foundation

/faʊnˈdeɪʃn̩//faʊnˈdeɪʃn̩/

معنی: پا، پایه، اساس، بنیاد، مبنا، شالوده، بنیان، بنگاه، تشکیل، تاسیس، پی، پی ریزی، موسسهخیریه
معانی دیگر: پی افکنی، بنیادگذاری، برپا سازی، موسسه، بنلاد، پای بست، کدواده، بن پار، (مجازی) مبنا، پایه ی استدلال، اساس موضوع (یا بحث و غیره)، (در مورد هر چیز) زیرسازی، بنیان بندی، زیرکار، (لوازم آرایش) کرم پودر، رجوع شود به: foundation garment

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: foundational (adj.), foundationally (adv.)
(1) تعریف: the base or basis of something such as a process, substance, structure, or opinion.
مترادف: base, basis, footer, footing, groundwork, pedestal, rationale, reason, substructure, underpinning
مشابه: bed, bottom, cause, essential, fabric, ground, hinge, justification, origin, principle, root, source, support

- These facts form the foundation of her theory.
[ترجمه گوگل] این حقایق پایه و اساس نظریه او را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان] این واقعیت ها اساس نظریه او را تشکیل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of establishing or originating.
مترادف: creation, establishment, founding, institution
مشابه: constitution, groundwork, installation

- After the foundation of the hospital, the town's population grew.
[ترجمه گوگل] پس از تأسیس بیمارستان، جمعیت شهر افزایش یافت
[ترجمه ترگمان] بعد از تاسیس بیمارستان، جمعیت شهر افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was involved in the foundation of the company.
[ترجمه گوگل] او در تأسیس شرکت نقش داشت
[ترجمه ترگمان] او در تاسیس شرکت دخیل بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the masonry or stone structure that supports a building from beneath.
مترادف: base, footer, footing, substructure, underpinning
مشابه: basement, cellar, groundwork, substratum, support

- Fortunately, the house was built on a solid foundation.
[ترجمه گوگل] خوشبختانه خانه بر روی یک پایه محکم ساخته شده است
[ترجمه ترگمان] خوشبختانه، خانه روی پایه محکمی ساخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Water has seeped through the foundation.
[ترجمه گوگل] آب از فونداسیون تراوش کرده است
[ترجمه ترگمان] اب از طریق این بنیاد نفوذ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: an endowed organization that regularly grants money to individuals or groups.
مترادف: charity, institution, philanthropy
مشابه: fund

- The dance troupe gets financial support from one of the foundations for the arts.
[ترجمه گوگل] گروه رقص از یکی از بنیادهای هنری حمایت مالی می شود
[ترجمه ترگمان] گروه رقص از یکی از بنیان های هنری حمایت مالی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The heiress established a foundation to help the blind.
[ترجمه گوگل] وارث بنیادی برای کمک به نابینایان تأسیس کرد
[ترجمه ترگمان] وارث یک بنیاد برای کمک به کور تاسیس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. foundation course
(بیشتر در انگلیس) درس پایه،کلاسی که در آن اساس علم یا موضوعی تدریس می شود

2. the foundation of an empire
پی افکنی یک امپراطوری

3. a charitable foundation
موسسه ی خیریه،بنیاد نیکوکاری

4. a sound foundation
شالوده ی مستحکم

5. a sure foundation
شالوده ی محکم

6. the building's foundation is solid
بنیان ساختمان محکم است.

7. the ford foundation
بنیاد فورد

8. the unstable foundation of this bridge
شالوده ی سست این پل

9. have no foundation
بی اساس بودن،پوچ بودن

10. he laid the foundation for a new iran
او ایران نوین را بنیان نهاد.

11. to dig the foundation of a building
شالوده (پی) ساختمان را کندن

12. he claimed that the foundation of communism is based on wrong assumptions about the human nature
او ادعا می کرد که اساس کمونیسم بر برداشت های غلطی درباره ی ماهیت انسان استوار است.

13. to pour the bridge's foundation
پل را پی ریزی کردن

14. after the flood, the building's foundation began to sink
پس از آن سیل پایه ی ساختمان شروع کرد به نشست کردن.

15. money is too sandy a foundation on which to base a marriage
پول شالوده ی لرزانی است که نمی توان ازدواج را بر آن استوار کرد.

16. the administrator of a pious foundation
متولی یک موسسه ی خیریه

17. the flood has weakened the foundation of the bridge
سیل پایه ی پل را سست کرده است.

18. the walls cracked and the foundation settled
دیوارها ترک خوردند و شالوده نشست کرد.

19. the cement is poured at the foundation of the building through this chute
سیمان را از طریق این ناوه به شالوده ی ساختمان می ریزند.

20. the house is cracked to its foundation
خانه از پای بست ویران است

21. i, too, had a role in the foundation of that school
من هم در بنیان گذاری آن مدرسه نقشی داشتم.

22. The Princess of Wales laid the foundation stone for the extension to the Cathedral.
[ترجمه گوگل]شاهزاده خانم ولز سنگ بنای گسترش کلیسای جامع را گذاشت
[ترجمه ترگمان]شاهزاده ولز سنگ بنای یادبود را به کلیسا گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The foundation of the house is built from rubble overlaid with concrete.
[ترجمه گوگل]پایه و اساس خانه از قلوه سنگ ساخته شده است که با بتن پوشانده شده است
[ترجمه ترگمان]پایه و اساس این خانه از rubble با بتون ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The ground was excavated for a foundation.
[ترجمه گوگل]زمین برای یک پی حفاری شد
[ترجمه ترگمان]زمین برای یک پایه حفر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Agriculture is the foundation of the national economy.
[ترجمه گوگل]کشاورزی زیربنای اقتصاد ملی است
[ترجمه ترگمان]کشاورزی زیربنای اقتصاد ملی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The Foundation is bound by the treaty to help any nation that requests aid.
[ترجمه گوگل]این بنیاد طبق این معاهده موظف است به هر کشوری که درخواست کمک کند کمک کند
[ترجمه ترگمان]بنیاد توسط معاهده ملزم به کمک به هر کشوری است که درخواست کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The Foundation is holding a dinner at the Museum of American Art in honour of the opening of their new show.
[ترجمه گوگل]این بنیاد به افتخار افتتاحیه نمایش جدید خود شامی را در موزه هنر آمریکایی برگزار می کند
[ترجمه ترگمان]این بنیاد یک شام را در موزه هنر آمریکایی به افتخار گشایش نمایشگاه جدید خود برگزار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پا (اسم)
support, strength, partner, accident, chance, happening, foot, leg, paw, bottom, ground, end, account, part, power, peg, foundation, ped, pod, playmate

پایه (اسم)
base, stand, stock, measure, leg, ground, pile, status, prop, mark, degree, grade, basis, stalk, root, stage, mount, rank, stratum, buttress, stanchion, foundation, bedrock, radix, fulcrum, headstock, outrigger, cantilever, sill, column, pillar, phase, footpath, fundament, groundsel, groundwork, mounting, pediment, principium, thallus

اساس (اسم)
base, ground, basis, root, nucleus, element, foundation, cornerstone, bedrock, fabric, grass roots, fundament, groundsel, groundwork

بنیاد (اسم)
base, basis, root, institute, foundation, cornerstone, substratum, fundament

مبنا (اسم)
base, basis, foundation, radix

شالوده (اسم)
base, sole, skeleton, infrastructure, kernel, foundation, texture, pedestal, ground plan

بنیان (اسم)
valence, valency, basis, root, radical, foundation, radicle, warp and woof

بنگاه (اسم)
service, institution, institute, corporation, business, foundation, establishment

تشکیل (اسم)
formation, foundation, establishment, organization, constitution

تاسیس (اسم)
foundation, establishment, constitution

پی (اسم)
scent, foundation, substratum, tendon, nerve, footstep, fundament, sinew

پی ریزی (اسم)
foundation

موسسه خیریه (اسم)
foundation

تخصصی

[عمران و معماری] پی - شالوده - فونداسیون - زیربنا - پاشنه - پی گذاری
[برق و الکترونیک] پایه، اساس
[مهندسی گاز] اساس، پایه، تاسیس، بنیاد
[زمین شناسی] پی، شالوده، فونداسیون، زیر بنا، پاشنه، پی گذاری - - الف) بخش تحتانی و محافظ ساختار مهندسی که در تماس با سنگ یا خاک واقع در زیر ساختار مورد نظر بوده و وزن ساختار و دیگر بارهای موجود را به مواد سنگی یا خاکی منتقل می کند. این قسمت معمولا در زیرزمین قرار دارد. - - ب) عنوانی که در برخی مواقع برای بخش فوقانی توده های سنگی و خاکی که در تماس با ساختار مهندسی بوده و بار ناشی از آن را تحمل می کند، به کار می رود؛ subsoil. -
[نساجی] زمینه - پایه - فنداسیون - پارچه نواری که خارهای سیلندر های خاردار روی آن نصب می شود
[ریاضیات] اصل، مبدأ، بنیان، پای بست، پایه، اساس، بنیاد، پی ریزی، شالوده، زیربنا
[آب و خاک] پی، فونداسیون

انگلیسی به انگلیسی

• science fiction series written by isaac asimov
base, substructure; establishing, founding; institution; cosmetic cream used as a base for makeup
the foundation of something such as a belief or way of life is the idea, attitude, or experience on which it is based.
the foundations of a building or other structure are the layers of bricks or concrete below the ground that it is built on.
when a new institution or organization is created, you can refer to this event as its foundation.
a foundation is an organization which provides money for a special purpose.
if a story, idea, or argument has no foundation, there are no facts to prove that it is true.

پیشنهاد کاربران

پایه / بنیان
مثال: Education is the foundation of a prosperous society.
آموزش پایه ای برای یک جامعه موفق است.
بنیان، پایه، بنیاد
The foundation of the building is very strong.
بنیان ساختمان بسیار قوی است.
با اینکه هر دو کلمه زیر در زمینه خیریه و کمک به دیگران استفاده می شوند، اما دارای معانی متفاوتی هستند.
### Foundation:
1. معنای عمومی: اصطلاحا به موسسه ای گفته می شود که به صورت دائمی برای حمایت از یک هدف مشخص یا جامعه فعالیت می کند. این موسسات معمولاً از طریق اهدایات، برنامه های اجتماعی یا فرهنگی، تحقیقات و امور خیریه مختلف به کمک دیگران می پردازند.
...
[مشاهده متن کامل]

2. در حوزه های مختلف: می تواند یک موسسه خیریه، یک موسسه تحقیقاتی، یک مؤسسه فرهنگی و هنری یا حتی یک شرکت خیریه باشد.
### Charitable:
1. معنای عمومی: به طور کلی به فعالیت ها و کمک هایی گفته می شود که به منظور کمک به افراد یا گروه های نیازمند صورت می گیرد.
2. اهداف محدودتر: می تواند به همه اعمال خیریه اشاره کند، از جمله اهدایات نقدی، کمک به بیماران یا فرهنگ های مختلف. حتی یک عمل کوچک خیریه می تواند به این عنوان شامل شود.
به طور خلاصه، "foundation" در بیشتر موارد به یک موسسه ثابت و مستقل اشاره دارد که فعالیت های خیریه مختلفی را انجام می دهد، در حالی که "charitable" به فعالیت خیریه عمومی اشاره دارد که ممکن است به صورت فردی یا گروهی انجام شود.
منبع CHAT GPT4. 00

"Foundation" در انگلیسی به معنای "سازه پایه" یا "بنیاد" است. این کلمه می تواند به موارد مختلفی اشاره کند، از جمله:
1. برندگان فرهنگی: Foundation معمولا به موسسات خیریه یا فرهنگی با هدف های اجتماعی اطلاق می شود، مثل "Bill & Melinda Gates Foundation" یا "UNICEF".
...
[مشاهده متن کامل]

2. پایه یا بنیادی: این کلمه همچنین می تواند به پایه یا بنیادی اشاره کند که یک ساختمان، یک ایده، یک محصول، یا حتی یک مفهوم را پشتیبانی می کند. به عنوان مثال، "The foundation of a building" به معنای بنیاد یک ساختمان است.
3. پایه محصولات آرایشی: در عرصه آرایش و زیبایی، foundation به محصولی اطلاق می شود که برای پوشش یکنواخت پوست صورت استفاده می شود.
منبع AI CHATGPT4. 00

foundation 2 ( n ) =a skin - colored cream that is put on the face underneath other makeup
foundation
foundation 1 ( n ) ( faʊnˈdeɪʃn ) =a layer of bricks, concrete, etc. that forms the solid underground base of a building
foundation
Mac's foundation is jostled again moments before an important wedding planning meeting when she bumps into the. . .
دنیای مک بهم میریزد وقتی که. . .
پس دنیای فلانی هم معنی میدهد
بنیاد
اصول
( آرایشی ) نوعی کرم غلیظ که پوشانندگی بالایی دارد و به راحتی می تواند جای زخم و انواع لکه های پوستی را بپوشاند.
foundation ( مهندسی عمران )
واژه مصوب: شالوده
تعریف: پِی بزرگی که مجموعۀ بارهای ساختمان را به زمین منتقل کند
ذهنیت
foundation ( noun ) = کرم پودر/زیربنا، فوندانسیون، پی ( ساختمان ) ، زیر سازی، بستر/مبنا، اساس، بنیاد، شالوده، پایه/موسسه، بنیاد/تاسیس، بنیان، تشکیل، ساخت
examples:
1 - Apply moisturizer a few minutes before using foundation.
...
[مشاهده متن کامل]

چند دقیقه قبل از استفاده از کرم پودر، از مرطوب کننده استفاده کنید.
2 - She usually uses foundation cream before putting on face powder.
او معمولا قبل از زدن پنکک از کرم زیرساز استفاده می کند.
3 - The builders are now beginning to lay the foundations of the new school.
بناها در حال حاضر دارند اسکلت بنای مدرسه جدید را پی ریزی می کنند.
4 - The foundation of the house is built from concrete.
فوندانسیون ( پی ) خانه از سیمان ساخته شده است.
5 - The organization has grown enormously since its foundation in 1955.
سازمان از زمان تاسیسش در سال 1955 رشد زیادی کرده است.
6 - The foundation of the company was done as soon as possible.
تاسیس شرکت در اسرع وقت انجام شد.
7 - You may be able to get support from an arts foundation.
ممکن است بتوانی برای یک موسسه هنری حمایت جلب کنی.
8 - She was now executive director of a large charitable foundation.
حالا او مدیرعامل یک موسسه خیریه بزرگ بود.
9 - That theory has no foundation.
آن نظریه هیچ مبنایی ندارد.
10 - Those skills are a good foundation for learning other subjects.
این مهارتها پایه خوبی برای یادگیری سایر موضوعات است.
11 - the foundation maintained a number of philanthropic activities.
این بنیاد تعدادی از فعالیت های بشردوستانه را ادامه می داد.
12 - Misunderstandings and stubbornness collapse the foundation of cohabitation.
سوء تفاهم و لجاجت شالوده زندگی مشترک را از هم می پاشاند.

Foundation از واژه فرانسوی باستان ( حدود 1200 سال پیش ) fondacion می آید. Found از واژه لاتین ( 2700 سال پیش ) fundus به معنای زیرین می باشد، گرفته شده است. در زبان سانسکریت ( 3700 سال پیش ) budhnah. بهترین معادل ریشه شناسانه این واژه <بُن> می باشد. بُن از واژه آکدی ( 4500 سال پیش ) shuburru گرفته شده است.
شالوده
چهار چوب
پی بست
✅پایه
✅پایه ریزی
✅زیرساخت ( در مورد هر چیزی )
1 ) A series of short - term goals lays the foundation for long - term success
یه سری/سلسله/مجموعه اهداف کوتاه مدت پایه ریزی می کنن یه موفقیت بلندمدت رو
...
[مشاهده متن کامل]

2 ) The foundations of the house are being laid today
فونداسیون اون خونه، امروز داره ریخته میشه
3 ) Students do a foundation year before specializing in their chosen field of study
🔵🔵🔵
✅ ( لوازم آرایش ) کرم - پودر
?Do you often wear make - up
Well, I wear make - up but not oftentimes, only when there are some important or formal events and I’m not into putting on heavy make - up. That’s just not my personality. If I use some cosmetics, I’m more into 🟡applying foundation🟡 on my face and a little stroke of lip gloss on my lips. And that’s enough for me!

زیربنا، مبانی
مبانی
اساس کار، کار اساسی
پایه ریزی، پایه گذاری، بنیادی، بنیادین، جاپا
پیش زمینه
اساس، پایه، بنیاد
کرم پودر
زیر سازی
پی
پایه
مثال: برای ارایش صورت اول نیاز به زیر سازی صورت با کرم مرطوب کننده هست
زیرساخت
زیربنا
پایه
نهاد، بنیاد
سازمان/مؤسسه
پی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس