footed

/ˈfʊtəd//ˈfʊtɪd/

دارای پا یا پایه، پایه دار، (معمولا با هایفن) ـ پا، پادار، زیره انداخته

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: equipped with a foot or feet.

- a footed vase
[ترجمه گوگل] یک گلدان پا
[ترجمه ترگمان] یک گلدان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having a specified number or type of feet (usu. used in combination).

- a three-footed stool
[ترجمه گوگل] یک چهارپایه سه پا
[ترجمه ترگمان] روی چهار پایه ای قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a large-footed mammal
[ترجمه گوگل] یک پستاندار پا بزرگ
[ترجمه ترگمان] یک پستاندار بزرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a footed goblet
جام پایه دار

2. Ducks are web - footed to help them move through the water.
[ترجمه گوگل]اردک ها دارای پاهای شبکه ای هستند که به آنها کمک می کند در آب حرکت کنند
[ترجمه ترگمان]اردک برای کمک به آن ها در آب راه می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her cleverly disguised lob completely wrong - footed her opponent.
[ترجمه گوگل]لوب مبدل هوشمندانه او کاملاً اشتباه بود - حریف او را پا گذاشت
[ترجمه ترگمان]او به طور ماهرانه خود را کاملا اشتباه به طرف حریف پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The waiter footed up our bill.
[ترجمه گوگل]گارسون صورت حساب ما را پرداخت کرد
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت bill را بالا برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His parents footed the bill for his course fees.
[ترجمه گوگل]والدینش هزینه های دوره او را پرداخت کردند
[ترجمه ترگمان]والدینش این لایحه را برای هزینه های دوره او مد نظر قرار دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I footed two kilometers.
[ترجمه گوگل]دو کیلومتر رفتم
[ترجمه ترگمان]دو کیلومتر راه می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The black footed ferret is now extinct in the wild due to canine distemper virus, probably introduced by domestic dogs.
[ترجمه گوگل]حشره پا سیاه اکنون به دلیل ویروس دیستمپر سگ که احتمالاً توسط سگ های اهلی معرفی شده است در طبیعت منقرض شده است
[ترجمه ترگمان]راسوی پا سیاه حالا به خاطر ویروس distemper که احتمالا توسط سگ های خانگی معرفی شده است، در حیات وحش منقرض شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Actually, once the fund has footed a bill, it has in the past successfully pursued a polluter through the courts.
[ترجمه گوگل]در واقع، هنگامی که صندوق یک صورت حساب را پرداخت کرد، در گذشته با موفقیت یک آلوده کننده را از طریق دادگاه پیگیری کرده است
[ترجمه ترگمان]در واقع، زمانی که صندوق یک لایحه را شکل داد، در گذشته با موفقیت یکی از polluter را در دادگاه ها دنبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But, though local firms contributed, the public still footed much of the bill.
[ترجمه گوگل]اما، اگرچه شرکت‌های محلی مشارکت داشتند، مردم همچنان بخش اعظم این هزینه را بر عهده داشتند
[ترجمه ترگمان]با این وجود، با وجود اینکه شرکت های محلی در این لایحه مشارکت داشتند، مردم هنوز هم از این لایحه پا به جا می گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If taxpayers footed the bill, those costs might well be higher.
[ترجمه گوگل]اگر مالیات دهندگان این صورت حساب را پرداخت کنند، این هزینه ها ممکن است بیشتر باشد
[ترجمه ترگمان]اگر مالیات دهندگان این لایحه را رد کنند، این هزینه ها ممکن است بالاتر باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The teacher's question caught him flat - footed.
[ترجمه گوگل]سوال معلم او را با پای صاف گرفتار کرد
[ترجمه ترگمان]سوال معلم او را از پا در آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And when it comes to sure - footed driving - on and off - road - this mini - SUV excels in all departments.
[ترجمه گوگل]و هنگامی که صحبت از رانندگی مطمئن - در مسیر و خارج از جاده به میان می آید - این مینی - SUV در همه بخش ها عالی است
[ترجمه ترگمان]و وقتی بحث بر سر راه رفتن به سمت راست و خارج از جاده است - این خودروی کوچک - در همه بخش ها برتری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There was the favourite rigoletto, or round dance, footed " in piazza " under the blue frosty sky.
[ترجمه گوگل]ریگولتوی مورد علاقه یا رقص گرد وجود داشت که در زیر آسمان یخبندان آبی "در پیاتزا" پا گرفته بود
[ترجمه ترگمان]\"rigoletto\"، \"dance\"، و \"dance\"، در \"piazza\"، زیر آسمان صاف و یخ زده، وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. An ancient Greek drinking cup; two handles and footed base.
[ترجمه گوگل]یک فنجان نوشیدنی یونان باستان؛ دو دسته و پایه پا
[ترجمه ترگمان]یک فنجان قهوه باستانی یونان؛ دو دسته دسته و دو پا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• having a specific kind or number of feet (i.e. four-footed)

پیشنهاد کاربران

- footed ( in adjectives and adverbs ) =having or using the type or number of foot or feet mentioned, e. g. bare - footed. a left - footed kick.
footed
پایه دار
از کتاب Richardson John. "A Dictionary, Persian, Arabic and English", Volume 2. Bavarian, Bulmer, 1810. p. 301

بپرس