forge

/ˈfɔːrdʒ//fɔːdʒ/

معنی: جعل، کوره اهنگری، دمگاه، کوره قالگری، تهیه جنس قلابی، اسناد ساختگی ساختن، اهنگری کردن، جلو رفتن، کوبیدن، ساختن، جعل کردن
معانی دیگر: شکل دادن (به)، ازکار درآوردن، ازخود ساختن، چلاک کردن، (ریخته گری و آهنگری) کوره، دکان آهنگری، آهنگرخانه، (کارگاه تبدیل آهن خام به آهن ورزیده یا نرم آهن) آهن ورزگاه، (با حرارت و چکش کاری یا فشار) به آهن شکل دادن، آهن ورزی کردن، پیوسته پیش رفتن (علی رغم اشکالات)، (معمولا با: ahead) ناگهان و تند پیشرفت کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a furnace or hearth where metal is heated to be worked or shaped.

- When it glowed red, the blacksmith removed the metal from the forge and began to hammer it.
[ترجمه شکوفه حق گشا] وقتی فلز قرمز شد ، آهنگر آنرا از کوره بیرون اورد و شروع به چکش زدن روی آن کرد
|
[ترجمه جمال الدين] وقتی که سرخ شد، آهنگر فلز را از کوره بیرون کشید و به چکش زدن شروع کرد.
|
[ترجمه بهروز مددی] هنگامی که آهن به اندازه‎ی کافی گداخته شد، آهنگر آنرا از کوره خارج و شروع به چکش کاری کرد.
|
[ترجمه گوگل] وقتی قرمز درخشید، آهنگر فلز را از آهنگری خارج کرد و شروع به چکش زدن آن کرد
[ترجمه ترگمان] آهنگر وقتی سرخ شد، فلز را از آهنگری بیرون آورد و شروع به کوبیدن آن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the workshop where such work is done; smithy.

- He enjoyed his hard work at the forge.
[ترجمه بهروز مددی] سخت کار کردن در آهنگری برایش لذت بخش بود.
|
[ترجمه محمدمهدی] او از کار سخت در * آهنگرخانه ( کارگاه آهنگری یا دکان آهنگری ) * لذت ( می ) برد.
|
[ترجمه گوگل] او از کار سخت خود در فورج لذت می برد
[ترجمه ترگمان] از کار سخت خود در آهنگری لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: forges, forging, forged
(1) تعریف: to form or shape (metal) by heating and hammering.
مشابه: beat, hammer

- The blacksmith forged shoes for the horses.
[ترجمه بهروز مددی] آهنگر نعل اسب را چکش کاری می‎کرد.
|
[ترجمه سلمان] آهنگر برای اسب ها نعل درست کرد.
|
[ترجمه hamid] آهنگر برای اسب نعل ساخت
|
[ترجمه گوگل] آهنگر برای اسب ها کفش جعلی ساخت
[ترجمه ترگمان] اون آهنگر برای اسب ها کفش درست کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to form or shape by any means.
مشابه: beat, compose, fashion, form, hammer, shape

- Together the officers forged a plan of attack.
[ترجمه بهروز مددی] مامورین همراه هم نقشه حمله را طرح کردند.
|
[ترجمه گوگل] افسران با هم نقشه حمله را طراحی کردند
[ترجمه ترگمان] با هم نقشه حمله را ساختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- While at college, they forged a friendship that lasted their entire lives.
[ترجمه گوگل] زمانی که در کالج بودند، آنها دوستی را ایجاد کردند که تمام زندگی آنها ادامه داشت
[ترجمه ترگمان] در زمان دانشگاه، آن ها یک دوستی ساختند که تمام زندگی شان را به طول انجامید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to invent, fabricate, or imitate for fraudulent purposes.
مشابه: counterfeit

- The police discovered that she had forged her alibi.
[ترجمه شریزک] پلیس دریافت که اون شخص بهانش را ساخته بود. ( بهانه قلابی ارایه داده بود. )
|
[ترجمه گوگل] پلیس متوجه شد که او حقایق خود را جعل کرده است
[ترجمه ترگمان] پلیس فهمید که عذرش موجه بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He forged many checks before he was caught.
[ترجمه بهروز مددی] قبل از اینکه دستگیر شود چک‎های بسیاری را جعل کرده بود.
|
[ترجمه گوگل] او قبل از دستگیری چک های زیادی جعل کرد
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه دستگیر بشه چنتا چک جعلی درست کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The documents had been forged by an expert.
[ترجمه بهروز مددی] این اسناد توسط یک فرد حرفه‎ای جعل شده بود.
|
[ترجمه محمد حسین پور] اسناد را یک فرد حرفه ای جعل کرده بود.
|
[ترجمه گوگل] اسناد توسط کارشناس جعل شده بود
[ترجمه ترگمان] مدارک توسط یه کارشناس جعلی ساخته شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to make or copy something falsely; commit forgery.

(2) تعریف: to work in a forge.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: forges, forging, forged
(1) تعریف: to move ahead gradually but with determination.
مشابه: press

- We forged ahead with our plans despite all objections.
[ترجمه بهروز مددی] علی رغم تمام مخالفت‎ها، ما مطابق برنامه‎های خودمان پیش رفتیم.
|
[ترجمه محمد حسین پور] با وجود این همه مخالفت، مطابق برنامه های خودمان پیش رفتیم.
|
[ترجمه گوگل] ما با وجود همه مخالفت ها به برنامه های خود ادامه دادیم
[ترجمه ترگمان] ما با وجود همه objections به نقشه مون ادامه دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move forward suddenly and powerfully.

- The racehorse finally forged into the lead.
[ترجمه بهروز مددی] اسب مسابقه در نهایت از تمام رقبای خود پیشی گرفت.
|
[ترجمه گوگل] اسب مسابقه در نهایت به برتری رسید
[ترجمه ترگمان] مسابقه اسب دوانی بالاخره تبدیل شد به سرب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the workers tried to forge an alliance with the farmers
کارگران کوشیدند با کشاورزان همبستگی ایجاد کنند.

2. instead of resting on our laurels we must try to forge ahead
به جای تکیه بر افتخارات گذشته ی خود باید بکوشیم تا ترقی کنیم.

3. He again pledged to forge ahead with his plans for reform.
[ترجمه گوگل]او بار دیگر متعهد شد که برنامه های خود را برای اصلاحات ادامه دهد
[ترجمه ترگمان]او دوباره قول داد که طرح های خود برای اصلاحات را پیش بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Difficulties help to forge people into able folk.
[ترجمه گوگل]مشکلات کمک می کند تا افراد به قوم توانا تبدیل شوند
[ترجمه ترگمان]Difficulties برای ساخت مردم به مردم می تواند کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The programme aims to forge links between higher education and small businesses.
[ترجمه گوگل]هدف این برنامه ایجاد پیوند بین آموزش عالی و مشاغل کوچک است
[ترجمه ترگمان]هدف از این برنامه ایجاد ارتباط بین آموزش عالی و تجارت های کوچک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Russia was the first country to forge a new economic system under the banner of Marxism.
[ترجمه گوگل]روسیه اولین کشوری بود که سیستم اقتصادی جدیدی را تحت لوای مارکسیسم ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]روسیه اولین کشوری بود که سیستم اقتصادی جدیدی را تحت پرچم مارکسیسم ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Community was trying to forge a common foreign and security policy.
[ترجمه گوگل]جامعه در تلاش بود تا یک سیاست خارجی و امنیتی مشترک ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]جامعه سعی داشت سیاست خارجی و امنیتی مشترکی ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Quick learners should be allowed to forge ahead.
[ترجمه hamidpkr] باید به دانش آموزان نخبه، اجازه داده شود تا سریع تر پیش روند.
|
[ترجمه گوگل]باید به دانش‌آموزان سریع اجازه داده شود که پیشرفت کنند
[ترجمه ترگمان]به دانش آموزان سریع اجازه حرکت داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To forge the certificate, she needed an exact match for the paper and the fonts.
[ترجمه گوگل]برای جعل گواهی، او نیاز به تطابق دقیق برای کاغذ و فونت داشت
[ترجمه ترگمان]برای جعل گواهی نامه، او نیاز به تطابق دقیق برای این مقاله و فونت های the داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They agreed to forge closer economic ties.
[ترجمه گوگل]آنها توافق کردند که روابط اقتصادی نزدیکتری ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها توافق کردند که روابط اقتصادی نزدیکتری ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Everything new comes from the forge of hard and bitter struggle.
[ترجمه گوگل]هر چیز تازه ای از جعل مبارزه سخت و تلخ سرچشمه می گیرد
[ترجمه ترگمان]همه چیز تازه از کوره آهنگری سخت و سخت در آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To forge a blade takes great skill.
[ترجمه داود حبیبی کیا] ساختن یک تیغه، مهارت زیادی می خواهد
|
[ترجمه گوگل]برای جعل تیغه مهارت زیادی لازم است
[ترجمه ترگمان]برای ایجاد یک تیغه مهارت زیادی لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Prime Minister is determined to forge a good relationship with America's new leader.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر مصمم است تا روابط خوبی با رهبر جدید آمریکا ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر مصمم است تا روابط خوبی با رهبر جدید آمریکا ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The government has tried to forge alliances with environmentalists.
[ترجمه گوگل]دولت تلاش کرده است با محیط بانان ائتلاف کند
[ترجمه ترگمان]دولت تلاش کرده است تا با متخصصان محیط زیست متحد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جعل (اسم)
fiction, forge, fake, forging

کوره اهنگری (اسم)
forge

دمگاه (اسم)
forge

کوره قالگری (اسم)
forge

تهیه جنس قلابی (اسم)
forge

اسناد ساختگی ساختن (فعل)
forge

اهنگری کردن (فعل)
forge

جلو رفتن (فعل)
advance, bring on, come along, forge

کوبیدن (فعل)
grind, stub, forge, beat, thrash, fustigate, mallet, ram, berry, knock, pummel, flail, drive, bruise, stave, hammer, frap, pash, smite, nail, pound, thresh, whang

ساختن (فعل)
make, craft, establish, forge, fake, form, found, produce, create, construct, prepare, model, build, manufacture, fashion, invent, compose, falsify, fabricate

جعل کردن (فعل)
forge, feign, counterfeit, make up, mint, manufacture, invent, concoct, dream up

تخصصی

[مهندسی گاز] کوره آهنگری، آهنگری
[صنعت] فورج، آهنگری، تغییر شکل قطعه با کوبیدن آن
[حقوق] جعل کردن، تقلب کردن

انگلیسی به انگلیسی

• smithy, blacksmith's shop; fireplace where metal is heated before being shaped
strengthen; hammer into shape, fashion by heating and hammering; make, form; invent; copy, make a fraudulent imitation; move ahead slowly and steadily; move forward with a sudden burst of speed
if someone forges banknotes, documents, or paintings, they copy them or make false ones in order to deceive people.
if you forge an alliance or relationship, you succeed in creating it.
a forge is a place where metal things such as horseshoes are made.
if you forge ahead, you make a lot of progress, or you make more progress than someone else.

پیشنهاد کاربران

"Forge" به عنوان یک فعل یا اسم مورد استفاده قرار می گیرد و می تواند معانی مختلفی داشته باشد:
1. به عنوان یک فعل:
- درست کردن یا آهنگری کردن: معمولاً به معنای ساختن یا شکل دهی دائمی به چیزی، به ویژه با استفاده از حرارت یا فشار، اشاره دارد. مثلاً:
...
[مشاهده متن کامل]

- The blacksmith forged a beautiful sword. ( آهنگر یک شمشیر زیبا ساخت. )
- جعل یا تقلب کردن: به معنای ساختن چیزی بدون اجازه یا تقلب کردن. مثال:
- The signature on the document was forged. ( امضا روی سند جعلی بود. )
- پیشبرد یا ارتقا دادن: به معنای پیشبرد کردن یا پیشرفت کردن به سمت جلو، به ویژه در مواردی که زمان یا نقشه ریزی مهم است. مثال:
- She forged a successful career in finance. ( او یک حرفه موفق در حوزه مالی داشت. )
2. به عنوان اسم:
- کارگاه آهنگری: محلی که در آن فعالیت های آهنگری انجام می شود. مثال:
- He worked in a forge for many years. ( او سال های زیادی در یک کارگاه آهنگری کار کرد. )
بنابراین، "forge" می تواند به معنای "آهنگری کردن"، "کارگاه آهنگری"، "جعل کردن" یا "پیشبرد دادن" باشد، بسته به زمینه مورد استفاده آن.
منبع CHAT GPT 4. 00

Forge a contract
پیمان بستن
forge
همریشه با " پَرچ " پارسی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : forge
✅️ اسم ( noun ) : forge / forgery
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
to make or produce especially with difficulty
1. به پیش رفتن/ رو به جلو حرکت کردن
2. جعل کردن
3. آهنگری کردن/ شکل دادن به آهن و فلزات
4. به سختی چیزی را ساختن/ به سختی رابطه ای را بوجود آوردن
5. اختراع کردن
تلاش زیادی گذاشتن روی کاری
شکل دادن
جعلیدن.
to forge peace : ایجاد و برقراری صلح
ساختن ؛ جعل کردن ؛ پیش رفتن ؛ آهنگری
# Sword forged from steel
# a bond of friendship had been forged between them
# He forged her signature
#�We forged ahead with our plans despite all objections
# He enjoyed his hard work at the forge
درست کردن، شکل دادن
1▪️the US forged trade links with China.
ایالات متحده آمریکا با چین پیوند تجاری تشکیل داد ( بست )
2▪️ Someone forged my signature.
🔅a forged ( passport/signature )
شخصیی امضاء مرا جعل کرد
3▪️swords forged from steel
شمشیر ها از استیل ساخته شد
به تلاش ادامه دادن، علیرغم عدم موفقیت.
The Prime Minister is determined to forge a good relationship with America's new leader.
نخست وزیر برای پیشبرد روابط خوب با رهبر جدید آمریکا مصمم است.
Forge
جعل کردن
Forged documents
اسناد مجعول
1 - کارگاه آهنگری، کوره آهنگری ( اسم )
2 - چکش کاری کردن، ساختن/طرح کردن، جعل کردن ( فعل گذرا )
3 - پیش رفتن، پیش افتادن، ترقی کردن ( فعل ناگذر )
بکوب پیش رفتن ( به جایی یا انجام کاری )
کوره اهنگری
به وجود آوردن، رقم زدن
طراحی کردن، اختراع کردن
تشکیل دادن
ایجاد کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس