fulsome

/ˈfʊlsəm//ˈfʊlsəm/

معنی: زشت، فراوان، زننده، مفصل، شهوانی، زیاد، پلید، اغراق امیز، تهوع اور
معانی دیگر: زننده (به خاطر اغراق آمیز و غیر مخلصانه بودن)، بیزار گر، منزجر کننده، چاپلوسانه، فربه، غلیظ

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fulsomely (adv.), fulsomeness (n.)
• : تعریف: offensive, esp. because of excessiveness or insincerity.

- His fulsome flattery did little to win her favor.
[ترجمه شان] چاپلوسی ( تملق ) اغراق آمیز او، نتوانست نظر لطف آن زن را، جلب کند.
|
[ترجمه گوگل] چاپلوسی شدید او باعث جلب رضایت او نشد
[ترجمه ترگمان] تملق اغراق آمیز او باعث شد تا به نفع او عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. fulsome praise
تعریف مبالغه آمیز و زننده

2. the fulsome words of court parasites
کلمات چاپلوسانه ی کاسه لیسان دربار

3. Her new book has received fulsome praise from the critics.
[ترجمه شان] کتاب جدید او ، تحسین های اغراق آمیزی از سوی منتقدان دریافت کرده است. ( مورد ستایش مبالغه آمیز منتقدان، قرار گرفته است ) .
|
[ترجمه گوگل]کتاب جدید او مورد تحسین منتقدان قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]کتاب جدید او تحسین fulsome را از سوی منتقدان دریافت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was fulsome in his praise of the Prime Minister.
[ترجمه شان] تحسین او از نخست وزیر، اغراق آمیز بود.
|
[ترجمه گوگل]او در ستایش از نخست وزیر بسیار پرخاشگر بود
[ترجمه ترگمان]او در مدح نخست وزیر fulsome بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Our guests were fulsome in their compliments about the food.
[ترجمه گوگل]مهمانان ما در مورد غذا تعارف کردند
[ترجمه ترگمان]مهمانان ما درباره غذا به ستوه آمده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I was disgusted by her fulsome flattery.
[ترجمه گوگل]من از چاپلوسی شدید او منزجر شدم
[ترجمه ترگمان]از چاپلوسی her بیزار شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Newspapers have been fulsome in their praise of the former president.
[ترجمه گوگل]روزنامه‌ها در تمجید از رئیس‌جمهور سابق بسیار پررنگ بوده‌اند
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها در ستایش آن ها از رئیس جمهور پیشین مورد انتقاد قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The book contains a fulsome dedication to his wife.
[ترجمه گوگل]این کتاب شامل تقدیم کامل به همسرش است
[ترجمه ترگمان]این کتاب شامل یک اهدا fulsome به همسرش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The tribute may sound fulsome, but Modigliani showed exceptional appreciation of nascent ability.
[ترجمه گوگل]ادای احترام ممکن است دلچسب به نظر برسد، اما مودیلیانی قدردانی استثنایی از توانایی های نوپا نشان داد
[ترجمه ترگمان]این ستایش ممکن است fulsome به نظر برسد، اما در پی او توجه خاصی به توانایی در شرف تکوین نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Hearing her hesitant giggle, and then her fulsome laughter, made me smile with wet eyes.
[ترجمه گوگل]با شنیدن نیشخند مرددش و سپس خنده‌های شدیدش، با چشمان خیس لبخند زدم
[ترجمه ترگمان]در حالی که خنده مردد او را می شنوم، و بعد خنده چندش آور او باعث شد که با چشمان خیس لبخند بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He paid fulsome tribute to his attractive, blonde secretary.
[ترجمه گوگل]او به منشی جذاب و بلوند خود ادای احترام زیادی کرد
[ترجمه ترگمان]نسبت به منشی بلوند جذاب و جذاب او احترام فراوان قائل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Colin was fulsome in his praise of the role of finance directors in delivering a near impossible set of financial reforms.
[ترجمه گوگل]کالین در ستایش از نقش مدیران مالی در ارائه مجموعه ای تقریبا غیرممکن از اصلاحات مالی بسیار پر شور بود
[ترجمه ترگمان]کالین در تعریف خود از نقش مدیران مالی در ارائه یک مجموعه غیر ممکن از اصلاحات مالی به وجد آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Leading Hollywood actors were fulsome in their praise for the director at Thursday night's tribute.
[ترجمه گوگل]بازیگران برجسته هالیوود در تمجید از کارگردان در مراسم ادای احترام پنجشنبه شب بسیار پرخاشگر بودند
[ترجمه ترگمان]بازیگران پیشرو در هالیوود در ستایش خود از کارگردان در مراسم بزرگداشت شب پنج شنبه مورد ستایش قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Xia zhi xing: you are really too fulsome.
[ترجمه گوگل]شیا ژی شینگ: تو واقعا خیلی پر شور هستی
[ترجمه ترگمان]شا ژینگ: تو واقعا مبالغه می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زشت (صفت)
abhorrent, heinous, hideous, nefarious, bawdy, ugly, bad, obscene, abominable, execrable, gross, scurrilous, rude, offensive, awry, nasty, contumelious, awkward, black, unfavorable, flagrant, maladroit, backhand, ungainly, dirty, horrid, gash, unpleasant, fulsome, disgusting, invidious, ham-handed, heavy-handed, homely, ill-favored, ill-favoured, pocky, uncouth, ungraceful, unhandsome

فراوان (صفت)
many, plenty, large, abundant, great, plentiful, numerous, manifold, strong, plural, affluent, voluminous, ample, bounteous, exuberant, profuse, copious, fulsome, multiple, prolific, umpteen, massed

زننده (صفت)
hideous, vile, gaunt, spicy, sharp, harsh, tart, acrid, nasty, repulsive, repellent, acrimonious, striking, garish, striker, mordant, nippy, odoriferous, poignant, forbidding, squalid, biting, loathsome, lurid, repugnant, fulsome, disgusting, pungent, stinking, scabrous, glassy, indign, loathly, pit-a-pat

مفصل (صفت)
full, detailed, long, lengthy, voluminous, ample, spacious, fulsome, fully-described

شهوانی (صفت)
randy, sensual, carnal, brutal, passionate, lustful, lecherous, lascivious, fulsome, voluptuous, salacious, red-blooded, ruttish

زیاد (صفت)
wide, great, numerous, liberal, manifold, high, thick, vast, rife, heavy, generous, intense, extortionate, copious, fulsome, populous, immane, immoderate, superabundant, supererogatory

پلید (صفت)
foul, dirty, filthy, unclean, frowsy, defiled, fulsome, frowzy

اغراق امیز (صفت)
sententious, tall, highfalutin, fulsome, hyperbolic, hyperbolical, high-flown

تهوع اور (صفت)
fulsome, nauseous, nauseating, sickening, queasy

انگلیسی به انگلیسی

• overly plentiful, excessive; crude, insulting to good taste, offensive; disgusting, repulsive
fulsome apologies or expressions of gratitude or admiration are very exaggerated or excessive; a formal word.

پیشنهاد کاربران

اغراق آمیز
متملقانه و چاپلوسانه
بیش از حد ( با تداعی معنای منفی )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : fulsomeness
✅️ صفت ( adjective ) : fulsome
✅️ قید ( adverb ) : fulsomely
فراوان، مفصل
غیر خالصانه
بیش از حد
اغراق آمیز

بپرس