flummox

/fləˈmɑːks//ˈflʌməks/

معنی: گیج کردن، مغشوش کردن، در جواب عاجز کردن، اشفته کردن
معانی دیگر: (قدیمی - خودمانی) مات و مبهوت کردن، سردرگم کردن، confuse : اشفته کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: flummoxes, flummoxing, flummoxed
• : تعریف: (informal) to confuse or puzzle.
مشابه: pose

- She was flummoxed by his angry reaction to her act of kindness.
[ترجمه گوگل] او از واکنش خشم آلود او نسبت به رفتار مهربانش ناراحت شد
[ترجمه ترگمان] از واکنش عصبانی او نسبت به مهربانی و مهربانی او خشمگین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I have to say that last question flummoxed me.
[ترجمه گوگل]باید بگویم که سوال آخر من را آزار داد
[ترجمه ترگمان]باید این سوال آخر را به من بگویی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The two leaders were flummoxed by the suggestion.
[ترجمه گوگل]دو رهبر از این پیشنهاد ناراحت شدند
[ترجمه ترگمان]این دو رهبر با این پیشنهاد موافقت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was flummoxed by the question.
[ترجمه گوگل]او از این سوال گیج شده بود
[ترجمه ترگمان]از این سوال خوشش نمی آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I was flummoxed by her question.
[ترجمه گوگل]من از سوال او ناراحت شدم
[ترجمه ترگمان]از سوال او گیج شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. No wonder Josef was feeling a bit flummoxed.
[ترجمه گوگل]جای تعجب نیست که یوزف کمی احساس کسالت می کرد
[ترجمه ترگمان] تعجبی نداره که \"Josef\" یه ذره \"flummoxed\" رو حس می کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The politician was completely flummoxed by the questions put to her.
[ترجمه گوگل]این سیاستمدار از سؤالاتی که از او پرسیده شد کاملاً متاثر شد
[ترجمه ترگمان]این سیاست مدار به طور کامل از این سوال طفره رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I was completely flummoxed by the whole thing.
[ترجمه گوگل]من از همه چیز کاملاً گیج شدم
[ترجمه ترگمان] کاملا تحت تاثیر قرار گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He looked completely flummoxed.
[ترجمه گوگل]او کاملاً مات و مبهوت به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]کاملا گیج به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Even Powell, constantly consulting sextant and compass, felt flummoxed.
[ترجمه گوگل]حتی پاول، که دائماً با سکسستان و قطب‌نما مشورت می‌کرد، احساس بی‌حالی می‌کرد
[ترجمه ترگمان]حتی پاول، مرتبا با sextant و قطب نما مشورت می کرد، احساس flummoxed می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This may flummox the waiter - who will then send over someone who actually knows something about wine.
[ترجمه گوگل]این ممکن است پیشخدمت را ناراحت کند - که سپس کسی را می فرستد که واقعاً چیزی در مورد شراب می داند
[ترجمه ترگمان]این ممکن است پیشخدمت باشد - که بعد از آن کسی را خواهد فرستاد که در واقع چیزی درباره شراب می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These patterns flummox researchers and, according to Wilson, they will continue to remain mysterious until we look at culture for an answer.
[ترجمه گوگل]این الگوها محققان را تحت تأثیر قرار می دهد و به گفته ویلسون، تا زمانی که به فرهنگ برای یافتن پاسخ نگاه نکنیم، همچنان مرموز باقی خواهند ماند
[ترجمه ترگمان]این الگوها به محققان می گویند و، به گفته ویلسون، آن ها همچنان مرموز باقی خواهند ماند تا زمانی که به فرهنگ برای پاسخ نگاه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Last week in Baltimore, the crafty Ravens came up with a no-huddle offense, which left the Raiders completely flummoxed.
[ترجمه گوگل]هفته گذشته در بالتیمور، Ravens حیله گر با یک حمله بدون تجمع روبرو شد، که Raiders را کاملاً گیج کرد
[ترجمه ترگمان]هفته پیش در بالتیمور، Ravens حیله گر با جسارت دور هم جمع شدند و the را کام لا جمع و جور کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I had sent kidneys to the laboratory for lead estimation with negative result; like their owner, I was flummoxed.
[ترجمه گوگل]کلیه ها را برای تخمین سرب به آزمایشگاه فرستاده بودم که نتیجه منفی بود مانند صاحب آنها، من هم گیج شدم
[ترجمه ترگمان]برای تخمین سرب، کلیه ها را به آزمایشگاه فرستادم؛ چون صاحب آن ها، من flummoxed بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ambivalent teams and individuals that are unable to make or hold to decisions can flummox discussions as easily as stubbornness can.
[ترجمه گوگل]تیم‌ها و افراد دوسوگرا که قادر به تصمیم‌گیری نیستند یا نمی‌توانند تصمیم بگیرند، می‌توانند بحث‌ها را به آسانی سرسختی حل کنند
[ترجمه ترگمان]تیم های ambivalent و افرادی که قادر به تصمیم گیری یا برگزاری تصمیم گیری ها نیستند می توانند به آسانی می توانند بحث هایی را به عنوان لجاجت مطرح کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گیج کردن (فعل)
fluster, confuse, incommode, stun, addle, knock down, confound, distract, befuddle, stupefy, astonish, flummox, daze, flabbergast, bewilder, perplex, befog, besot, bemuse, muddle, fuzz, fox, petrify, fuddle, obfuscate, stump

مغشوش کردن (فعل)
confuse, adulterate, rile, flummox, mix up, unsettle, disorder, disarrange

در جواب عاجز کردن (فعل)
confuse, flummox

اشفته کردن (فعل)
confuse, flummox, dishevel, upset, puzzle, harrow, mess, put out, entangle, embrangle, roil, embroil

انگلیسی به انگلیسی

• confuse, bewilder (slang)
if someone is flummoxed, they are confused and do not know what to do or say; an informal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : flummox
✅️ اسم ( noun ) : _
✅️ صفت ( adjective ) : flummoxed
✅️ قید ( adverb ) : _
گیج کردن؛ حیرت زده کردن
پریشان. گیج
he was completely flummoxed by the question

بپرس