flux

/ˈfləks//flʌks/

معنی: ریزش، مد، گداز، سیل، اسهال، سیلان، شار، گداختگی، تغییرات پی درپی، خون ریزش، جاری شدن، اب کردن، گداختن
معانی دیگر: تغییر دایمی، دگرگونی پایا، بی ثباتی، ناپایایی، ناپایداری، (فیزیک) میزان شار، جریان، روندگی، روانی، روگری، شاری، شارندگی، میزان جریان آب (مثلا در لوله یا از سد)، آبریز، آبریزش، آبدهی، (پزشکی - تخلیه ی بیش از حد مواد آبکی بدن به ویژه از راه مقعد) شکم روش، خون روش، آبروش، (ذوب فلزات و جوشکاری) گدازآور، آمیزانگیز (مانند بوراکس یا روزین)، شار کردن، به صورت سیال درآوردن، روگر کردن، آبگونه کردن یا شدن، (فلزکاری - از طریق ذوب کردن به هم جوش دادن) گدازجوش کردن، سرعت جریان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a flow or flowing in, as of the tide.
مشابه: flow

(2) تعریف: a state of continuous change or movement.
متضاد: stability
مشابه: flow

- The country's government has been in flux since the the sudden death of the leader.
[ترجمه محسن آرامش پور] بعد از رحلت ناگهانی رهبر، اوضاع سیاسی کشور ناپایدار بوده است.
|
[ترجمه گوگل] حکومت کشور از زمان رحلت ناگهانی رهبر در جریان بوده است
[ترجمه ترگمان] دولت این کشور از زمان مرگ ناگهانی این رهبر در جریان بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in physics, the rate of flow of matter or energy considered as a fluid.

(4) تعریف: in physics, the strength of a force such as a magnetic field.

(5) تعریف: any of various substances that enhance the flowing together of metals, as in soldering.

(6) تعریف: an abnormal discharge of bodily fluid, as from the bowels, or the disease causing it; dysentery.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fluxes, fluxing, fluxed
(1) تعریف: to cause to become fluid; melt or fuse.

(2) تعریف: to treat, refine, or fuse with a flux.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to flow.

جمله های نمونه

1. the flux of neutrons
شار نوترون ها

2. a magnetic flux
شار مغناطیسی

3. fashion is always in a state of flux
مد همیشه در حال تغییر است.

4. Things have been in a state of flux since father's death.
[ترجمه گوگل]اوضاع از زمان مرگ پدر در حال تغییر بوده است
[ترجمه ترگمان]همه چیز از زمان مرگ پدر در حال تغییر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The world is in continuous flux and is impermanent.
[ترجمه گوگل]جهان در جریان پیوسته و ناپایدار است
[ترجمه ترگمان]جهان در شار پیوسته و impermanent است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Everything is in flux at the moment.
[ترجمه گوگل]همه چیز در حال حاضر در جریان است
[ترجمه ترگمان]همه چیز در حال حاضر در حال تغییر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Events are in a state of flux.
[ترجمه گوگل]وقایع در حالت نوسانی هستند
[ترجمه ترگمان]رویدادها در حالت شار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Under these conditions, the scattered flux is minimal along the crystallographic axes.
[ترجمه گوگل]تحت این شرایط، شار پراکنده در امتداد محورهای کریستالوگرافی حداقل است
[ترجمه ترگمان]تحت این شرایط، شار پراکنده در امتداد محور کریستالوگرافی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. All of these categories are necessarily in constant flux.
[ترجمه گوگل]همه این دسته ها لزوماً در جریان ثابت هستند
[ترجمه ترگمان]همه این دسته ها الزاما در شار ثابت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Things are in flux and the new T'ang has asked for me.
[ترجمه گوگل]همه چیز در جریان است و تانگ جدید من را خواسته است
[ترجمه ترگمان]همه چیز در جریان است و تی ang جدید سراغ من را گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Indeed, the signal from the mat flux episodes may have to be filtered out to permit conventional Milankovitch band analysis.
[ترجمه گوگل]در واقع، سیگنال قسمت‌های شار حصیر ممکن است باید فیلتر شود تا امکان تحلیل باند میلانکوویچ معمولی فراهم شود
[ترجمه ترگمان]در واقع، سیگنالی که از روی پادری پخش می شود ممکن است برای اجازه دادن به آنالیز conventional مرسوم فیلتر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The world economy is in a state of flux.
[ترجمه گوگل]اقتصاد جهان در یک وضعیت نوسان است
[ترجمه ترگمان]اقتصاد جهان در حالت of قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It show-cased a band in a state of flux.
[ترجمه گوگل]این یک گروه موسیقی را در حالت نوسانی به نمایش گذاشت
[ترجمه ترگمان]این نمایش، یک گروه در حالت شار را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Both quantum mechanics and chaos theory suggest a world constantly in flux.
[ترجمه گوگل]هم مکانیک کوانتومی و هم تئوری آشوب، جهانی را نشان می‌دهند که دائماً در جریان است
[ترجمه ترگمان]هم مکانیک کوانتومی و هم تیوری هرج و مرج یک جهان را به طور پیوسته در جریان القا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ریزش (اسم)
abscission, pour, infusion, inset, downfall, slide, influx, afflux, affusion, diffusion, spray, leak, slump, leakage, flux, gush, effusion, outflow, intinction, perfusion, rheumatism

مد (اسم)
extent, accent, ebb, flow, length, extension, flux, flowage

گداز (اسم)
melt, deliquescence, flux, liquation

سیل (اسم)
sill, flood, spate, torrent, flux, deluge, overflow, mudflow

اسهال (اسم)
flux, diarrhea, runs, squirt, diarrhoea

سیلان (اسم)
flowing, flux, sap of ripe dates

شار (اسم)
flux

گداختگی (اسم)
fusion, flux

تغییرات پی درپی (اسم)
flux

خون ریزش (اسم)
hemorrhage, haemorrhage, flux

جاری شدن (فعل)
pour, rill, stream, run, trill, flux, disembogue, gush, emanate

اب کردن (فعل)
dissolve, flux, liquate

گداختن (فعل)
dissolve, melt, thaw, flux, liquate, smelt, fuse, liquify, liquefy, fuze

تخصصی

[شیمی] 1- جریان، روندگی، روانی، روگرى، سیلان، شارى، شارندگی 2- میزان جریان آب (مثلا در لوله یا از سد)، آبریز، آبریزش، آبدهی 3-تغییر دایمی، دگرگونی پایا، بی ثباتی، ناپایایی، ناپایدارى 4- (تخلیه ى بیش از حد مواد آبکی بدن به ویژه از راه مقعد) شکم روش، خون روش، خون ریزش، آبروش 5- (ذوب فلزات وجوشکارى ) گدازآور، آمیزانگیز (مانند بوراکس یا روزین ) 6- (فیزیک ) میزان شار، شار 7- شار کردن، به صورت سیال درآوردن، روگر کردن، آبگونه کردن یا شدن 8- (فلزکارى از طریق ذوب کردن به هم جوش دادن )گدازجوش کردن 9- به خارج سرایت کردن، به خارج جارى شدن، برون ریز شدن
[عمران و معماری] روانساز - شار - ذوب کننده - گداز آور - سیاله - گدازه
[کامپیوتر] شار ؛ فلو
[برق و الکترونیک] شار ؛ گداز آور 1. خطوط نیروی مغناطیسی یا الکتریکی در ناحیه ای معین .2. آهنگ شارش ذرات یا فوتونها از درون سطح واحد. 3. حاصلضرب تعداد ذرات در واحد حجم و سرعت میانگین آنها. 4. ماده ای شیمیایی که با از بین بردن لایه های اکسید از سطح فلزات آنها را برای لحیم کاری، برنج کاری، یا جوش آماده میکند . رزین Resin به عنوان یک ماده گداز آور کاربرد گسترده ای در لحیم کاری قعطات الکترونیکی دارد. - شار
[زمین شناسی] روانساز، شار- ذوب کننده، گداز آور، سیاله، گدازه
[ریاضیات] شار
[خاک شناسی] جریان
[نفت] روان ساز
[پلیمر] شار، جریان

انگلیسی به انگلیسی

• flow; flowing; fluidity, continual change; instability; material for soldering
melt; weld, fuse; flow
if something is in a state of flux, it is changing constantly.

پیشنهاد کاربران

به روغن لحیم هم میگن.
[فیزیک] فلو؛ شار؛ عبور جریان معینی از انرژی از سطح مقطع معین
[متالورزی] ۱. کمک ذوب؛ فلاکس؛ موادی که برای پایین آوردن نقطه ی ذوب در ریخته گری، جوش کاری یا لحیم کاری ( تنه کار ) . ۲. سرباره گیر؛ موادی که به ماده ی مذاب اضافه می کنند تا ناخالصی ها را به هم بچسباند تا بتوان آنها را جدا کرد.
روغن لحیم
فلاکس
سیر، حرکت
مثال:
in spite of the great flux with which the nature sorrounds us
ترجمه:
به رغم سیر بزرگی که طبیعت با آن ما را احاطه کرده است
continuous change
تغییرات پی در پی
نوسان، افت و خیز ، فراز و نشیب
دگرگونی - دگرگونگی
flux ( فیزیک )
واژه مصوب: شار
تعریف: تعداد ذرات یا مقدار شاره‏ای که در واحد زمان به واحد سطح برسد
دِگَرشار برای flux به معنی حالت رخ دادنِ دِگَشت های ( تغییرات ) پشت سرهِ هم.
( کشف و شهود عرفانی تعبیر خودم ) رودی است در بهشت که از میان تمام سرزمین های هستی جریان دارد. تعبیر فلسفی هم به این ادراک من اشاره میکند. یا هو.
( in the philosophy of Heraclitus ) the state of constant change in which all things exist
https://fineartamerica. com/featured/1 - high - neutron - flux - nuclear - reactor - fuel - rods - arcady - zakharovscience - photo - library. html
the rate of flow of particles, energy, or a fluid, through a specified area, such as that of neutrons ( neutron flux ) or of light energy ( luminous flux )
جاری شدن سوبسترا توسط پمپ ها به درون سلولinflux
جاری شدن
تغییرات پی در پی
His political views are in a state of flux.
This relationship is in a constant state of flux due to changes in business climate
شار ، مد
شارش ، شاریدگی
روان ساز
کمک ذوب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس