forthcoming

/ˌfɔːrθˈkəmɪŋ//ˌfɔːθˈkʌmɪŋ/

معنی: درفش، اماده ارائه دادن، نزدیک، اینده
معانی دیگر: در دست تهیه، زیر چاپ، آماده ی ارائه، زودآیند، قریب الوقوع، آماده (ی مصرف)، در دسترس، موجود، بی شیله پیله، رک و راست، صدیق، صمیمی و راستگو، درشرف

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: about to appear or happen.
متضاد: bygone, past
مشابه: impending, in store, in the cards

- Everyone is looking forward to his forthcoming novel .
[ترجمه گوگل] همه منتظر رمان آینده او هستند
[ترجمه ترگمان] همه منتظر رمان بعدی او هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is nervous about her forthcoming debut.
[ترجمه گوگل] او در مورد اولین بازی آینده خود عصبی است
[ترجمه ترگمان] او در مورد شروع کارش نگران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: available as needed or promised.
متضاد: unavailable

- Extra funding will be forthcoming upon request.
[ترجمه Sarin] بودجه اضافی به محض درخواست در دست تهیه خواهدبود
|
[ترجمه گوگل] بودجه اضافی در صورت درخواست ارائه خواهد شد
[ترجمه ترگمان] تامین بودجه اضافی به درخواست کمک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: helpful or informative; frank.
متضاد: tight-lipped, uncommunicative
مشابه: open

- He was not very forthcoming in his answers to our questions.
[ترجمه گوگل] او در پاسخ به سؤالات ما چندان صریح نبود
[ترجمه ترگمان] او به سوال های ما جواب نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: forthcomingness (n.)
• : تعریف: an act or instance of coming forth; appearance or approach.

جمله های نمونه

1. forthcoming elections
انتخابات قریب الوقوع

2. the author's forthcoming book
کتاب این نویسنده که بزودی چاپ خواهد شد

3. the prime minister was not forthcoming during his press conference
نخست وزیر در مصاحبه ی مطبوعاتی خود حقایق را نگفت.

4. the promised help is not forthcoming
از کمکی که قول داده بودند خبری نیست.

5. one of the front-runners in the forthcoming elections
یکی از پیشتازان انتخابات آینده

6. He gave me a list of their forthcoming books.
[ترجمه گوگل]او فهرستی از کتاب های آینده آنها را به من داد
[ترجمه ترگمان]او لیست کتاب های forthcoming را به من داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The money we asked for was not forthcoming.
[ترجمه گوگل]پولی که ما خواستیم به دست نیامد
[ترجمه ترگمان]پولی که از آن ها درخواست کردیم، در دسترس نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They promised that the money would be forthcoming.
[ترجمه گوگل]آنها قول دادند که این پول در دسترس خواهد بود
[ترجمه ترگمان]آن ها قول دادند که این پول در آینده به دست خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Keep an eye on the noticeboards for forthcoming events .
[ترجمه گوگل]برای رویدادهای آینده مراقب تابلوهای اعلامیه باشید
[ترجمه ترگمان]منتظر رویداده ای آینده باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. On the strength of my forthcoming salary increase, I have decided to buy a better car.
[ترجمه گوگل]با توجه به افزایش حقوق در آینده، تصمیم گرفتم ماشین بهتری بخرم
[ترجمه ترگمان]با افزایش حقوق ها، من تصمیم گرفته ام که یک ماشین بهتر بخرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The article gave a few snippets from her forthcoming memoirs.
[ترجمه گوگل]در این مقاله چند قطعه از خاطرات آینده او ارائه شد
[ترجمه ترگمان]مقاله چند دقیقه از خاطرات آینده او را به هم ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His telegragram may purport his forthcoming arrival.
[ترجمه گوگل]تلگرام او ممکن است ورود آتی او را مدعی باشد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که telegragram به این نتیجه رسیده باشد که او به زودی به اینجا آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The forthcoming talks hold out the hope of real arms reductions.
[ترجمه گوگل]مذاکرات آتی امید به کاهش واقعی تسلیحات را ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]مذاکرات آینده، امید به کاهش واقعی سلاح را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Will financial support for the theatre project be forthcoming?
[ترجمه گوگل]آیا حمایت مالی از پروژه تئاتر در پیش خواهد بود؟
[ترجمه ترگمان]آیا پشتیبانی مالی از پروژه تئاتر ارائه خواهد شد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He's not very forthcoming about his love life.
[ترجمه گوگل]او در مورد زندگی عاشقانه خود چندان صریح نیست
[ترجمه ترگمان]اون در مورد زندگی عشقی اون خیلی خبر نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We have just received the information about the forthcoming conference.
[ترجمه گوگل]ما به تازگی اطلاعات کنفرانس آینده را دریافت کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما فقط اطلاعات مربوط به کنفرانس آینده را دریافت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درفش (اسم)
gimlet, awl, banner, forthcoming, bradawl, oriflamme, vexillum

اماده ارائه دادن (صفت)
forthcoming

نزدیک (صفت)
near, nigh, close, nearby, hand-to-hand, adjacent, adjoining, neighbor, contiguous, vicinal, accessible, relative, proximate, forthcoming, upcoming

اینده (صفت)
toward, next, forthcoming, oncoming, incoming, to-be

انگلیسی به انگلیسی

• coming, approaching; outgoing; candid, open
a forthcoming event is going to happen soon; a formal word.
when something such as help or information is forthcoming, it is provided or made available; a formal word.
if someone is forthcoming, they willingly give you information when you ask; a formal word.

پیشنهاد کاربران

Don’t be forthcoming:حاضر جواب نباش
قریب الوقوع، چیزی که اتفاق افتادنش نزدیکه.
forthcoming = imminent = impending
کسی که نخود تو دهنش خیس نمیخوره
زبون شل
آدم اجتماعی و خون گرم و بجوش هم معنی میده که متضادهاش میشن:
unforthcoming - aloof - introverted - unsociable - uninvolved
در دست انتشار
در دسترس - صمیمی - جلو آمدن - پیشروی - بی شیله پیله.
بعدی - پیش رو
صادق، راستگو
تمایل به دادن اطلاعات یا صحبت کردن
He wasn't forthcoming with the information
Oncoming
Upcoming
پیش رو
آتی
مثلا انتخابات پیش رو یا کتابی که آماده چاپ هست
⁦✔️⁩ در دست تهیه، آماده ی ارائه، قریب الوقوع
These allegations appear in a forthcoming documentary
در دسترس، موجود، بی شیله پیله
✔️⁩ اماده ارائه دادن
IAEA warns that Iran not forthcoming on past nuclear activities
Reuters. com@
قرار به انجام کاری/چیزی بودن/شدن
پیش قدم
is not forthcoming = از . . . خبری نیست
مهیا، حاضر
برنامه ریزی شده یا در آستانه رویدادن در آینده ای نزدیک
پیش رو
قریب الوقوع
بی پرده، صریح، رک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس