forgiveness

/fərˈɡɪvnəs//fəˈɡɪvnəs/

معنی: عفو، گذشت، بخشش، مغفرت
معانی دیگر: بخشایش، آمرزش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of forgiving.
مشابه: amnesty, clemency, excuse, pardon

(2) تعریف: the state of having been forgiven.

(3) تعریف: the tendency or willingness to forgive.
متضاد: mercilessness
مشابه: clemency

جمله های نمونه

1. forgiveness comes after true penitence
بخشش پس از توبه ی واقعی می آید.

2. god's forgiveness of our sins
گذشت خداوند از گناهان ما

3. to beg forgiveness
تقاضای بخشش کردن

4. he craved our forgiveness
او از ما استدعای بخشش کرد.

5. she invoked their forgiveness
او از آنها تقاضای بخشش کرد.

6. to sue for forgiveness
استدعای بخشش کردن

7. christ taught kindness and forgiveness
عیسی مهربانی و بخشندگی را تعلیم می داد.

8. we ask for your forgiveness
از شما طلب بخشش می کنیم.

9. he went down on his knees and asked for forgiveness
او زانو زد و تقاضای عفو کرد.

10. Black is the darkest betrayal, forgiveness Who Loved the pain.
[ترجمه گوگل]سیاه ترین خیانت است، بخشش کسی که درد را دوست داشت
[ترجمه ترگمان]بلک تاریک ترین خیانت و بخشش - ه که درد رو دوست داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Repent and ask God's forgiveness.
[ترجمه گوگل]توبه کن و از خدا آمرزش بخواه
[ترجمه ترگمان]توبه کن و از خدا طلب بخشش کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The thief sought forgiveness for his guilty acts.
[ترجمه گوگل]دزد برای اعمال گناه خود طلب بخشش کرد
[ترجمه ترگمان]دزد به خاطر اعمال guilty مورد عفو قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Do I have your forgiveness?
[ترجمه گوگل]آیا من بخشش شما را دارم؟
[ترجمه ترگمان]من بخشش تو رو دارم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They dropped to their knees and begged forgiveness.
[ترجمه گوگل]آنها به زانو افتادند و طلب بخشش کردند
[ترجمه ترگمان]زانو زدند و از او پوزش خواست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She searched his face for some sign of forgiveness, but it remained expressionless.
[ترجمه گوگل]چهره او را برای نشانه‌ای از بخشش جستجو کرد، اما بی‌تفاوت ماند
[ترجمه ترگمان]صورتش را به خاطر نشانه ای از بخشش جستجو کرد، اما حالتی بی احساس باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عفو (اسم)
absolution, forgiveness, remission, remittal

گذشت (اسم)
forgiveness, remission, remittal, amnesty, pardon

بخشش (اسم)
release, present, profusion, forgiveness, remission, remittal, bounty, tip, grant, grace, boon, pardon, gift, generosity, mercy, baksheesh, bakshish, benefaction, beneficence, bestowal, munificence, largess, pity

مغفرت (اسم)
forgiveness

انگلیسی به انگلیسی

• pardon, absolution, clemency, mercy
if you ask someone for their forgiveness, you are asking them to forgive you for something wrong that you have done.

پیشنهاد کاربران

excuse
بخشودگی
آمرزش ، استغفار ( در متون مذهبی )
forgiveness ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: گذشت
تعریف: کنار گذاشتن ارادی احساس رنجش از کسی که به فرد آسیب رسانده است |||متـ . بخشش
بخشایندگی

بپرس