frazzle

/ˈfræzl̩//ˈfræzl̩/

معنی: فرسودگی، اشفتن
معانی دیگر: مندرس کردن یا شدن، نخ نما کردن یا شدن، (پارچه و لباس) رنگ و رو رفته کردن یا شدن، زدگی پیدا کردن، (جسما یا روحا) فرسوده شدن یا کردن، ازپا افتادن یا انداختن، ازنا انداختن، (عامیانه)، نخ نمایی، (پارچه) رفتگی، ساییدگی

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: frazzles, frazzling, frazzled
(1) تعریف: (informal) to tire out; exhaust one's body or nerves.
مشابه: fray

- The long weeks of intense studying frazzled all of the students.
[ترجمه گوگل] هفته های طولانی مطالعه شدید همه دانش آموزان را متحیر کرد
[ترجمه ترگمان] هفته های طولانی مطالعه شدید همه دانش آموزان را فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to wear out; chafe or fray.

- The sleeves of his favorite old jacket had frazzled.
[ترجمه گوگل] آستین های ژاکت قدیمی مورد علاقه اش چروکیده بود
[ترجمه ترگمان] آستین های کت کهنه محبوبش آشفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) the state or condition of being weary or worn out.

- His nerves were worn to a frazzle on the day of the interview.
[ترجمه گوگل] اعصاب او در روز مصاحبه به هم ریخته بود
[ترجمه ترگمان] در آن روز مصاحبه، اعصابش خرد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. burn to a frazzle
(خوراک را) سوزاندن

2. worn to a frazzle
کاملا خسته

3. his trousers were worn to a frazzle
شلوارش در اثر استفاده ی زیاد مندرس شده بود.

4. They finally arrived home, hot and frazzled.
[ترجمه مریم سالک زمانی] خسته و له ولورده بالاخره به خانه رسیدند.
|
[ترجمه گوگل]بالاخره داغ و متحیر به خانه رسیدند
[ترجمه ترگمان]سرانجام به خانه رسیدند، گرم و آشفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The meeting left me feeling completely frazzled.
[ترجمه مریم سالک زمانی] گردهمایی اعصابم را حسابی داغون کرد.
|
[ترجمه گوگل]این ملاقات باعث شد که من کاملاً گیج باشم
[ترجمه ترگمان]این دیدار من را کاملا پریشان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Some parents say they feel frazzled most nights.
[ترجمه گوگل]برخی از والدین می گویند که اغلب شب ها احساس سرگیجه می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی والدین می گویند که آن ها بیشتر شب ها احساس خستگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The worst of it was that these frazzled plants would not, could not respond.
[ترجمه گوگل]بدترین آن این بود که این گیاهان شکننده نمی توانستند پاسخ دهند
[ترجمه ترگمان]بدتر از همه این بود که این گیاهان فرسوده نمی توانستند واکنش نشان دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I frazzle a few hairs on my beard in the process of getting it going.
[ترجمه گوگل]در روند درست کردن ریشم، چند تار مو را می ریزم
[ترجمه ترگمان]چند تار موی سرم را روی ریش گذاشتم تا آن را بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We were worn to a frazzle after our last-minute Christmas shopping.
[ترجمه گوگل]بعد از آخرین لحظه خرید کریسمس، ما را از پا درآورده بود
[ترجمه ترگمان]بعد از خرید کریسمس آخرین دقیقه ای که داشتیم خرید می کردیم، پوشیده شده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Shenyan has a living to frazzle people, named Wang Honghuai.
[ترجمه گوگل]شنیان، به نام وانگ هونگ‌هوای، امرار معاش می‌کند تا مردم را سرگردان کند
[ترجمه ترگمان]Shenyan یک زندگی برای frazzle نفر به نام وانگ Honghuai دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I cannot complain when you frazzle my brain.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم شکایت کنم وقتی که شما مغزم را خرد می کنید
[ترجمه ترگمان]وقتی مخم رو می زنی دیگه نمی تونم شکایت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There he goes again coughing himself to a frazzle.
[ترجمه گوگل]در آنجا او دوباره به سرفه می رود تا سرفه کند
[ترجمه ترگمان]دوباره به سرفه می افتد و سرفه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was worn to a frazzle when he got home from work.
[ترجمه گوگل]زمانی که از سر کار به خانه می‌آمد، دچار کسالت شده بود
[ترجمه ترگمان]وقتی از محل کار به خانه رسید به بیت از خستگی فرسوده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She worked herself to a frazzle.
[ترجمه گوگل]او خودش را به یک سر و صدا کار کرد
[ترجمه ترگمان] اون خودش رو به \"frazzle\" تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was worn to a frazzle.
[ترجمه گوگل]او در حال پارگی بود
[ترجمه ترگمان] اون با یه \"frazzle\" پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرسودگی (اسم)
frazzle, fatigue, exhaustion

اشفتن (فعل)
fluster, agitate, trouble, shake, disquiet, disturb, flurry, frazzle, upset, perturb

انگلیسی به انگلیسی

• remnant; worn out condition; tiredness, exhaustion
fray, wear out (about cloth); exhaust, irritate
if you are worn to a frazzle, you are exhausted and irritable because of worry, problems, or overwork; an informal word.
if something is burned to a frazzle, it is burned because it has been cooked for too long or because it has been in the sun for too long; an informal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس