیسک بوت شوم، اما همین
[ترجمه ترگمان]من می توانم از فلاپی دیسک راه انداز سر در بیاورم، اما همین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This material's too floppy for a jacket.
[ترجمه گوگل]این ماده برای یک ژاکت خیلی فلاپی است
[ترجمه ترگمان]این پارچه برای یک ژاکت خیلی نرم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He's got floppy blond hair that's always falling in his eyes.
[ترجمه گوگل]او موهای بلوندی دارد که همیشه در چشمانش می ریزند
[ترجمه ترگمان]موهای بلوند floppy دارد که همیشه در چشمانش فرو می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Please format this floppy disc.
[ترجمه گوگل]لطفا این فلاپی دیسک را فرمت کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا این دیسک نرم را قالب بندی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Data can be copied from the computer onto floppy disks.
[ترجمه گوگل]داده ها را می توان از رایانه روی فلاپی دیسک کپی کرد
[ترجمه ترگمان]داده ها می توانند از کامپیوتر روی دیسک نرم کپی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Transfer the files onto floppy disk.
[ترجمه گوگل]فایل ها را روی فلاپی دیسک انتقال دهید
[ترجمه ترگمان]انتقال پرونده ها به دیسک نرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was wearing a big floppy hat.
[ترجمه گوگل]کلاه بزرگی بر سر داشت
[ترجمه ترگمان]کلاه floppy بلند پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Standard letters can be stored on floppy discs.
[ترجمه گوگل]حروف استاندارد را می توان در فلاپی دیسک ذخیره کرد
[ترجمه ترگمان]حروف استاندارد می توانند روی دیسک های نرم ذخیره شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Bloodhounds have drooping eyes and floppy ears.
[ترجمه گوگل]سگ های خونی دارای چشم های افتاده و گوش های شلخته هستند
[ترجمه ترگمان]bloodhounds چشم و گوش های آویزان دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. How much data can you store on a floppy disk?
[ترجمه گوگل]چه مقدار داده را می توانید روی فلاپی دیسک ذخیره کنید؟
[ترجمه ترگمان]شما چقدر می توانید روی یک دیسک نرم ذخیره کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Back all your files up onto floppy disks.
[ترجمه گوگل]تمام فایل های خود را روی فلاپی دیسک پشتیبان بگیرید
[ترجمه ترگمان]همه فایل های خود را بر روی دیسک نرم باز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A floppy hat screened her face.
[ترجمه گوگل]کلاه فلاپی صورتش را پر کرد
[ترجمه ترگمان]یک کلاه شل و شل، صورتش را پوشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The cartridge is essentially a hybrid of a floppy disk and a hard disk.
[ترجمه گوگل]کارتریج در اصل ترکیبی از فلاپی دیسک و هارد دیسک است
[ترجمه ترگمان]کارتریج اساسا ترکیبی از دیسک نرم و هارد دیسک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Standard letters can be stored on floppy discs.
[ترجمه گوگل]حروف استاندارد را می توان در فلاپی دیسک ذخیره کرد
[ترجمه ترگمان]حروف استاندارد می توانند روی دیسک های نرم ذخیره شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The floppy fringes and pouting lips of the respective lead singers are another story entirely.
[ترجمه گوگل]حاشیه‌های فلاپی و لب‌های برآمده خواننده‌های اصلی داستان کاملاً داستان دیگری است
[ترجمه ترگمان]حاشیه نرم و لب های آویخته از خوانندگان اصلی مربوطه، داستان دیگری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سست (صفت)
doddered, effeminate, flaggy, weak, feeble, torpid, asthenic, loose, frail, flimsy, slack, atonic, slow, insecure, sleazy, floppy, lax, idle, lazy, indolent, slothful, groggy, remiss, washy, wishy-washy, inactive, slumberous, slumbery, feckless, flabby, flaccid, languid, slumbrous, lethargic, shaky, rickety, rattletrap, wonky, supine, tottery

شل (صفت)
ramshackle, loose, slack, baggy, sleazy, limp, floppy, lax, lame, loppy, knock-kneed, solute

نرم (صفت)
slick, fine, effeminate, supple, suave, sleek, mellow, soft, tractable, downy, limp, floppy, smooth, limber, spongy, pliant, flexible, lubricious, flexuous, cottony, fluffy, tractile, treatable, plastic, glace, flabby, plumy, lissom, lissome, lithesome, lithe, flexural, sequacious, levigated, silky, irrefrangible, lambent, sericeous, silken

مسخره وار (صفت)
floppy

انگلیسی به انگلیسی

• flexible; not hard (about a computer disk); slack, loose
something that is floppy is loose and flexible rather than stiff, and tends to hang downwards.
a floppy is a floppy disk.

پیشنهاد کاربران

نرم
شل
به فلاپی دیسک هایی که قبلا برای ذخیره داده ها، بجای همین سی دی های امروزی استفاده میشد.
در مورد مو: کم پشت

بپرس