gag

/ˈɡæɡ//ɡæɡ/

معنی: دهان باز کن، شیرین کاری، قصه یا عمل خندهاور، محدود کردن، دهان بند بستن، پوزهبند بستن، مانع فراهم کردن برای
معانی دیگر: دهان بند زدن به، (برای جلوگیری از داد زدن و غیره) دهان کسی را بستن، (با تهدید و غیره) جلو زبان کسی را گرفتن، آزادی بیان را گرفتن، خاموش کردن، بذله، شوخی، جوک، عق زدن، حالت تهوع پیدا کردن، رای کفایت مذاکرات دادن، (پارلمان) مذاکرات را محدود یا منع کردن، (مکانیک) مسدود کردن (دریچه یا سیلندر)، محدودیت (در آزادی بیان)، اختناق، (دندانسازی) آرواره گیر، شوخی کردن، جوک گفتن، خوشمزگی کردن، طب دهان باز کن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gags, gagging, gagged
(1) تعریف: to prevent (someone) from speaking or crying out by securing something across or inside the mouth.
مشابه: hush, muffle, silence

- They gagged the prisoners.
[ترجمه گوگل] دهان زندانیان را بستند
[ترجمه ترگمان] اونا زندانی ها رو جابجا کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to prevent from exercising free expression by using force or authority.
مترادف: censor, muzzle, suppress, throttle
مشابه: burke, silence, stifle

- The rebels came to power and immediately gagged the press.
[ترجمه گوگل] شورشیان به قدرت رسیدند و بلافاصله دهان مطبوعات را بستند
[ترجمه ترگمان] شورشیان به قدرت رسیدند و فورا دست مطبوعات را بستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to cause to choke or retch.
مشابه: choke, strangle, throttle

- The bitter taste nearly gagged me.
[ترجمه گوگل] طعم تلخ آن تقریباً من را آزار می داد
[ترجمه ترگمان] مزه تلخ تقریبا مرا خفه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to hold open the jaws of, as for a surgical procedure.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to choke or retch.
مترادف: choke, retch

- The customer was gagging on a chicken bone.
[ترجمه گوگل] مشتری داشت روی استخوان مرغ آب دهان می کشید
[ترجمه ترگمان] مشتری داشت روی استخون مرغ استفراغ می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The child coughed so hard that she gagged.
[ترجمه گوگل] کودک آنقدر سرفه کرد که دهانش را ببندد
[ترجمه ترگمان] بچه آنقدر سرفه کرد که دهانش را بسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: something put across or into a person's mouth to prevent speaking or other sound.

- After the men left, she tried to remove the gag from her mouth.
[ترجمه javad] پس از اینکه آن مردها رفتند، او سعی کرد پارچه ای را که در دهان او فرو کرده بودند در بیاورد
|
[ترجمه گوگل] پس از رفتن مردها، او سعی کرد گاگ را از دهانش پاک کند
[ترجمه ترگمان] بعد از رفتن مردها، سعی کرد دهانش را از دهانش بیرون بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a restriction of free expression.
مترادف: muzzle
مشابه: curb, fetters, injunction, restraint, restriction, shackle, suppression

(3) تعریف: a device used to hold the jaws open, as for a surgical procedure.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: gags, gagging, gagged
• : تعریف: (informal) to tell jokes; make funny remarks.
مترادف: jest, joke
مشابه: kid, quip, wisecrack
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a joke, prank, or the like.
مترادف: jest, joke
مشابه: carouse, josh, monkeyshine, play, practical joke, prank, quip, shenanigan, sport, trick, wisecrack

جمله های نمونه

1. the government was trying to gag the press
دولت سعی می کرد رسانه ها را زیر مهار خود بیاورد.

2. His captors had put a gag of thick leather in his mouth.
[ترجمه گوگل]ربایندگانش یک بند چرم ضخیم در دهانش گذاشته بودند
[ترجمه ترگمان]captors یک مشت چرم ضخیم در دهانش گذاشته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The foul smell made her gag.
[ترجمه ایمان] بوی متعفن باعث شد حالت تهوع بهش دست بده
|
[ترجمه گوگل]بوی گندش باعث تهوعش شد
[ترجمه ترگمان]بوی متعفن دهانش را به هم فشرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They tied him up and put a gag on him.
[ترجمه Sh] او را ( با طناب ) بستند و یک دهان بند به دهانش بستند
|
[ترجمه گوگل]او را بستند و بند انداختند
[ترجمه ترگمان]او را بستند و به او کلک زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her hands and feet were tied and a gag placed over her mouth.
[ترجمه ایلیا] دست و پاش بسته شده بود و دهنش را با یک چسب پهن بسته بودند.
|
[ترجمه گوگل]دست ها و پاهایش بسته شده بود و دهانش بند انداخته بود
[ترجمه ترگمان]دست ها و پاهایش بسته بود و یک گوشه دهانش را روی دهانش گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The stench of rotting meat made him gag.
[ترجمه گوگل]بوی تعفن گوشت گندیده باعث تهوع او شد
[ترجمه ترگمان]بوی زننده گوشت فاسد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was this running gag about a penguin ( = they kept telling penguin jokes ).
[ترجمه گوگل]در مورد یک پنگوئن (= مدام جوک پنگوئن ها را می گفتند) وجود داشت
[ترجمه ترگمان]این یک شوخی در مورد یک پنگوین پیشخدمت است (= آن ها مدام به penguin می گویند)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was a bit of a running gag in the show.
[ترجمه گوگل]در نمایش کمی گیج کننده بود
[ترجمه ترگمان]یه خورده کلک زدن تو برنامه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The robbers rammed the gag in her mouth.
[ترجمه گوگل]دزدها گاگ را در دهان او زدند
[ترجمه ترگمان]دزدا کلک رو تو دهنش فرو کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The new censorship laws are an attempt to gag the press.
[ترجمه گوگل]قوانین جدید سانسور تلاشی برای تهمت زدن به مطبوعات است
[ترجمه ترگمان]قوانین سانسور جدید تلاشی برای خفه کردن مطبوعات هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The clown panicked the audience with a gag.
[ترجمه گوگل]دلقک با گیجی حضار را به وحشت انداخت
[ترجمه ترگمان]دلقک با یک شوخی جمعیت را وحشت زده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Just the smell of liver cooking makes me gag.
[ترجمه گوگل]فقط بوی جگر پختن من را آزرده می کند
[ترجمه ترگمان]فقط بوی آشپزی کبد دهنم رو سرویس میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There was this running gag about a penguin.
[ترجمه گوگل]در مورد یک پنگوئن این تهوع وجود داشت
[ترجمه ترگمان] یه شوخی احمقانه ای در مورد یه پنگوئن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Cattelan's work is a see-once-then-forget-it gag.
[ترجمه گوگل]کار کاتلان یک گنگ است که یک بار آن را فراموش کنید
[ترجمه ترگمان]کار s یک زمانی است که یک بار - پس - آن را فراموش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دهان باز کن (اسم)
gag

شیرین کاری (اسم)
jig, gag, stunt

قصه یا عمل خندهاور (اسم)
gag

محدود کردن (فعل)
curb, demarcate, border, bound, limit, fix, narrow, terminate, determine, define, dam, stint, restrict, confine, delimit, circumscribe, compass, gag, straiten, cramp, delimitate, impale

دهان بند بستن (فعل)
gag

پوزه بند بستن (فعل)
gag

مانع فراهم کردن برای (فعل)
gag

تخصصی

[سینما] شوخی - لطیفه - تکه های مستقل - مضمون کمیک

انگلیسی به انگلیسی

• something which is placed in or over the mouth in order to prevent speech or other noise; joke
place something in or over the mouth in order to prevent speech or other sounds; begin to vomit; choke; cause to vomit; cause choking; make jokes
a gag is a piece of cloth that is tied round or put inside someone's mouth to stop them from speaking.
if someone gags you, they tie a piece of cloth round your mouth to stop you from speaking.
if a person in authority or the government gags someone, they prevent them from expressing their opinion or from publishing certain information.
a gag is also a joke told by a comedian; an informal use.

پیشنهاد کاربران

هیچی
نظرم مثل شماست یه چیزی تو دهان یکی میزارند تا دهانش بسته شود بعد بهش تجاوز می کنن
The word “gag” has multiple meanings. As a noun, it refers to a piece of cloth that is tied around a person’s mouth or put inside it in order to stop the person from speaking, shouting, or calling for help. As an informal noun, it refers to a joke or funny story, especially one told by a comedian. As a verb, it can mean to prevent someone from speaking or expressing themselves, to choke someone, or to make someone laugh. It can also be used as a humorous trick that you play on someone.
...
[مشاهده متن کامل]

کلمه "gag" معانی متعددی دارد.
1 - به عنوان یک اسم به تکه پارچه ای اطلاق می شود که به دور دهان شخص بسته می شود یا در داخل آن قرار می گیرد تا از صحبت کردن، فریاد زدن یا کمک خواستن جلوگیری کند.
2 - به عنوان یک اسم غیررسمی، به یک جوک یا داستان خنده دار اشاره دارد، به خصوص داستانی که توسط یک کمدین گفته می شود.
3 - به عنوان یک فعل، می تواند به معنای جلوگیری از صحبت کردن یا ابراز وجود، خفه کردن کسی یا خنداندن کسی باشد.
4 - همچنین می توان از آن به عنوان یک ترفند طنز آمیز استفاده کرد که شما روی کسی اجرا می کنید.
The kidnappers put a gag on the victim’s mouth to prevent him from screaming for help.
The comedian’s gag about his mother - in - law was hilarious.
The thought of eating snails made her gag.
The teacher’s gag about his students’ lack of motivation was a running joke in the class.
The bride received a gag gift for each incorrect answer during the bridal shower game.
She was gagged, her eyes covered, and her hands bound with a cable tie.

gag
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/gag• https://www.merriam-webster.com/dictionary/gag
ترفند سرگرم کننده ، شوخی ، داستان خنده دار
در سینما، و نمایش ترفندی که بر روی شخصی انجام میشود یا عملی که برای سرگرم کردن دیگران انجام میشود ، و یا یک شوخی و داستان خنده دار بوسیله یک کمدین را گویند .
[verb]
✔️عق زدن، حالت تهوع پیدا کردن
. . .
A: You never made a single investment. You always used money to buy things. Hmm
B: To buy things. My mother should have chosen a less reliable banker. I always ⭐ gagged on⭐ that silver spoon. You know, Mr. Bernstein. . . if I hadn't been very rich I might have been a really great man
...
[مشاهده متن کامل]

?A: Don't you think you are
. . .
Citizen Kane 1941🎥

با پارچه یا چسب دهان کسی را بستن برای جلوگیری از فریاد یا حرف زدن:
To gag
اگه با دست دهان کسی رو محکم ببندن میشه:
To handgag
اسکل کردن
چرب زبانی کردن
اوق زدن
له له زدن برای کاری، له زدن دل برای انجام کاری
شیرین کاری
حقه یا شوخی بامزه
دو معنی عمده: 1 - چیزی که توی دهان میگذارند تا دهان را ببندند. 2 - کار یا رویداد خنده آور ( مثلا در یک فیلم، این واژه به معنی همه رویدادهای خنده دار یا رخدادهای خنده آور فیلم میتونه باشه.
دامپزشکی و علوم دامی
۱. دهان باز کن ( گاو، گوسفند و . . . )
۲. مخفف گلیکوزامینوگلیکان
چیزی که توی دهان میگذارند تا دهان را ببندند. برای جلوگیری از خنده و صحبت و داد زدن و . . .
اگر فعل باشه به معنی عق زدن هست
حالت تهوع داشتن
خود تهوع و استفراغ میشه vomit
( justfriends. ir )
اگر اسم باشه به معنی لطیفه و جوک و کار خنده آور هست اگر دقت کنید حالت دهان در هنگام خندیدن به جوک مثل حالت دهان در هنگام عق زدن هست.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس