foregone

/ˈfɔːrˌɡɒn//fɔːˈɡɒn/

معنی: قبلی
معانی دیگر: پیش بینی شده، مسلم، قطعی، پیشین، سابقی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having gone before; previous.

(2) تعریف: having been anticipated as certain or inevitable.

- It was a foregone conclusion that he would fail.
[ترجمه گوگل] این یک نتیجه قطعی بود که او شکست خواهد خورد
[ترجمه ترگمان] به این نتیجه رسیده بود که شکست خواهد خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a foregone conclusion
نتیجه ی مسلم

2. after that defeat the empire's finish became a foregone conclusion
پس از آن شکست نابودی امپراطوری محرز شد.

3. The outcome of theelection is a foregone conclusion.
[ترجمه گوگل]نتیجه انتخابات یک نتیجه قطعی است
[ترجمه ترگمان]نتیجه of یک نتیجه گیری قطعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was a foregone conclusion that I would end up in the same business as him.
[ترجمه گوگل]این یک نتیجه قطعی بود که من در نهایت به همان تجارت او خواهم رسید
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسیده بود که من هم به همین کار خاتمه خواهم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The outcome of the vote is a foregone conclusion.
[ترجمه گوگل]نتیجه رای گیری یک نتیجه قطعی است
[ترجمه ترگمان]نتیجه رای گیری یک نتیجه گیری قطعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The outcome of the battle was a foregone conclusion.
[ترجمه گوگل]نتیجه نبرد یک نتیجه قطعی بود
[ترجمه ترگمان]نتیجه نبرد یک نتیجه قاطع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The result of the match was a foregone conclusion.
[ترجمه گوگل]نتیجه این مسابقه یک نتیجه قطعی بود
[ترجمه ترگمان]نتیجه مسابقه یک نتیجه گیری قطعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The result is no foregone conclusion.
[ترجمه گوگل]نتیجه هیچ نتیجه قطعی نیست
[ترجمه ترگمان]نتیجه هیچ نتیجه گیری قطعی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But gaining that support was not a foregone conclusion.
[ترجمه گوگل]اما به دست آوردن این حمایت یک نتیجه قطعی نبود
[ترجمه ترگمان]اما کسب حمایت از آن یک نتیجه گیری قطعی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It seemed like a foregone conclusion that Tiger Woods would win the tournament.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که تایگر وودز برنده مسابقات خواهد شد
[ترجمه ترگمان]چنین به نظر می رسید که تایگر وودز برنده این مسابقات خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is equally a foregone conclusion that reform must come eventually.
[ترجمه گوگل]این به همان اندازه یک نتیجه قطعی است که اصلاحات باید در نهایت انجام شود
[ترجمه ترگمان]این یک نتیجه گیری قطعی است که اصلاحات باید در نهایت انجام شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Male speaker It's certainly not a foregone conclusion.
[ترجمه گوگل]سخنران مرد این مطمئناً یک نتیجه قطعی نیست
[ترجمه ترگمان]گوینده مرد قطعا یک نتیجه گیری قطعی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is a foregone conclusion that the homosexual laws will not be reformed yet.
[ترجمه گوگل]این یک نتیجه قطعی است که هنوز قوانین همجنسگرایی اصلاح نخواهد شد
[ترجمه ترگمان]این یک نتیجه گیری قطعی است مبنی بر اینکه قوانین همجنس گرا هنوز اصلاح نخواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But the outcome of the battle was a foregone conclusion.
[ترجمه گوگل]اما نتیجه نبرد یک نتیجه قطعی بود
[ترجمه ترگمان]اما نتیجه نبرد یک نتیجه قاطع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قبلی (صفت)
prior, former, previous, aforetime, past, foregone, fore, quondam

انگلیسی به انگلیسی

• past, gone before; determined previously, predetermined
if the result of something is a foregone conclusion, it is certain what the result will be.

پیشنهاد کاربران

forgone conclusion نتیجه از پیش تعیین شده، نتیجه ای که قبل از بحث یا ارزیابی گرفته شده.
گذشته forego - از نگر زمانی یا مکانی جلوتر بودن
امر مسلم، بدیهی

بپرس