gaily

/ˈɡeɪli//ˈɡeɪli/

معنی: با روح، پر زرق و برق، با خوشحالی، با سرور و نشاط
معانی دیگر: با شاد دلی، شوخ و شنگانه، مسرورانه، با سبکدلی، شو  وشنگ، پر جلوه

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a cheerful or merry manner.
متضاد: sadly

(2) تعریف: flashily; showily.

- gaily dressed
[ترجمه گوگل] خوش لباس پوشیده
[ترجمه ترگمان] با نشاط تمام لباس پوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. 'Morning, Albert,' she called gaily.
[ترجمه گوگل]او با خوشحالی صدا زد: "صبح، آلبرت "
[ترجمه ترگمان]با خوشحالی گفت: صبح به خیر آلبر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I could hear her gaily singing in her bedroom.
[ترجمه گوگل]می‌توانستم صدای او را که با خوشحالی در اتاق خوابش می‌خواند بشنوم
[ترجمه ترگمان]می توانستم صدای شاد او را در اتاق خواب او بشنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She waved gaily to the little crowd.
[ترجمه گوگل]او با خوشحالی برای جمعیت کوچک دست تکان داد
[ترجمه ترگمان]او شادمانه برای جمعیت دست تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The gaily striped awnings of the little shops and market stalls made an attractive scene.
[ترجمه گوگل]سایبان‌های راه راه دلپذیر مغازه‌های کوچک و غرفه‌های بازار صحنه جذابی را ایجاد کرده‌اند
[ترجمه ترگمان]The رنگارنگ مغازه ها و مغازه های بازار، صحنه جذابی ایجاد می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They gaily went on talking after the film had started.
[ترجمه مریم سالک زمانی] پس از شروع فیلم، با بی خیالی و بی توجهی صحبتهایشان را ادامه دادند.
|
[ترجمه گوگل]بعد از شروع فیلم با خوشحالی به صحبت کردن ادامه دادند
[ترجمه ترگمان]بعد از شروع فیلم با خوشحالی شروع به صحبت کردن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He put on a gaily coloured shirt.
[ترجمه گوگل]پیراهن خوش رنگی پوشید
[ترجمه ترگمان]پیراهن سفیدی به تن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The children sing gaily.
[ترجمه گوگل]بچه ها شاد می خوانند
[ترجمه ترگمان]بچه ها شادمانه آواز می خوانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The tree lights twinkled gaily across the lake.
[ترجمه گوگل]چراغ‌های درختی با خوشحالی در سراسر دریاچه چشمک می‌زدند
[ترجمه ترگمان]نوره ای درخت شادمانه در میان دریاچه می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Off we set, with Pam chattering gaily all the way.
[ترجمه گوگل]راه افتادیم، در حالی که پم در تمام طول راه با خوشحالی صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان] بعد از شام، پم و \"پم\" با نشاط و شادی حرف می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She gaily announced that she was leaving the next day.
[ترجمه گوگل]او با خوشحالی اعلام کرد که روز بعد می رود
[ترجمه ترگمان]با خوشحالی اعلام کرد که روز بعد می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He dived gaily at my legs, like a football player.
[ترجمه گوگل]او مثل یک فوتبالیست با خوشحالی جلوی پاهای من شیرجه زد
[ترجمه ترگمان]او با خوشحالی روی پاهایم شیرجه زد، مثل یک بازیکن فوتبال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Gaily dared not bend to retrieve it.
[ترجمه گوگل]گیلی جرات نداشت خم شود و آن را بازیابی کند
[ترجمه ترگمان]Gaily جرات نداشت خم شود و آن را بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ada Gaily complained, had always complained, loud and long and bitterly, against the tenor of her life.
[ترجمه گوگل]آدا گیلی، همیشه با صدای بلند، طولانی و تلخ، از تنور زندگی‌اش شکایت می‌کرد
[ترجمه ترگمان]آدا گله می کرد، همیشه شکوه می کرد، همیشه شکوه می کرد، بلند بلند، بلند و تلخ، بر خلاف روال زندگی او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Master Benjamin joined me, gaily prophesying that the mist would soon lift and it would be another splendid day.
[ترجمه گوگل]استاد بنیامین به من ملحق شد و با خوشحالی پیشگویی کرد که مه به زودی از بین خواهد رفت و روز عالی دیگری خواهد بود
[ترجمه ترگمان]آقای بنجامین به من ملحق شد و شادمانه گفت که مه به زودی بلند خواهد شد و روز خوبی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

با روح (قید)
gaily

پر زرق و برق (قید)
gaily, splendidly

با خوشحالی، با سرور و نشاط (قید)
gaily, gayly

انگلیسی به انگلیسی

• happily, joyfully, cheerfully; with bright colors or decorations; flamboyantly (also gayly)
if you do something gaily, you do it in a lively, happy way.
something that is gaily decorated is decorated in a bright, pretty way.

پیشنهاد کاربران

با بی توجهی - با بی خیالی
in a way that shows you do not care about, or do not realize, the effects of your actions
ex:They gaily went on talking after the film had started.
بدون توجه یا بدون اطلاع از عواقب کار
با شادمانی و خوشحالی
In a cheerful and lighthearted way
با خوشحالی، با سرور و نشاط

بپرس