from time to time

/frʌm taɪm tu taɪm//frɒm taɪm tuː taɪm/

گاه و بیگاه، گهگاه، هرچند وقت یکبار

جمله های نمونه

1. Remember to look back upon your mistakes from time to time, but never regret them.
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید که هر از گاهی به اشتباهات خود نگاه کنید، اما هرگز از آنها پشیمان نشوید
[ترجمه ترگمان]به خاطر داشته باش که گاهی به اشتباه خود نگاه کنی، اما هیچ وقت از آن ها پشیمان نخواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I like to buy myself little luxuries from time to time.
[ترجمه Zari] من دوست دارم هراز گاهی یه چیز لاکچری برای خودم بخرم
|
[ترجمه گوگل]من دوست دارم هر از گاهی وسایل تجملی برای خودم بخرم
[ترجمه ترگمان]من دوست دارم از زمانی به زمان دیگر تجملات را بخرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Remember to look back at your mistakes from time to time, but never regret them.
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید که هر از گاهی به اشتباهات خود نگاه کنید، اما هرگز از آنها پشیمان نشوید
[ترجمه ترگمان]به خاطر داشته باش که گاهی به اشتباه خودت نگاه کنی، اما هیچ وقت از آن ها پشیمان نخواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Stress is a fact of life from time to time for all of us.
[ترجمه گوگل]استرس هر از گاهی برای همه ما یک واقعیت زندگی است
[ترجمه ترگمان]استرس، واقعیتی است که از زمان تا زمان برای همه ما وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. From time to time, she gave him an encouraging nod.
[ترجمه گوگل]هر از گاهی سرش را تشویق می کرد
[ترجمه ترگمان]گاه به گاه سرش را به نشانه تشویق تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I hope you will think of me from time to time as I shall be thinking of you always.
[ترجمه گوگل]امیدوارم هرازگاهی به من فکر کنی همانطور که من همیشه به تو فکر خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]امیدوارم گاه به گاه فکر کنید که من همیشه به شما فکر خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Most of us enjoy having a bitch from time to time.
[ترجمه گوگل]اکثر ما از داشتن یک عوضی گهگاهی لذت می بریم
[ترجمه ترگمان]بیشتر ما از زمان به موقع از داشتن یه جنده لذت می بریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We all get headaches from time to time.
[ترجمه گوگل]همه ما هر از گاهی دچار سردرد می شویم
[ترجمه ترگمان]همه ما از زمان به بعد دچار سردرد می شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He went home from time to time, to keep his mother happy.
[ترجمه گوگل]او هر از گاهی به خانه می رفت تا مادرش را راضی نگه دارد
[ترجمه ترگمان]گاه به گاه به خانه برمی گشت تا مادرش را خوشحال نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The kids drop round and see her from time to time.
[ترجمه گوگل]بچه ها دور می افتند و هر از گاهی او را می بینند
[ترجمه ترگمان]بچه ها سر می رسند و گاه به گاه او را می بینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Keep your head up, and look around you from time to time.
[ترجمه گوگل]سر خود را بالا نگه دارید و هر از گاهی به اطراف خود نگاه کنید
[ترجمه ترگمان]سرت رو بالا نگه دار و از وقت به موقع اطرافت رو نگاه کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This fever will return from time to time, if it follows its usual mode.
[ترجمه گوگل]این تب اگر از حالت معمول خود پیروی کند، هر از چند گاهی برمی گردد
[ترجمه ترگمان]این تب از زمانی به زمان باز خواهد گشت، اگر مد عادی خود را دنبال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The motives influencing a particular individual may change from time to time.
[ترجمه گوگل]انگیزه های تأثیرگذار بر یک فرد خاص ممکن است هر از گاهی تغییر کند
[ترجمه ترگمان]انگیزه های تاثیرگذاری یک فرد خاص ممکن است از زمان به زمان تغییر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Have a good stretch from time to time to prevent yourself getting stiff.
[ترجمه گوگل]هر از گاهی یک کشش خوب انجام دهید تا از سفت شدن خود جلوگیری کنید
[ترجمه ترگمان]از زمان به بعد کشش خوبی داشته باشید تا از سفت شدن خود جلوگیری کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. From time to time we all get a hankering for something a little different.
[ترجمه گوگل]هر از گاهی همه ما مشتاق چیز کمی متفاوت هستیم
[ترجمه ترگمان]از این به بعد همه ما اشتیاق زیادی برای یه چیز متفاوت داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• sometimes, occasionally, once in while

پیشنهاد کاربران

این ۶ عبارت دقیقا هم معنی هستند:
Sometimes
Every now and then
From time to time
At times
Occasionly
Every once in a while
sometimes
گهگاه - گاهی اوقات
What do you often do when you go to see a relative?
We usually keep it pretty simple. We tend to have a meal at one of our houses or just sit in the living room and talk. "From time to time", we decide to go out to eat or to do something else, like maybe the cinema or the park
...
[مشاهده متن کامل]

Now and thenگاهی اوقات
گاهی اوقات
Occasionally, from time to time; also, periodically.
گه گاهی
گاه و بی گاه
بارها و بارها
بعضی اوقات ولی نه به طور منظم
گاهی اوقات، هر از گاهی
Put the kebabs on the grill and cook for 10 to 15 minutes , turning them over from time to time
کباب ها رو روی کباب پز قرار بده و به مدت ده تا پانزده دقیقه سرخشون کن و هر از گاهی این ور اون ورشون کن ( که کباب ها نسوزن )
وقت بی وقت ( هر از چندگاهی )
هر از گاهی
Phrase :
بعضی وقتها
گاه گاهی
هر چند وقت یکبار
Sometimes, but nor regularly or very often
هر از گاهی
هر از گاهی
گاه به گاه
گهگاه
هر چند وقت یک بار
مرتباً
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس