fold

/foʊld//fəʊld/

معنی: شکن، تاه، دسته یا گله گوسفند، چند لاءی، تا، حصار، چین، اغل گوسفند، تابیدن، بهم امیختن، پیچیدن، در اغل کردن، جا کردن، تا کردن، بشکست خود اعتراف کردن، تاه کردن، تاه زدن، تاه خوردن، بکسب یا شغل پایان دادن
معانی دیگر: تاکردن یا شدن، تازدن، برگرداندن (روی هم)، بالا زدن، (با تازدن روی هم) جمع کردن (و کنار گذاشتن)، (با: away) روی هم تاکردن، به هم گره زدن، درهم کردن، (پرندگان و هواپیما) بال ها را به سینه چسباندن، بال ها را جمع کردن، در آغوش گرفتن، دربر گرفتن، گذاشتن (در درون پاکت و غیره)، قرار دادن، پیچیدن در، (امریکا - عامیانه) شکست خوردن، (شرکت یا مغازه یا اقدام و غیره) به هم خوردن، تعطیل شدن، برچیده شدن، (عامیانه - معمولا با: up - از درد یا خنده و غیره) دولا شدن، ازحال رفتن، پلیسه، لا، (جمع) لا به لا، شکنج، (خطی که در اثر تاکردن ایجاد می شود) خط شلوار، چین و چروک، (جامه) پیله، پیلی، چروک، (انگلیس) دره ی کوچک، (زمین شناسی) چین، تاخوردگی، شکنه، (دسته ای از مردم دارای عقاید یا علایق مشترک) هم دینان، هم مسلکان، مومنان، پیروان، آغل (گوسفند)، سرپناه، گوسفندگاه، حصار گوسفند، گله ی گوسفند، رمه، چندان، چند لا، بهم امیختن
fold_
(صفت ساز) - گانه، - جانبه، (صفت ساز و قیدساز) - برابر، - چندان، - بار، - لا، پسوند:

بررسی کلمه

پسوند ( suffix )
(1) تعریف: multiplied by; times.

- sevenfold
[ترجمه فرزاد زارع] هفت برابر, ( البته فعل ها یا صفت و اسم ها وقتی تو زبان گفتاری به اینصورت تنها گفته ویا به کار میرن، لفظی دستوری مانند دارن، یعنی اینجا علاوه بر خبری، به این معنی هم میشه؛ به هفت برابر ش برسون، هفت برابر بزرگتر کن، . )
|
[ترجمه گوگل] هفت برابر
[ترجمه ترگمان] چهار پا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having (such) a number of parts or elements.

- a twofold purpose
[ترجمه گوگل] یک هدف دوگانه
[ترجمه ترگمان] یک هدف دوگانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: folds, folding, folded
(1) تعریف: to bend over upon itself so that one section lies on or against another section.
مترادف: crease, double over, lap
متضاد: unfold
مشابه: collapse, crimp, double, layer, pleat, tuck

- She folded the letter once before putting it in the envelope.
[ترجمه گوگل] او نامه را یک بار قبل از گذاشتن آن در پاکت تا کرد
[ترجمه ترگمان] قبل از آن که نامه را در پاکت بگذارد، نامه را تا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make compact by bending upon itself numerous times.
متضاد: spread, unfold

- She folded the sheets and pillowcases.
[ترجمه مسغود] او ملافه ها و روبالشی ها را تا کرد
|
[ترجمه گوگل] ملحفه و روبالشی را تا کرد
[ترجمه ترگمان] ملافه ها و بالش ها را تا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to bring (the arms, hands, or the like) together, crossing or intertwining them.
مترادف: cross, interlace, intertwine

(4) تعریف: to bring (wings) in toward the body from an outstretched position.
مشابه: draw in, pull in, retract, tuck

(5) تعریف: to bend, twine, or wrap (usu. fol. by about, around, or the like).
مترادف: bend, lap, twine, wind, wrap

- She folded her arms about the child.
[ترجمه گوگل] دستانش را روی کودک جمع کرد
[ترجمه ترگمان] دست هایش را به روی بچه حلقه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to hold close; clasp or entwine.
مترادف: clap, embrace, enfold, envelop, hug, wrap
مشابه: embosom, encircle, entwine, enwrap

- He folded her in his arms.
[ترجمه گوگل] او را در آغوشش جمع کرد
[ترجمه ترگمان] او را در آغوش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: to mix in (a cooking ingredient) by gently and repeatedly scooping up part and turning it over the rest.
مشابه: blend, mix, stir

- You need to fold the eggwhites into the batter.
[ترجمه گوگل] باید سفیده های تخم مرغ را داخل خمیر بریزید
[ترجمه ترگمان] تو باید the رو تا کره کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: to wrap, encase, or enclose.
مترادف: encase, enfold, envelop, wrap
مشابه: bind, cover, enclose, lap

- She folded the jewel in a scrap of gold paper.
[ترجمه گوگل] او جواهر را در یک تکه کاغذ طلا تا کرد
[ترجمه ترگمان] جواهر را روی یک تکه کاغذ طلایی جمع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to be or be able to be folded.
مترادف: close, collapse, retract, shut
متضاد: unfold
مشابه: bend, double over

- These chairs will fold.
[ترجمه گوگل] این صندلی ها تا می شوند
[ترجمه ترگمان] این صندلی ها جمع میشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (informal) to fail or come to an end, esp. because of lack of funds or patronage.
مترادف: bomb, flop, shut down
مشابه: break down, bust, cave in, collapse, fail

- That badly managed business will fold before the year is out.
[ترجمه الناز] مدیریت غلط کسب و کار باعث شکست پیش از پایان کار خواهد شد.
|
[ترجمه گوگل] این تجارت بد مدیریت قبل از پایان سال کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان] این کار موفق شده تا قبل از پایان سال به پایان برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (informal) to yield to pressure; give in.
مترادف: bend, cave in, give, submit, surrender, yield
مشابه: break, collapse, crumple

(4) تعریف: (informal) to weaken or collapse after effort or exertion.
مترادف: break down, collapse
مشابه: crash, crumple, fail, pass out
اسم ( noun )
مشتقات: foldable (adj.), folded (adj.)
(1) تعریف: a section that has been bent back over another; pleat.
مترادف: lap, plait, pleat, tuck
مشابه: crimp, layer, overlap

(2) تعریف: the line, crease, or bend made by folding.
مترادف: crease
مشابه: bend, burrow, corrugation, line, mark, ridge, wrinkle

(3) تعریف: the act or an instance of bending something over upon itself.
مشابه: bend, crimp, doubling, tuck

(4) تعریف: a crease, bend, or ridge, as in an anatomical or geological structure.
مترادف: crease
مشابه: bend, corrugation, crest, furrow, ridge
اسم ( noun )
(1) تعریف: a fenced or walled enclosure where sheep or other domestic animals are kept.
مترادف: pen, yard
مشابه: barnyard, coop, corral, enclosure

(2) تعریف: the sheep kept in such an enclosure.
مترادف: drove, flock, herd, sheep

(3) تعریف: a group of people held together by shared beliefs, interests, or the like, such as the members of a church.
مترادف: church, congregation, flock
مشابه: assembly, brethren, churchgoers, coreligionists, cult, following, members, parishioners, sect, worshipers
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: folds, folding, folded
• : تعریف: to put or keep (sheep or other domestic animals) in a fold.

جمله های نمونه

1. fold the egg whites into the dough
سفیده های تخم مرغ را آهسته با خمیر مخلوط کنید.

2. fold in
(آشپزی) چیزی را به خوراک افزودن و آهسته به هم زدن (با قاشق)

3. to fold a sheet of paper
صفحه ی کاغذ را تاکردن

4. to fold and then to unfold the arms
دستان خود را جمع و سپس از هم باز کردن

5. to fold one's arms
دست ها را درهم گره کردن (دست به سینه شدن)

6. he left the church but many years later he rejoined the fold
او کلیسا را ترک کرد ولی سال ها بعد دوباره به هم دینان خود پیوست.

7. Fold in the beaten whites of two eggs.
[ترجمه گوگل]سفیده های زده شده دو عدد تخم مرغ را داخل آن بریزید
[ترجمه ترگمان] توی سفید کردن دوتا تخم مرغ از جا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Fold this glass bowl in newspaper.
[ترجمه بهزاد] این کاسه شیشه ای را با روزنامه بپوشانید. روزنامه پیچ کنید.
|
[ترجمه گوگل]این کاسه شیشه ای را در روزنامه تا کنید
[ترجمه ترگمان]این کاسه شیشه ای را در روزنامه جا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If you fold the letter in two, it will fit into the envelope.
[ترجمه گوگل]اگر نامه را دو تا کنید، در پاکت جا می شود
[ترجمه ترگمان]اگر نامه را تا دو پاره کنی، آن را در پاکت جا خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Our sheep have strayed from the fold.
[ترجمه گوگل]گوسفندان ما از آستان منحرف شده اند
[ترجمه ترگمان] sheep از گله منحرف شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Fold in the flour.
[ترجمه گوگل]آرد را داخل آن بریزید
[ترجمه ترگمان]روی آرد جا بروید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Make another fold and turn the ends together.
[ترجمه گوگل]یک تا دیگر بزنید و انتهای آن را با هم بچرخانید
[ترجمه ترگمان]یک حلقه دیگر درست کنید و انتهای دیگر را به هم تبدیل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Next, fold in the beaten egg.
[ترجمه گوگل]بعد، تخم مرغ زده شده را داخل آن بریزید
[ترجمه ترگمان]بعدی، در مورد تخم مرغ مورد ضرب و شتم قرار بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I like to fold presents up in pretty paper.
[ترجمه محمد باقر] من دوست دارم تادر مقاله های بسیار خوب عرضه کنم
|
[ترجمه گوگل]من دوست دارم هدایا را در کاغذ زیبا تا کنم
[ترجمه ترگمان] من دوست دارم که یه تیکه کاغذ قشنگ جمع کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The show will fold after Sunday night's performance.
[ترجمه گوگل]این نمایش پس از اجرای یکشنبه شب پخش خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این نمایش بعد از اجرای برنامه یکشنبه به پایان خواهد رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Gently fold in the eggs like so.
[ترجمه گوگل]به آرامی تخم مرغ ها را به همین ترتیب داخل آن بریزید
[ترجمه ترگمان] به آرومی، تخم مرغ ها رو به آرامی جمع کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Let's fold up the futon.
[ترجمه گوگل]بیایید فوتون را تا کنیم
[ترجمه ترگمان]بذار زمین رو جمع و جور کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شکن (اسم)
fold, crease, plica

تاه (اسم)
fold, ply, plication, plica, plait, tuck, plicae

دسته یا گله گوسفند (اسم)
fold

چند لایی (اسم)
fold

تا (اسم)
bale, fold

حصار (اسم)
fort, hag, enclosure, enceinte, fold, barrier, fencing, fence, barracoon, wall, hedge, haw, cramp, kraal, inclosure, paddock

چین (اسم)
flexure, offset, fold, fringe, frill, crispiness, chitlings, crease, wrinkle, fluting, crimp, chitlins, chitterlings, furbelow, lock, pucker, plication, plica, plait, tuck, pleat

اغل گوسفند (اسم)
coop, fold, sheepfold, sheepcote

تابیدن (فعل)
glow, radiate, fold, shine, eradiate, twist, coruscate, sun, glint, glitter

بهم امیختن (فعل)
shuffle, fold, interfuse, coalesce, commingle, immingle, intermix

پیچیدن (فعل)
envelop, impact, twinge, fake, wind, resonate, tie up, fold, roll, swathe, wrap, muffle, screw, twist, nest, involve, swab, wattle, reverberate, enfold, complicate, furl, convolve, lap, infold, enwrap, tweak, kink, trindle

در اغل کردن (فعل)
fold

جا کردن (فعل)
fold

تا کردن (فعل)
fold, limber

بشکست خود اعتراف کردن (فعل)
fold

تاه کردن (فعل)
ruff, fold, ruffle, ply, lap

تاه زدن (فعل)
turn, fold, plait

تاه خوردن (فعل)
fold

بکسب یا شغل پایان دادن (فعل)
fold

تخصصی

[عمران و معماری] چین خوردگی - چین
[نساجی] تا کردن - تا خورده - تا خوردگی - تا - لا
[ریاضیات] تا کردن
[معدن] چین (زمین شناسی ساختمانی)
[نفت] چین
[پلیمر] تا، لا، محور(در بلور)

انگلیسی به انگلیسی

• bend; pleat; crease; depression in the ground, hollow between two hills; yard; pen, sheep enclosure; flock of sheep; church; congregation; group of believers
bend; be bent; pleat; crease; wrap, enfold, envelop; stir gently; clasp, cross (i.e. the hands or arms)
-fold combines with numbers to say that something has a particular number of kinds or parts.
-fold is also used to indicate that something is multiplied a particular number of times.
if you fold a piece of paper or cloth, you bend it so that one part covers another part.
if you fold something, you make it into a smaller shape by bending it over on itself several times.
a fold in a piece of cloth or paper is a bend that you make in it when you put one part of it over another part of it. it is also used to refer to the curved shapes that are formed in a piece of cloth when it is not lying flat.
the fold is an organization or group towards which people feel a strong sense of loyalty and belonging.
if you fold a piece of furniture or equipment, you change its shape by bending or closing parts of it.
if a piece of furniture or equipment folds, you can change its shape and make it smaller by bending or closing parts of it.
if a business or organization folds, it is unsuccessful and has to close.
if you fold your arms or hands, you bring them together and cross them or link them.
see also fold.
if you fold something up, you make it into a smaller shape by bending it over on itself several times.

پیشنهاد کاربران

اگه یه بیزینس ورشکست بشه
نسخه کسی رو پیچیدن هم معنی میده
معادل انگلیسی: intertwined
تنیده شدن، جمع شدن
A bundle of small snakes folded tightly around one another because of the cold.
دسته ای از مارهای کوچک به خاطر سرما در هم تنیده بودند.
fold 6 ( n ) =a group of people with whom you feel you belong or who share the same ideas or beliefs, e. g. He called on former Republican voters to return to the fold.
fold
fold 5 ( n ) =a curve or bend in the line of the layers of rock in the earth's crust
fold
fold 4 ( n ) =an area in a field surrounded by a fence or wall where sheep are kept for safety
fold
fold 3 ( n ) e. g. loose folds of skin.
fold
fold 2 ( n ) =a mark or line made by folding sth, or showing where sth should be folded, e. g. Why is the place I want to find always on the fold of the map.
fold
fold 1 ( n ) ( foʊld ) =a part of sth, especially cloth, that is folded or hangs as if it had been folded, e. g. the folds of her dress.
fold
این کلمه درواقع به بازی با ورق اشاره دارد و هنگامی که در طول بازی با ورق تسلیم می شوید به اصطلاح"فولد" می کنید.
تا کردن ، پیچیدن
( صفت ساز و قیدساز ) - برابر
:SYN
time ( adj - )
. . .
According to data from Pornhub, from January 3 to 6, 2015, searches for Khalifa increased five - fold. Around a quarter of those searches came from Lebanon, with substantial searches also from nearby countries Syria and Jordan
...
[مشاهده متن کامل]

در پخت و پز به معنای ء"بسیار ارام " ترکیب کردن است. برای مثال در پخت کیک ها سفیده ى زده شده را باید ارام و اهسته به مخلوط ارد و زرده تخم مرغ اضافه کرد تا کیک خوب پف کند. مثال:
After mixing the flour with the yokes fold in the beaten egg whites
...
[مشاهده متن کامل]

پس از ترکیب ارد و زرده ها، سفیده زده شده را به ان اضافه کرده و بسیار ارام مخلوط کنید.

جا زدن، تسلیم شدن، مجبور شدن، بالاخره پذیرفتن
در پوکر: انداختن برگ ها. عدم ادامه ی دست.
fold
در پزشکی : چین های ریز زیر چشم یا محل انحنای دست ها و پاها مثل پشت زانو یا داخل آرنج یا قسمت داخلی کشاله ی ران
شکاف
برای لباس ها، می تواند �چین و چروک� هم معنا شود
بستگی به متن دارد که �تا� معنی شود یا �چین و چروک�
❤️
fold ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: چین
تعریف: انحنـا یا خمیدگـی ساختار صفحه‏ای، مانند چینه‏های سنگ یا صفحه‏های لایه‏بندی یا برگوارگی یا رَخ
دست از کار کشیدن
تاییدن = تا کردن.
دست کشیدن از ادامه ی کاری
برابر
ten thousandfold ده هزار برابر
تا. . ، برابر
تاکردن _ تازدن
پر کاربرد ترین معنا تا یا چند لایکردن کاغذ و چیز های مختلف هستش
گروه/دسته/افراد/اجتماع دارای هدف و ارزش ها/اعتقادهای مشترک
a group or community, especially when perceived as the locus of a particular set of aims and values
a group of people or institutions that share a common faith, belief, activity, or enthusiasm

heap
herd
به صورتsuffix پسوندی به معنای چند برابر . . . مثلا fourfold یعنی 4 برابر
بستن شرکت یا موسسه ای بخاطر ورشکستگی و ضرر کردن
Unfold/discover/expose/disclose a secret :
پرده برداشتن از یک راز/برملا کردن یا فاش کردن راز
تقسیم بندی
تفکیک
دسته بندی
گروه بندی
برابر
. In the last fifty years world trade has grown seventeen fold, but the share of the poorest nations has collapsed
در پنجاه سال گذشته تجارت جهانی هفده برابر شده است، اما سهم فقیرترین کشورها از بین رفته است.

دسته مردم هم عقیده
چین دار. تا شده
در زمین شناسی = چین
4. fold چهار برابر
arms folded
حالت دست به سینه
Seven fold
به طور قابل توجهی افزایش پیدا کردن
( پوکر ) انصراف از ادامه دادن آن دست
بستن
تا کردن
شکل بسته ملکول در شیمی.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٥)

بپرس