get over

/gɛt ˈoʊvər//gɛt ˈəʊvə/

1- بهبود یافتن، جبران کردن، دوباره به دست آوردن، بازیافتن، 2- فراموش کردن، نادیده انگاشتن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to recover from.

- I'm getting over the flu.
[ترجمه zahra] من از انفولانزا خلاص شدم ( بهبود یافتم )
|
[ترجمه پارمیدا] من درحال بهبود از انفولانزا هستم
|
[ترجمه NARIN] من از آنفولانزا خلاص شدم
|
[ترجمه Yasaman] من در حال بهبود یافتن از آنفولانزا هستم
|
[ترجمه سعید کارگر] من از پس آنفولانزا بر میایم.
|
[ترجمه گوگل] دارم از آنفولانزا میگذرم
[ترجمه ترگمان] من دارم انفلانزا می گیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to get over you is the hardest thing in the world.
[ترجمه زهرا] نادیده گرفتن تو سخت ترین چیز در جهان است
|
[ترجمه A.A] فکر نکردن به تو سخت ترین کار تو دنیاست
|
[ترجمه امین] سخت ترین چیز در جهان، فراموش کردن توست.
|
[ترجمه شکیبا] فراموش کردن تو سخت ترین کار در دنیاست
|
[ترجمه Mary Ghiasy] کنار اومدن با تو سخت ترین کار دنیاست
|
[ترجمه گوگل]غلبه بر تو سخت ترین کار دنیاست
[ترجمه ترگمان]غلبه بر تو، سخت ترین کار دنیاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. To get over you is the hardest thing in the world.
[ترجمه س] بیاد بردن شما سخت ترین چیز در جهان است
|
[ترجمه کاظم] کنار اومدن با شما سخت ترین کار جهان است
|
[ترجمه مرجانه] فراموش کردن تو سخت ترین چیز دنیاست
|
[ترجمه صدف] بی خیال تو شدن سخت ترین کار دنیاست
|
[ترجمه آرتا] بی خیال تو شدن دشوار ترین کار دنیاست
|
[ترجمه گوگل]غلبه بر تو سخت ترین کار دنیاست
[ترجمه ترگمان]غلبه بر تو، سخت ترین کار دنیاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I can't get over losing you.
[ترجمه رضا] نمی توانم با نبودن شما کنار بیایم.
|
[ترجمه سهیلا] از دست دادنت غیرقابل جبرانه
|
[ترجمه میو] نمیتونم با از دست دادنت کنار بیام
|
[ترجمه گوگل]نمیتونم از دست دادنت بگذرم
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم تو رو از دست بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It's just an infatuation. She'll get over it.
[ترجمه مرجانه] آن فقط یک شیفتگی ست، او آن را از یاد خواهد برد
|
[ترجمه گوگل]این فقط یک شیفتگی است او از آن عبور خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این فقط یک شیفتگی است اون از پسش بر میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She can't get over her shyness.
[ترجمه شایان] او نمیتواند به خجالتش غالب شود.
|
[ترجمه مرجانه] او نمی تواند به خجالتش پایان دهد
|
[ترجمه گوگل]او نمی تواند بر کمرویی خود غلبه کند
[ترجمه ترگمان]او نمی تواند بر shyness غلبه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Can we get over this difficulty?
[ترجمه شایان] آیا ما میتوانیم بر این مشکلات چیره شویم؟
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانیم از این سختی عبور کنیم؟
[ترجمه ترگمان]میشه این مشکل رو حل کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I can't get over how well you look.
[ترجمه شایان] من نمیتوانم اینکه چقدر خوب به نظر میرسی را نادیده بگیرم.
|
[ترجمه گوگل]من نمی توانم از اینکه چقدر خوب به نظر می رسی
[ترجمه ترگمان]نمی تونم بفهمم چقدر خوب به نظر می ای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's taken me ages to get over the flu.
[ترجمه شایان] برای من سالها زمان برده تا بتوانم از آنفولانزا بهبود پیدا کنم.
|
[ترجمه گوگل]گذشت زمان برای غلبه بر آنفولانزا
[ترجمه ترگمان]سال ها طول کشید تا آنفولانزا بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We had to get over many difficulties.
[ترجمه گوگل]ما باید از بسیاری از مشکلات عبور می کردیم
[ترجمه ترگمان]ما باید مشکلات زیادی رو حل می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It took him a long time to get over his cold.
[ترجمه Goli] مدت زمان طولانی طول کشید تا اون سرماخوردگیش خوب بشه
|
[ترجمه گوگل]مدت زیادی طول کشید تا بر سرمایش غلبه کند
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا سرما بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They only managed to get over ten kilometers.
[ترجمه گوگل]آنها فقط توانستند از ده کیلومتر عبور کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها فقط توانست بیش از ده کیلومتر راه بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It took her months to get over Rupert when he finished the relationship.
[ترجمه رضا یو- اس] ماه ها زمان برد تا او رابرت را فراموش کند، وقتی که او ( رابرت ) به رابطه پایان داد.
|
[ترجمه گوگل]وقتی روپرت رابطه را تمام کرد، ماه ها طول کشید تا او را کنار بگذارد
[ترجمه ترگمان]ماه ها طول کشید تا \"روپرت\" رابطه اش رو با \"روپرت\" تموم کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Grab a cab and get over here.
[ترجمه گوگل]تاکسی بگیر و برو اینجا
[ترجمه ترگمان]یه تاکسی بگیر و بیا اینجا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We are certain that he will get over his illness.
[ترجمه ایما محسنی] ما مطمئن هستیم که او بر بیماری اش غلبه خواهد کرد
|
[ترجمه گوگل]ما مطمئن هستیم که او بیماری خود را پشت سر خواهد گذاشت
[ترجمه ترگمان]ما مطمئن هستیم که او بیماری خود را بدست خواهد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• overcome, surmount; recover

پیشنهاد کاربران

گاهی به معنای فیصله دادن است.
ریختن
بیخیال شو !!
بگذر
معنی اولیه primer meaningش میشه؛
کنار اومدن با موضوعی
اغلب موضوعی ناراحت کننده و آزاردهنده و عدم مطابق میل و
اشاره به یک تجربه بد داره
💠 It took him years to get over the shock of his wife dying.
...
[مشاهده متن کامل]

💠 He is still getting over the shock of being made redundant.
💠 It took her months to get over Michael when he ended the relationship.
💠 She's only just getting over the death of her husband.
💠 She never completely got over the loss of her first child.
💠 the trip will help him get over Sara's death

You have to get over your work
باید از پس ( عهده ) کارت بر بیای.
Get over something
از پس ( عهده ) چیزی بر آمدن.
get over something/someone
to get better after an illness, or feel better after something or someone has made you unhappy
بعد از یک دوره بیماری بهتر شدن یا بعد از اینکه چیزی یا کسی شما را ناراحت کرده احساس بهتری داشتن.
...
[مشاهده متن کامل]

She was only just getting over the flu when she got a stomach bug
It took him years to get over the shock of his wife dying
It took her months to get over Michael when he ended the relationship

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/get-over
به دست آوردن از
The government gets over 1billion a year from parking fines
عبور کردن از ( مشکلات، مریضی )
We are certain that he will get over his illness.
ما مطمین هستیم که او ( بسلامت ) از این بیماری عبور خواهد کرد
I'm getting over the flu
من دارم این بیماری را پشت سر می گذارم ( از این بیماری عبور می کنم )
...
[مشاهده متن کامل]

انتقال دادن ( اطلاعات، پیام، ایده )
It's important that we get this message over to young people
مهم است که ما این پیام را به افراد جوان منتقل کنیم
Can't get over sth/sb
نمی تونم بگذرم ( از کسی ) یعنی نمی تونم ببخشم کسی را
نمی تونم بگذرم ( از چیزی ) یعنی نمی تونم صرف نظر کنم از لذت یک رویداد فرح بخش
I can't get over the killer of my mother
نمیتونم بگذرم از قاتل مادرم
can't get over how well you look.
نمی تونم ( بی تفاوت ) بگذرم از اینکه چقدر خوش تیپی

Example :
This nigga's drip is always fucking heat bro. And my nigga got a fucking choker. That shit is hard. DRIP is always on a hundred. The beat is insane. Like i just can't get over that like it's crazy though. Come on man, For real. Stop playing with scar
...
[مشاهده متن کامل]

۱. فراموش کردن
It took her months to get over Michael when he ended the relationship : زمانی که مایکل به این رابطه پایان داد، ماه ها طول کشید تا او را فراموش کند
۲. غلبه کردن و شکست دادن ( بیماری ) - بهبود یافتن ( از بیماری )
She was only just getting over the flu when she got a stomach bug : تازه داشت آنفولانزا را شکست میداد ( در حال غلبه بر آنفولانزا بود که ) که کرم معده گرفت
۳. کنار آمدن
It took him years to get over the shock of his wife dying : سال ها طول کشید تا با غم ( شوک ) مرگ همسرش کنار بیاید
۴. تاب آوردن - چشم پوشی کردن
They’re upset that you didn’t call, but they’ll get over it : ازینکه تماس نگرفتی ناراحتن، اما ازین امر چشم پوشی خواهند کرد ( فراموش خواهند کرد - خواهند گذشت - جدی نخواهند گرفت - اما تحمل خواهند کرد )
تعاریف به انگلیسی :
1. to return to your usual state of health or happiness after having a bad or unusual experience, or an illness / to get better after an illness, or feel better after something or someone has made you unhappy:
2. to accept an unpleasant fact or situation after dealing with it for a while

از مانعی عبور کردن
jump
dog can not get over that wall
. I can't get over how much i enjoy here
من نمیتونم فراموش کنم چقدر اینجا لذت بردم.
اینجا از معنی دوم get over استفاده شده
خلاص شدن
عبور کردن از مشکل یا مانعی
این نیز بگذرد = این نیز get over شود = این مشکل نیز تمام ( حل ) میشود= از پس این مشکل عبور میکنی
فایق آمدن بر یک شرایط سخت و ناخوشایند
پشت سر گذاشتن
بهبود یافتن پس از یه بیماری یا تجربه ی بد
تاب آوردن
کنار آمدن با چیزی
get better \recover from something
بهبود یافتن، فراموش کردن، بهتر کردن
هضم کردن ( یک موضوع یا یک واقعیت )
I need to get over my fear of public speaking before I give my presentation
کوتاه آمدن، کنار آمدن، بی خیال شدن
دنبال کردن
رد پا را گرفتن
پیگردی کردن
He was rapidly getting over the effects of the accident
اثرات تصادف در او به سرعت در حال بهبود بود
حل کردن
باور کردن
believe
I can't get over how much I enjoy being here.
از شرِ چیزی خلاص شدن، کلک چیزی را کندن، از پس چیزی برآمدن
It mean غلبه کردن😇
To feel beter after a upseting experience
Get over: deal with or gain control of something ; overcome

میتونه به معنی بهبود یافتن یا فراموش کردن چیزی یا . . . باشه مثلا:
l cant get over the killer of my mother
من نمی تونپ قاتل مادرم رو ببخسم یا فراموش کنم
😊😊
Accept
قبول کردن، پذیرفتن، باور کردن
مثال:
I can't get over that you are ill, today.
نمیتونم قبول کنم که تو امروز مریضی.
Deal with something
to get better after sth bad happens to you
Get over:تو کت رفتن
مثال: تو کتم نمیره. :I can’t get over
از پس مشکلی برآمدن
بهبود یافتن پس از یک بیماری
خوب شدن حال مریض
بهتر شدن حال انسان بعد از سپری کردن یک تجربه ی ناراحت کننده و سخت
گذراندن ( یک دوره سخت یا اتفاق بد ) ، فایق آمدن
نمیتونم از این شوک بیرون بیام
Become better
بهتر شدن
بهبود یافتن

غلبه کردن بر
خلاص شدن از
فکر نکردن به کسی یا چیزی
بهبود یافتن ، غلبه کردن ، فراموش کردن
Get over =win over =overcome
مسلط گشتن، تسلط پیدا کر دن، برتری یافتن، فائق آمدن، غالب شدن، غلبه یافتن، چیره شدن، پیروز گشتن
Get over =win over =overcome
غالب شدن، غلبه یافتن، پیروز ( چیره ) شدن، فائق آمدن، مسلط گشتن، تسلط پیدا کردن
پذیرفتن ( حقیقت یا شرایطی )
چیره شدن
Recover from
اغماض
کنار امدن با موضوعی
بهبودیافتن
شروع دوباره

به پایان رساندن
چشم پوشی کردن ، غلبه بر مشکل
کنار آمدن
غلبه کردن
فائق آمدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٨)

بپرس