foretaste

/fɔːrˈteɪst//ˈfɔːteɪst/

معنی: پیش چشی، ازمایش قبلی، پیش بینی کردن
معانی دیگر: (مزه ی اولیه ی هرچیز) پیش چش، پیش مزه، نمونه، پیش درآمد، مقدمه، مشتی از خروار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a partial, advance experience or realization of something that will come or happen in the future.

- The skirmish gave the raw soldiers a foretaste of serious fighting.
[ترجمه گوگل] این زد و خورد به سربازان خام طعم نبرد جدی را چشید
[ترجمه ترگمان] skirmish به سربازان raw نوعی جنگ جدی را می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: foretastes, foretasting, foretasted
• : تعریف: to have some advance knowledge or awareness of; anticipate.

جمله های نمونه

1. that encounter was a foretaste of the bitter conflicts that lay ahead
آن برخورد مقدمه ی کشمکش های تلخ آینده بود.

2. this snow is a foretaste of our cold winters
این برف مقدمه ی زمستان سرد ما است.

3. The air held a foretaste of a storm.
[ترجمه گوگل]هوا پیش بینی طوفان را در خود داشت
[ترجمه ترگمان]هوای طوفانی هوای طوفانی را پیش گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was a foretaste of things to come.
[ترجمه گوگل]این یک پیش چشیدن چیزهای آینده بود
[ترجمه ترگمان]پیش از آن بود که همه چیز روشن شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But it will give affluent viewers a foretaste of life with cable television.
[ترجمه گوگل]اما با تلویزیون کابلی به بینندگان مرفه طعم زندگی را می دهد
[ترجمه ترگمان]اما این امر به بینندگان مرفه یک مزه زندگی را با تلویزیون کابلی می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The riots were in a sense a foretaste of the Gordon Riots of the summer of 1780.
[ترجمه گوگل]این شورش ها به نوعی پیش بینی شورش های گوردون در تابستان 1780 بود
[ترجمه ترگمان]این شورش ها حس Riots مربوط به شورش Gordon در تابستان سال ۱۷۸۰ را حس کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was a foretaste of the wages-prices spiral and the increasingly futile chase after higher incomes.
[ترجمه گوگل]این پیش بینی مارپیچ دستمزد-قیمت ها و تعقیب و گریز فزاینده بیهوده پس از درآمدهای بالاتر بود
[ترجمه ترگمان]این نوع پیش بینی قیمت های دستمزدها و شکار بی هوده و بی هوده پس از درآمد بالاتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The mainland campaign had been just a foretaste of what might be coming, he said.
[ترجمه گوگل]او گفت که مبارزات انتخاباتی در سرزمین اصلی فقط یک پیش بینی از آنچه ممکن است در راه باشد بود
[ترجمه ترگمان]گفت: ستاد اصلی در جریان حوادث بود که پیش بینی می کرد که چه اتفاقی ممکن است بیفتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Indeed, she is a foretaste of what we shall be getting in these other ships.
[ترجمه گوگل]در واقع، او پیش‌طعم چیزی است که در این کشتی‌های دیگر به دست خواهیم آورد
[ترجمه ترگمان]در واقع، او پیش بینی چیزهایی است که ما در این کشتی های دیگر خواهیم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The violence on the streets was only a foretaste of what was to come.
[ترجمه گوگل]خشونت در خیابان ها فقط پیش بینی چیزی بود که قرار بود بیاید
[ترجمه ترگمان]خشونت در خیابان ها فقط پیش بینی بود که چه چیز باید پیش بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The air held a foretaste of rain.
[ترجمه گوگل]هوا طعمی از باران را در خود داشت
[ترجمه ترگمان]هوا پیش از پیش مزه باران را در خود گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Summer styles are often a foretaste of autumn fashion.
[ترجمه گوگل]استایل های تابستانی اغلب پیش طعمی از مد پاییزی هستند
[ترجمه ترگمان]سبک های تابستانی اغلب a از مد پاییز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her caustic remark gave him a foretaste of her anger.
[ترجمه گوگل]اظهارات تند و تند او به او طعمی از عصبانیت او را داد
[ترجمه ترگمان]این جمله تلخ و caustic او را از خشم و خشم خود بروز می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Foretaste of Sichuan earthquake were overlooked.
[ترجمه گوگل]پیش بینی زمین لرزه سیچوان نادیده گرفته شد
[ترجمه ترگمان]foretaste از زلزله سیچوان نادیده گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیش چشی (اسم)
foretaste, preview, prelibation

ازمایش قبلی (اسم)
foretaste

پیش بینی کردن (فعل)
foreshow, previse, antedate, foretaste, dope, anticipate, prognosticate, augur, foresee, forecast

انگلیسی به انگلیسی

• partial experience of something which is to come
taste beforehand, partially experience something which is to come
you say that an event is a foretaste of a future situation when it suggests to you what that future situation will be like.

پیشنهاد کاربران

از پیش چشیدن؛
از پیش مزه کردن.
give one a foretaste of sth
مقیاسی کوچک از تجربه ای بزرگتر

بپرس