governed

جمله های نمونه

1. nader governed the country with an iron fist
نادر کشور را با مشتی آهنین اداره می کرد.

پیشنهاد کاربران

تحت شعاع قرار گرفتن
تحت فرمان
تحت امر
تحت حاکمیت
تحت کنترل
اداره، مدیریت
حاکم بودن
. this plant, governed by an spicial gene
این گیاه، تحت تاثیر ژن خاصی قرار گرفته است.
To be run by
To be ruled by
To be commanded by
To have control of
To be in control of
توسط . . . اداره میشود.
تحت فرمان . . . کنترل و اداره میشود.
تحت کنترل - حاکمیتِ - ر یاستِ - نظارتِ. . . . اداره میشود.
...
[مشاهده متن کامل]

تابع . . . می باشد.
جز تبعه ی . . . میباشد.

حکمرانی کردن - اداره میشود
در فرمان، تحت فرمان، متاثر از
تحت تاثیر
فرمانبردار
جامعه ای که تحت حاکمیت قرار می گیرد
تحت حاکمیت در آمدن
تحت حکومت قرار گرفتن
مطیع، گوش به فرمان، فرمانبردار
تحت حاکمیت
اتباع
مسئولیت چیزی را بر عهده گرفتن ، مسئولیت
مسئولیت چیزی را به عهده گرفتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس