foodie


(خودمانی ـ کسی که به امور تهیه و پخت و صرف خوراک خوب به ویژه در رستوران ها علاقه ی خاص دارد) خوراک شناس

جمله های نمونه

1. Other neighbourhoods in the city offer foodies a choice of Chinese, Portuguese or Greek food.
[ترجمه گوگل]سایر محله‌های شهر به غذاخوری‌ها غذاهای چینی، پرتغالی یا یونانی را پیشنهاد می‌کنند
[ترجمه ترگمان]محله های دیگر در شهر به foodies یک انتخاب چینی، پرتغالی یا یونانی پیشنهاد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Michael Caine is an avid foodie who owns a string of restaurants.
[ترجمه گوگل]مایکل کین یک غذاخوری مشتاق است که دارای یک رشته رستوران است
[ترجمه ترگمان]مایکل کین یک بازیگر مشتاق است که یک رشته از رستوران ها را در اختیار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is also a satisfying behind-the-scenes tour for foodies, full of compelling characters and anecdotes.
[ترجمه گوگل]همچنین یک تور پشت صحنه رضایت بخش برای افراد غذاخور، پر از شخصیت ها و حکایات جذاب است
[ترجمه ترگمان]همچنین یک تور پشت صحنه برای foodies است که پر از شخصیت های جذاب و داستان ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To be in the ranks of the Foodie Fascists is, quite frankly, the living end.
[ترجمه گوگل]رک و پوست کنده بودن در صفوف فاشیست های فودی پایان زندگی است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که در صفوف of فاشیست be، کام لا رک و راست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. "If you're going to a foodie town, a restaurant that's pricey for dinner will have the same master chef for all the meals," says Teri Gault, CEO and founder of TheGroceryGame. com.
[ترجمه گوگل]Teri Gault، مدیرعامل و موسس TheGroceryGame می گوید: «اگر به یک شهر غذاخوری می روید، رستورانی که برای شام گران است، همان سرآشپز اصلی را برای همه وعده های غذایی خواهد داشت com
[ترجمه ترگمان]Teri Gault، مدیر عامل و موسس شرکت TheGroceryGame می گوید: \" اگر به شهر foodie بروید، رستورانی که برای شام گران قیمت است، سرآشپز اصلی همه غذاها را خواهد داشت \" com
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Any true foodie has at least tried Thai food once, and the best Thai cuisine in the world can be found in the bustling metropolis of Bangkok.
[ترجمه گوگل]هر غذاخوری واقعی حداقل یک بار غذای تایلندی را امتحان کرده است و بهترین غذاهای تایلندی جهان را می توان در کلان شهر شلوغ بانکوک پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]هر foodie درست یک بار غذای تایلندی را امتحان کرده است و بهترین غذاهای تایلندی در جهان را می توان در کلان شهر شلوغ بانکوک یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. For a real foodie adventure, check out Brooklyn Fare (brooklyn fare. com), a bodega turned high-end restaurant where the chef turns out nightly tasting menus inside his glass-enclosed kitchen.
[ترجمه گوگل]برای یک ماجراجویی غذایی واقعی، بروکلین فر (بروکلین کرایه com) را بررسی کنید، رستورانی گران‌قیمت که سرآشپز در داخل آشپزخانه شیشه‌ای‌اش منوهای چشیدنی شبانه‌اش را سرو می‌کند
[ترجمه ترگمان]برای یک ماجراجویی واقعی، هزینه بروکلین را بررسی کنید (کرایه brooklyn را ببینید) com)، یک رستوران \"bodega\" به رستورانی سطح بالا تبدیل شد که در آن آشپز غذای شبانه را در آشپزخانه خود که در enclosed قرار داشت، به نمایش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As a bit of a foodie, all of these lessons were absolutely enlightening.
[ترجمه گوگل]به عنوان کمی اهل غذا، همه این درس ها کاملاً روشنگر بودند
[ترجمه ترگمان]به عنوان بخشی از یک foodie، همه این درس ها به طور کامل روشنگر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Foodie tourism has a new player: Vermont and its artisan cheese makers.
[ترجمه گوگل]گردشگری غذایی بازیگر جدیدی دارد: ورمونت و پنیرسازان صنعتگر آن
[ترجمه ترگمان]گردشگری Foodie دارای یک بازیگر جدید است: ورمونت و سازنده پنیر سازنده آن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Foodie View : A recipe website that incorporates restaurant reviews, search from major blog recipes and a healthy dose of food porn photography.
[ترجمه گوگل]Foodie View: یک وب‌سایت دستور غذا که شامل بررسی رستوران‌ها، جستجو از دستور العمل‌های اصلی وبلاگ و مقدار مناسبی از عکس‌های پورنو غذایی است
[ترجمه ترگمان]Foodie View: یک وب سایت دستورالعمل که بازبینی رستوران ها، جستجو از دستور العمل های اصلی وبلاگ و دوز سالم عکاسی فیلم های مستهجن را در بر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I am not a foodie, an organicist or a fresh produce fanatic.
[ترجمه گوگل]من اهل غذا، ارگانیک یا طرفدار محصولات تازه نیستم
[ترجمه ترگمان]من foodie، an، یا یک آدم متعصب produce نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Fruitarian, vegan or raw foodie? If you have wondered what the difference is, then the Meveg Congress, opening today, might be the thing for you.
[ترجمه گوگل]میوه خوار، گیاهخوار یا خام غذا؟ اگر فکر کرده اید که تفاوت چیست، کنگره Meveg که امروز افتتاح می شود، ممکن است برای شما مناسب باشد
[ترجمه ترگمان]Fruitarian، vegan و یا foodie خام؟ اگر تعجب کرده اید که این تفاوت چیست، پس کنگره Meveg که امروز باز می شود، ممکن است چیزی برای شما باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Another foodie waiting activity is to carry a packet of mixed nuts (check for allergies) or even, different colored or shaped candy and let your toddler sort them before proceeding to eat them.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از فعالیت‌های انتظار غذاخوری، حمل یک بسته آجیل مخلوط (بررسی آلرژی) یا حتی آب نبات با رنگ یا شکل متفاوت است و اجازه دهید کودک نوپا قبل از شروع به خوردن آنها را مرتب کند
[ترجمه ترگمان]یک فعالیت دیگر در انتظار، حمل بسته آجیل مخلوط (چک کردن به آلرژی)یا حتی به شکل آب نبات رنگارنگ و یا شکل است و اجازه دهید قبل از اینکه آن ها را بخورید، آن ها را مرتب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Of course, as a foodie, I can't shake this "try everything once" mentality.
[ترجمه گوگل]البته من به عنوان یک غذاخور نمی توانم این ذهنیت "هر چیزی را یک بار امتحان کن" را تکان دهم
[ترجمه ترگمان]البته، به عنوان یک foodie، من نمی توانم این \"همه چیز\" یکبار \" را امتحان کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• foody, gourmet, one who enjoys cooking and fine food

پیشنهاد کاربران

خوش خوراک
غذاخورى
کسی که اهل پخت و پز و خوردن باشه
خوش خوراک، خوراک شناس، اهل غذا
شکمو
مترادف gourmet
غذا شناس
خبره ی غذا

دوستدار غذا
اهل غذا ، شکمو
شکم باره - شکم پرست

بپرس