frail

/ˈfreɪl//freɪl/

معنی: سست، نازک، شکننده، زود گذر، گول خور، نحیف، بی مایه، سست در برابر وسوسه شیطانی
معانی دیگر: نزار، رنجور، (از نظر اخلاق و اراده) ضعیف، ضعیف النفس، زودشکن، زودآسیب، ظریف، لطیف، کاووس، پاژ، سبد علفی (که انجیر در آن می ریزند)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: frailly (adv.), frailness (n.)
(1) تعریف: weak or sickly.
مترادف: delicate, weak
متضاد: able-bodied, hearty, robust, rugged, strong, sturdy, vigorous
مشابه: feeble, fragile, infirm, rickety, run-down, shaky

- He was a robust man before his illness, but now he appears old and frail.
[ترجمه گوگل] او قبل از بیماری مردی قوی بود، اما اکنون پیر و ضعیف به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان] قبل از بیماری او مرد قوی هیکلی بود، اما حالا پیر و نحیف به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: easily damaged or broken.
مترادف: delicate, fragile
متضاد: robust, sturdy
مشابه: breakable, brittle, flimsy, frangible

- Her bones have become frail, so she tries hard to avoid falls.
[ترجمه گوگل] استخوان‌هایش ضعیف شده‌اند، بنابراین تلاش زیادی می‌کند تا از سقوط جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان] استخوان های او ضعیف شده اند، بنابراین سخت تلاش می کند تا از افتادن جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: easily tempted or led astray.
مترادف: impressionable, weak
مشابه: malleable, suggestible, susceptible

- Unfortunately, he turned out to be of frail character.
[ترجمه گوگل] متأسفانه معلوم شد که او شخصیت ضعیفی دارد
[ترجمه ترگمان] متاسفانه اون به یه شخصیت ضعیف تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: unsubstantial or flimsy.
مترادف: flimsy, unsubstantial, weak
مشابه: fragile, shaky, tenuous, unsound

- It was a frail alibi that he gave to the police.
[ترجمه گوگل] این عذر ضعیفی بود که به پلیس داد
[ترجمه ترگمان] این یه عذر موجه بود که اون به پلیس داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a basket made of dried rushes and used esp. for holding dried fruits.

جمله های نمونه

1. human nature is frail
نهاد بشر به آسانی گمراهی پذیر است.

2. disease had left the old man frail
بیماری پیرمرد را نزار کرده بود.

3. She lay in bed looking particularly frail.
[ترجمه گوگل]او در رختخواب دراز کشیده بود و به نظر شکننده بود
[ترجمه ترگمان]او در بس تر دراز کشیده و بسیار ضعیف به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Mother was becoming too frail to live alone.
[ترجمه سارا] مادر برای تنها زندگی کردن ضعیف بود
|
[ترجمه گوگل]مادر خیلی ضعیف تر از آن بود که تنها زندگی کند
[ترجمه ترگمان]مادر بیش از حد ناتوان بود که تنها زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. At 90, she's getting very old and frail.
[ترجمه گوگل]در 90 سالگی، او بسیار پیر و ضعیف می شود
[ترجمه ترگمان]در ۹۰ سالگی خیلی پیر و نحیف شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His frail hands could hardly hold a cup.
[ترجمه گوگل]دست های ضعیفش به سختی می توانستند یک فنجان را نگه دارند
[ترجمه ترگمان]دست های ضعیفش به سختی می توانست یک فنجان را نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I accept that he's old and frail; be that as it may, he's still a good politician.
[ترجمه گوگل]قبول دارم که او پیر و ضعیف است هر چند که ممکن است، او هنوز یک سیاستمدار خوب است
[ترجمه ترگمان]قبول می کنم که پیر و ضعیف است؛ با این وجود، او هنوز یک سیاست مدار خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The frail craft rocked as he clambered in.
[ترجمه گوگل]کشتی ضعیف هنگام صعود به داخل تکان می خورد
[ترجمه ترگمان]همان طور که داشت از آن بالا می رفت قایق نحیف به نوسان در آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She's still very frail and will need lots of tender loving care.
[ترجمه گوگل]او هنوز هم بسیار ضعیف است و به مراقبت های محبت آمیز زیادی نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]او هنوز بسیار شکننده است و به مراقبت عاشقانه زیادی نیاز خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The boy was frail and never ganged with his fellows at school.
[ترجمه گوگل]پسر ضعیف بود و هرگز در مدرسه با هم‌قطارانش درگیر نشد
[ترجمه ترگمان]کودک نحیف بود و هرگز با همنوعانش در مدرسه بازی نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It seemed impossible that these frail boats could survive in such a storm.
[ترجمه گوگل]غیرممکن به نظر می رسید که این قایق های ضعیف بتوانند در چنین طوفانی زنده بمانند
[ترجمه ترگمان]غیرممکن به نظر می رسید که این قایق های کوچک می توانند در چنین توفان جان سالم به در برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She got too frail to take care of him at home, and he was put in a nursing home.
[ترجمه گوگل]او برای مراقبت از او در خانه بسیار ضعیف بود و او را در خانه سالمندان گذاشتند
[ترجمه ترگمان]او آنقدر ضعیف بود که در خانه از او مراقبت کند و در خانه سالمندان قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A frail, thirteen-year-old girl, Helen Burns, befriends Jane.
[ترجمه گوگل]یک دختر سیزده ساله ضعیف به نام هلن برنز با جین دوست می شود
[ترجمه ترگمان]یک دختر سیزده ساله ظریف، هلن برنز، اما جین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There are exercises which even frail people can do.
[ترجمه گوگل]تمریناتی وجود دارد که حتی افراد ضعیف هم می توانند انجام دهند
[ترجمه ترگمان]تمرین هایی وجود دارند که حتی افراد ضعیف می توانند انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سست (صفت)
doddered, effeminate, flaggy, weak, feeble, torpid, asthenic, loose, frail, flimsy, slack, atonic, slow, insecure, sleazy, floppy, lax, idle, lazy, indolent, slothful, groggy, remiss, washy, wishy-washy, inactive, slumberous, slumbery, feckless, flabby, flaccid, languid, slumbrous, lethargic, shaky, rickety, rattletrap, wonky, supine, tottery

نازک (صفت)
fine, tender, attenuate, soft, thin, slim, frail, ethereal, spare, fragile, tenuous, gossamer, eggshell, thready

شکننده (صفت)
frail, fragile, brittle, frangible, friable, refringent, shivery

زود گذر (صفت)
light, fugacious, fleet, unstable, transitory, frail, fugitive, ephemeral, horary, caducous, glancing, transient, momentary, temporary, fungous, passing, perishable, shadowy, sweepy

گول خور (صفت)
frail, gullible

نحیف (صفت)
slight, gaunt, lean, feeble, thin, frail, scrimp, spare, skimp, scant, meager, haggard, skimpy, lank, wonky, slimpsy, slimsy

بی مایه (صفت)
frail, one-horse

سست در برابر وسوسه شیطانی (صفت)
frail

انگلیسی به انگلیسی

• fragile; flimsy; weak, slight, thin; feeble, infirm; weak natured
a frail person is not strong or healthy.
something that is frail is easily broken or damaged.

پیشنهاد کاربران

frail 2 ( adj ) =weak; easily damaged or broken, e. g. the frail stems of the flowers. Human nature is frail. frailty 2 ( n ) =weakness in a person's character or moral standards, e. g. human frailty.
frail
frail 1 ( adj ) ( freɪl ) ( frailer, frailest ) = ( especially of an old person ) physically weak and thin, e. g. Mother was becoming too frail to live alone. frailty 1 ( n ) =weakness and poor health
frail
weak or unhealthy, or easily damaged, broken, or harmed/ physically weak, or easily damaged, broken, or harmed
از نظر فیزیکی و جسمی ضعیف، بیمار، به آسانی قابل صدمه دیدن، شکستن و آسیب دیدن
A frail old lady
...
[مشاهده متن کامل]

I last saw him just last week and thought how old and frail he looked
The country's frail economy
He’s always in frail health
The shirt is old and frail, and the threads look ready to part
The male lion named Loonkiito was 19 years old and was described as frail by Kenya Wildlife Service spokesperson Paul Jinaro

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/frail?q=frail
:Meaning
a frail person is not strong or healthy
:SYN
weak
✔️نزار - نحیف - زود آسیب
Jesus, he looks frail
fragile
ضعیف
لاغر
فرتوت، پیر، ضعیف، نحیف
خیلی ضعیف
نحیف، ضعیف، شکننده، ضعیف النفس، سست
پیر و فرتوت

بپرس